رستم نامه !
شنیدم كه رستم فلان كاره بود (جنگجو )
فلان جای ایشان كمی پاره بود ( آرنج )
دو دستش همیشه فلان جاش بود ( كمر )
فلان چیز او تا نك پاش بود (شمشیر )
چو راه فلانش همی تنگ شد ( حوصله )
فلان با فلانش سر جنگ شد ( عقل و احساس )
چو رستم فلانش همی راست شد ( عذم و اراده )
فلان كردنش خوردن ماست شد ( جنگ )