قاعدتا باید هر چه زوجها طولانیتر با هم باشند، یک زندگی بدون دیگری برای آنها مشکلتر شود.
در حقیقت باید این بودن با دیگری طی سالیان دراز وابستگی را عمیقتر کند ولی متأسفانه مشاهده میکنیم که عکس این قضیه اتفاق میافتد و بهجای نزدیکی و وابستگی بیشتر، بیتفاوتی و سردی بر رابطه زناشویی حاکم میشود. اما چرا این اتفاق میافتد؟ آیا زوجها میتوانند یاد بگیرند به مدت طولانی با هم خوشبخت باشند؟ خانم اورسلا نوبر، روانشناس و سردبیر مجله روانشناسی امروز در آلمان در کتابی با عنوان «آنچه زوجها باید بدانند» پاسخ این سؤالات را داده که شما میتوانید خلاصهای از آن را در این مقاله بخوانید.
قاعدتا زوجهایی که سالیان دراز با یکدیگر زندگی میکنند با شناخت خوبی که از هم دارند باید خیلی بههم نزدیک باشند ولی ما متوجه میشویم که عکس این قضیه اتفاق میافتد و آنها بیشتر تنها هستند و رابطه سردی با هم دارند و انگار با هم بودن برایشان ارزشی ندارد. خانم نوبر معتقد است علت این است که اکثر زنان و مردان بدون برنامه، آگاهی و دانایی لازم وارد یک زندگی زناشویی میشوند؛ درست شبیه کسی که با صندل و لباس تابستانی تصمیم میگیرد از کوهی به بلندی 8هزارمتر بالا برود. بسیاری از جوانان اصلا نمیدانند که زندگی زناشویی یعنی چه؟ بههمین دلیل هم مرتب دچار اشتباه میشوند و این دلسردشان میکند.
راستی چه اشتباهی میکنند؟
در مرحله اول زندگی، زوجها خیلی بههم نزدیک هستند و از این احساس نزدیکی بسیار لذت میبرند، ولی بالاخره و بهمرور زمان یکی از دو نفر سعی میکند از این یکی بودن مستمر کمی فاصله بگیرد و راه خودش را ادامه دهد، زیرا لازمه پیشرفت و تکامل هر انسان ادامه راه فردی است، ولی این استقلال باعث ترس دیگری میشود بنابراین او سعی میکند زوج مستقل را از راهی که میرود بازگرداند، اما اگر من بدانم، درک کنم و بفهمم که دیگری هم مثل من به این آزادی فردی نیاز دارد، نمیترسم و فکر نمیکنم که او دیگر مرا دوست ندارد. اغلب این حالت بهعلت عدم شناخت فردی پیش میآید و زمانی که زن یا مرد خیلی به دیگری وابسته باشد؛ البته این مسئله خیلی به خود فرد ارتباط دارد. اکثر زنان و مردان خودشان را نگاه نمیکنند بلکه نگاهشان فقط به دیگری است.
چرا آدم آن قدر حساس میشود؟
ما انسانها همه این ایدهآل را باور داریم که دو نفر که یکدیگر را دوست دارند باید همه چیز یکدیگر باشند ولی این در واقع فقط یک آرزوی دست نیافتنی است که ما از زمانی که شکم مادر را ترک میکنیم بهدنبال آن هستیم. البته ابتدای زندگی زناشویی آدم به این یکی بودن خیلی نزدیک میشود و طبیعتا دوست دارد این احساس نزدیکی را برای همیشه حفظ کند، ولی انسان فراموش میکند که این دیگری، شکم مادر نیست بلکه او یک فرد دیگر است. پذیرش این نکته برای ادامه رابطه زناشویی بسیار مهم است.
اگر من زوجم را همیشه یا حتی گاه بهعنوان یک غریبه نگاه کنم نه کسی که فقط به من تعلق دارد و با من است! آنوقت میتوانم بفهمم که این انسان دیگر هم نیازهایی دارد که با نیازهای من متفاوتند و ضمنا علیه من هم نیستند.
چرا پذیرش این نکته مشکل است ؟
اگر شما از همسرتان انتظاری داشته باشید و او آنرا انجام ندهد، شما حتما فکر میکنید که دیگر شما برای او ارزشی ندارید و او شما را اصلا دوست ندارد. جالب این است که معمولا این انتظارات خیلی کوچک و بیاهمیت هستند ولی عدم انجام آنها شوک بزرگی بهوجود میآورد؛ مثلا نگذاشتن حوله سر جای آن یا باز گذاشتن در خمیر دندان بعد از استفاده، ولی همه اینها را شما بهعنوان دلیلی برای کاهش عشق و محبت زوج محسوب میکنید.
چگونه شخص میتواند اینطور فکر نکند ؟
این در صورتی امکانپذیر است که فرد سعی کند دیگری را کمی بهتر بشناسد و بفهمد. روانشناسان معتقدند که بهترین روش این است که زوجها باهم حرف بزنند تا در مورد یکدیگر بیشتر بدانند و همدیگر را بشناسند؛ مثلا در مورد دوران کودکی دیگری در خانواده و چگونگی آن؟ و اینکه چه چیزهایی او را ناراحت میکند؟ اغلب فرد متوجه میشود که ریشه بگو مگو و مشکلاتی که افراد دارند در زندگی خانوادگی آنهاست؛ مثلا اگر شوهر هنگام بگو مگو فورا پشت میز کامپیوترش مینشیند و نمیخواهد دیگر حرفی بزند و خانم از این حرکت عصبانی میشود و فریاد میزند، همه این رفتارها ریشههای عمیقی در زندگی خانوادگی آنها دارد. تنها فهم و پذیرش اینکه هر انسانی برای خودش گذشتهای داشته که خواهی نخواهی بر دوشش سنگینی میکند، میتواند مشکلات را خیلی سادهتر کند.
