پاسخ به:پیامکهای مهدوی
بیا که خسته اند جمعه های انتطارمان
بیا که جمعه هم گذشت دیر شد قرارمان
تمام روزنامه های شنبه تیتر می زنند
تو آمدی و سبز شد ترنم بهارمان
بس که دلتنگم اگر گریه کنم، میگویند: قطرهای قصدِ نشاندادنِ دریا دارد
السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)
فرض کن که حضرت مهدی به توظاهر گردد ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟ خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟ لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟ پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت داری آنقدر که هدیه برایش بخری؟ حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟ باچنین شرط که در حافظه دستی نبری؟ واقفی در عمل خویش تو بیش از دگران؟ می توان گفت تو را شیعه ی اثنی عشری
این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست
دیگر نفسم هم، نفسِ معتبری نیست
رد می شود این جمعه و تا لحظه آخر
از آمدن سبز تو اما اثری نیست
ای شاه کلیدِ همه قفلِ قفسها
مرغان قفس را تو نباشی که پری نیست
جمعه شد آقا نگاهم بر در است
در فراق یار آهم از سر است
می نمایند جمعه ها گر افتخار
باشد از مهدی (عج) زهرا(س) انتظار
عاقبت یک جمعه خواهی نخواهی می رسد
بارالها میشود این هفته هجرانش به پایانی رسد
ارباب زمین، امیر تاریخ بیا تا نخل ستم بر کنی از بیخ بیا از قول همه منتظران می گویم: ای پیر ترین جوان ناریخ بیا!
ای اف به این زمانه و ای اف به روزگار
تا کی شکست ، خرد شدن ، بغض ، انتظار
تقویمها نبود تو را ناله میکنند
در سالهای ساکت و بی روح و مرگبار
ترسم که شعرسنگ مزارم این شود؛
او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت
ما منتظر صبح شب شیداییم، آماده برای فرج مولاییم، روزی که عزیز فاطمه می آید با خامنه ای به کربلا می آییم.
دیدن روی تو آسوده میسر نشود
این عطا بر من آلوده مقدر نشود
هرکسی سمت ظهور تو قدم بردارد
دلش از ظلمت ایام مکدر نشود
خدا خالق عشقه / محمد گل عشقه / علی مظهر عشقه / زهرا وجود عشقه /حسن نماد عشقه / حسین سالار عشقه / عباس ساقی عشقه / زینب شاهدعشقه / سجاد راوی عشقه / باقر کلام عشقه / صادق احیای عشقه / کاظم صابرعشقه / رضا ضامن عشقه / تقی جمال عشقه / نقی پاکی عشقه / حسن بقای عشقه / مهدی قیام عشقه....... اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج
دارد حنای توبه و شرمی که داشتم
پیشت عزیز فاطمه بی رنگ می شود
آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ می شود
هر شب که انتظار فرج می برم به روز
شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز
با قطعه ای ز چادر خاکی مادرت
بالای خیمه گاه تو پرچم گذاشتند
وقت ظهور چه شرمنده میشوند
آنان که در دعای فرج کم گذاشتند
من از اشکی که میریزد زچشم یار میترسم از آن روزی که اربابم شود بیمار میترسم رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم همه گویند این جمعه بیا ! اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم ...