چون صدر كاينات و خلاصه موجودات هجرت كرد از مكه به مدينه و مسجد بنا كرد، مهاجران هر يك در پهلوى مسجد خانه ساختند و درى در مسجد گشادند. چون اسلام قوى شد، جبرئيل آمد كه حق تعالى مى فرمايد كه درهايى كه در مسجد گشاده اند، برآرند.(116)
جماعتى از صحابه گفتند: همانا اين خطاب با ما نباشد. اول كسى كه ساز آن كرد كه در بر آرد، شاه مردان بود. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم به حجره فاطمه در آمد و على را گفت : اى على ! اين خطاب نه با توست ، زيرا كه تو از منى و من از تو: انت منى و انا منك .(117)
عباس آمد كه مرا چه مى فرمايى ؟ گفت : در، برآر. گفت : چرا در على گشاده مى گذارى و در مرا بر مى آرى ؟ رسول صلى الله عليه و آله و سلم گفت : اى عم ! حكم خدا گردن بايد نهاد، جبرئيل حاضر است ، مى فرمايد كه اى عم رسول خدا! اگر ببينى منزلت على را به نزديك حق تعالى ، و محل شريف او را به نزديك فرشتگان مقرب ، و بزرگى او را در اعلا عليين (118)، آنچه اينجا مى بينى اندك شمرى . اگر اهل آسمانها و زمينها على را دشمن دارند، حق تعالى همه را هلاك كند و اگر جمله كافران على را دوست دارند، حق تعالى ايشان را توفيق ايمان دهد و بر ايشان رحمت كند.
دوستى على در هر ترازو كه نهند راجح آيد بر جمله سيئات (119) او و دشمنى على بر هر ترازو كه نهند راجح آيد بر جمله حسنات او. عباس تسليم و راضى شد.
جبرئيل رسول را خبر داد كه جمله فرشتگان بر عباس صلوات دادند از براى تسليم و رضاى وى در فضيلت على . پس عمر پيش رسول آمد و گفت : يا رسول الله ! اجازت هست كه سوراخى بگذارم كه در جمال مبارك تو بنگرم . گفت : نه . گفت : آن مقدار كه يك چشم بر آنجا نهم . گفت : نه .
منافقان چون بديدند كه در على بگشاد و درهاى ديگران برآورد. گفتند: الا ان محمدا قد ضل فى على . محمد در حق على گمراه شد. حق تعالى اين آيت فرستاد كه : والنجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ماغوى (120) رسول صلى الله عليه و آله و سلم به منبر برآمد و گفت : والله ما سددت ابوابكم و لافتحت باب على بل الله سد ابوابكم و فتح باب على .(121) به خدا كه من نفرمودم كه درهاى شما برآرند و در على بگذارند خداى تعالى فرمود كه در شما برآرند و در على بگذارند؛ پس حكم را گردن نهيد تا به خشم و عذاب او گرفتار نشويد.