آیا ما انتظارات غلطی از رابطه خود داریم؟
امروزه زن یا مرد فقط روی احساسی که به دیگری دارند تمرکز میکنند و انتظار دارند که این احساس آنها را برای بقیه عمر خوشبخت کند، در حالی که این انتظاری غیرمنطقی از یک عشق است.
آیا برای یک زندگی زناشویی موفق باید آدم استعداد داشته باشد ؟
مهمترین نکته و قدم این است که دیگری را همانطور که هست بپذیریم و دوست بداریم. راه صحیح این است که دیگری را بفهمید و برای او ارزش قائل شوید و ضمنا آن را به زبان بیاورید و این حالت را باید طی سالهای زندگی زناشویی حفظ کنید و حتی آنرا کاملتر کنید.
آدم نباید فقط به آن چیزهایی توجه کند که بهدست نیاورده یا ندارد. متأسفانه زوجها یعنی زن یا مرد آنچه دیگری برای دوام زندگی زناشویی میکند را نادیده میگیرند. بد نیست هر شب از خود بپرسید که امروز همسرم چه کار خوبی انجام داده؟ و چگونه او باعث شده که شما کمتر احساس خستگی کنید؟ حالا میتوانید از او تشکر کنید و ضمنا بد نیست که آدم گاه آنچه در دیگری تحسین میکند را بهزبان بیاورد؛ مثلا بگوید: وقتی تو میخندی من خوشم میآید. شاید این چیز کوچکی باشد ولی در بهبود رابطه زناشویی اثر بزرگی دارد. البته این تحسینها ابتدای زناشویی مرتب گفته میشود ولی متأسفانه بهمرور زمان هر دو فراموش میکنند که چرا اصلا دیگری را انتخاب کردهاند.
یک زندگی زناشویی طولانی چه کیفیتی دارد ؟
وقتیکه شما با یک انسان دیگر همه سالها و تغییراتی را که در زندگی خواهی نخواهی پیش میآید تجربه کنید و بتوانید به او تکیه کنید، خود این ارزش زیادی دارد و اعتماد و اطمینان به وجود میآید. با همین ارزشها یک زوج میتوانند بدون نگرانی با هم پیر شوند.
آیا کسی میتواند اعتماد را با خودش بیاورد؟
هیچکس نمیتواند از ابتدا اعتماد را با خود بیاورد. اعتماد در اثر بودن با یکدیگر بهمرور زمان رشد میکند. وقتی که آدم احساس کند مشکلات را میتواند با همسرش تحمل کند و آنرا حل کند، آن وقت است که یاد میگیرد به او اعتماد کند. بسیاری از زوجها با کوچکترین خطا همه چیز را رها میکنند؛ آنها اجازه نمیدهند که این پروسه اعتماد درست پیش برود.
چگونه رابطه خود را بهبود بخشند؟
معمولا وقتی از زوجهایی که اختلاف دارند سؤال میکنید که قبلا چگونه بودهاند؟ به چه دلیل یکدیگر را انتخاب کردهاند؟ و چگونه وقت خودشان را میگذراندند؟ آنها با شوق یکدیگر را نگاه میکنند و یکدفعه لبخندی به لبشان میآید و سپس شروع میکنند به تعریف کردن از گذشتهها. همین لبخند و همه تجربیات مشترک نشان دهنده این است که هنوز عشقی وجود دارد. طبیعتا خاطرات مثبت زندگی مشترک نشان میدهند که امید و علاقهای وجود دارد که شاید باعث نجات زندگی زناشویی آنها شود.
متخصصان معتقدند که با اطمینان به این تجربیات میتوان زندگی زناشویی 90درصد از زوجها را که اختلاف دارند نجات داد. تکیه به خاطرات گذشته یکی از امکانات خوبی است که میتواند برای یک زوج، شروع جدیدی باشد. زوجها باید هنگام آغاز دوباره سعی کنند وقت بیشتری را با هم بگذرانند و فعالیتهایی را انتخاب کنند که هر دو از انجام آن لذت ببرند. همه میدانیم که در یک زندگی زناشویی طولانی خاطرات خوشایند زیادی وجود دارد که اکثرا زوجها آنها را فراموش کردهاند، ولی در شروع دوباره باید سعی کنند این خاطرات خوشایند را بهیاد بیاورند تا بتوانند آغازی بهتر داشته باشند.
مسلما برای ما راحتتر است که نشان دهیم عصبانی هستیم و از دیگری دلسرد و دلگیر شدهایم. ما میتوانیم مرتب از دیگری ایراد بگیریم و او را ملامت کنیم، اما برای ما خیلی سخت است که صادقانه نشان دهیم و بگوییم: من خیلی غمگین هستم وقتی میبینم که زندگی زناشویی ما به کجا کشیده شده.معمولا اگر یکی صادقانه در مورد خودش شروع به حرف زدن کند، در آن صورت شانس بزرگی وجود دارد که حرکت مثبتی در زندگی زناشویی اتفاق بیفتد. معمولا زوجها از اینکه ضعف نشان دهند ترس بیدلیلی دارند، در حالی که دلیلی برای این ترس وجود ندارد. ما باید بدانیم که زندگی زناشویی بده بستان نیست. ما نباید مرتب انتظار داشته باشیم که دیگری قدم اول را بردارد؛ باید هر وقت دوست داشتید، دوست بدارید و وقتی که ناراحت و دلگیر هستید بلند و واضح آن را به زبان بیاورید؛ صداقت تنها راه موفقیت در زندگی زناشویی است.