0

خيبر در جستجوى حيدر

 
sadali
sadali
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

خيبر در جستجوى حيدر

خواجه كونين و فخر عالمين چون به حرب خيبر رفت ، چشم (على عليه السلام ) - آن چشمه شجاعت - درد مى كرد و در ميان صحابه نبود. رسول گفت : مبارز دارالاسلام كجاست كه كار حرب او سازد و دل عدو به قهر او گذارد؟ گفتند: او به درد چشم مبتلاست و رنج و بلا. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم رايت (100) به يكى از بزرگان صحابه داد و به حرب فرستاد. آن بزرگ برفت و بى فتح باز آمد. رايت به ديگرى داد. او نيز بى ظفر بازگشت ، خيبر، حيدر مى جست . حصار، مردكار مى طلبيد! خواجه صلى الله عليه و آله و سلم گفت :
لا عطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله (101) يعنى : فردايت رايت را به دست كسى دهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند و نگريزند و باز نگردد تا خيبر را نگشايد. منافقان گفتند: بارى از على فارغيم . ديگر روز مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم ، مرتضى عليه السلام را بخواند و گفت : تو را چه رسيده است ؟ گفت : درد چشم دارم . مرا كحل (102) شفقت تو مى بايد. ديده ام دردمند است . سرمه راحت تو مى طلبد. گفت : بيا كه آب دهن من شفاى جمله دردهاست . خواجه صلى الله عليه و آله و سلم سر مبارك شاه مردان را در كنار گرفت و يك ميل از لعاب دهن مبارك خود در چشم وى كشيد. چون خواجه جهان ، نوش داروى امان از مكحله (103) دهان در چشم امير مؤمنان عليه السلام كشيد، در حال صحت يافت ، رنج به راحت بدل شد....
پس خواجه صلى الله عليه و آله و سلم رايت به دست حيدر داد و به خيبر فرستاد (و فردا كه روز محشر است هم رايت دار او خواهد بود و امروز خلقان را به ولاى او فرموده اند و فردالو(104) به دست او خواهد بود. هر كه امروز به ولاى او بود فردا زير لواى او بود) القصه شاه مردان چون به نزديك خيبر رسيد، مرحب از حصن (105) بيرون آمد و بر شاه مردان حمله كرد. شاه مردان ضربت وى را رد كرد و بر او ضربتى زد كه چون خيارش به دو نيم كرد. عامر بيرون آمد. بالاى (106) وى پنج گز(107) بود. اميرالمؤمنين عليه السلام ضربت بر ساق پاى وى زد - چنانكه آن ملعون از پاى در آمد و بيفتاد و به لعنت خداى رسيد. ديگران به هزيمت (108) شدند.
آورده اند كه بر بام حصار منجمى بود. هر كس بدانجا مى رسيد نام و نسبش معلوم مى كرد و مى گفت كه تو نه آنى . چون شاه مردان بدانجا رسيد، نام و نسبش معلوم كرد و گفت : اين است گيرنده خيبر و خود را از بالاى حصار در افكند. شاه مردان وى را در هوا بگرفت و آهسته بر زمين نهاد، چنانكه آزرده نشد و اسلام بر وى عرضه كرد. منجم مسلمان شد. چون شاه مردان از كار منجم بپرداخت و آهنگ در خيبر كرد، على در حق بود، آهنگ در باطل كرد، زلزله در وى افتاد. حلقه در بگرفت و چنان بجنبانيد كه جمله حصار بلرزيد، به قوت ربانى در حصار را از جاى كند و چهل گام بينداخت .
آورده اند كه چهل مرد خواستند كه آن در را باز گردانند، نتوانستند. حيدر آن در را به مردى بر كند و به آزاد مردى بينداخت و به جوانمردى بر دوش گرفت تا جمله صحابه بر وى بگذشتند يعنى : گذر همه بر من است كه : من اراد العلم فليات الباب (109) و اتوا البيوت من ابوابها (110). يكى گفت : يا رسول ! تعجب مى كنم از دست و دوش ‍ على كه آن در را نگاه مى دارد كه خلقان به وى مى گذرند. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم گفت : از دستش تعجب مكن . از پايش تعجب كن . نگاه كرد اميرالمؤمنين عليه السلام را ديد در ميان خندق در هوا ايستاده .
خواجه صلى الله عليه و آله و سلم گفت : اى على ! اگر نه آنست كه مى ترسم كه طايفه اى در حق تو آن گويند كه در حق عيساى مريم گفتند، من امروز در حق تو آن گفتمى كه هر جا كه خاك قدم تو بودى ، گرفتندى و تبرك جستندى و ليكن ترا اين بس است كه تو از من و من از توام . انت منى و انا منك ، نفسك نفسى و لحمك لحمى و دمك دمى (111).

سه شنبه 16 فروردین 1390  9:22 AM
تشکرات از این پست
sarmashgh
sarmashgh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 224
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خيبر در جستجوى حيدر

خیلی خوب بود

http://sarmashgh.pelakfa.com/

سه شنبه 3 آبان 1390  3:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها