چرا این بیمارستان بوی كربلا می دهد؟
هوالله

اینکه
یک نفر چهار سال تمام روی تخت بیمارستان بستری باشد و شب و روز را فقط از
قاب پنجره اتاقش توی بیمارستان ببیند ، دخترش را از بدو تولد تا اکنون که
پنج ساله است ، هیچگاه در آغوش نگرفته باشد ، تنها جرعهای است از جام
بلایی که این مقرب بزم الهی سرکشیده است. مگر نه اینکه هرکه در این بزم
مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند.
فرهاد
نیک بخش جانباز و آزاده دوران دفاع مقدس ، تنها پسر خانواده ، از شانزده
سالگی بعنوان بسیجی به جبهه رفت و یکسال و نیم بعد به اسارت نیروهای بعثی
درآمد . هفت سال در اسارت دشمن بود و اندکی پس از آزادی به اسارت بستر
درآمد . تولد دخترش همزمان بود با اوج وخامت وضعیت جسمیاش. این پنج سال
آخر ، هر روز حالش بدتر از روز قبل شد . چهار سال گذشته را پیوسته در
بیمارستان بستری بود و این دو سال آخر سهم او از دنیا فقط و فقط نفسی بود
که آنهم به زور دستگاهها و داروهای مختلف میکشید . تا سرانجام جمعه شب
گذشته هنگام اذان مغرب تکبیر شهادت سرداد .اولین مسئلهای که شنیدیم این
بود : یک جانباز چهار سال است پیوسته در بیمارستان بستری است . چهار سال
به دور از خانه و زندگی ، خانواده و زن و فرزند . و بعد هرچه شنیدیم بیشتر
بر حیرتمان افزود و دلمان را فشرد.
چند روز قبل در بخش I.C.U
بیمارستان ساسان به ملاقاتش رفتیم. پارهای پوست و استخوان بر روی تخت با
چشمانی که به دورها مینگریست. جسمی نیمهجان که دستگاههای مختلف بخش
I.C.U بر او چنگ انداخته بودند تا بلکه چند صباحی بیشتر او را در این
دنیای خاکی نگه دارند .
کیست این شیر خفته در بستر رنج و تعب ؟ بالای تختش روی دیوار تابلوی کوچکی نصب شده است ؛ فرهاد نیک بخش
یکی
از پرستاران برای سرکشی وارد میشود . از او درباره فرهاد میپرسیم .
میگوید : مدت زیادی است که در این بیمارستان بستری است ، ولی از یکم
فروردین به این بخش آورده شده است . آتروفی مغزی است . هیچ تحرکی ندارد و
سخنی نمیگوید . بعبارت دیگر فقط نفس میکشد . با اینکه زمان طولانی نیست
که او را دیدهام ولی ارادت ویژهای نسبت به او دارم.
میپرسم
چرا ؟ جواب میدهد : خودم هم نمیدانم . ولی هرچه هست به نظرم انسان بزرگی
میآید . ما چه میدانیم اینها چه کشیدهاند . چه سختیهایی را در دوران
اسارت تحمل کرده اند . فقط الان داریم عوارض آن سختیها را میبینیم.
اینها خیلی عزیز هستند.
چشمان پرستار خیس اشک میشود . برای ما هم
جای تعجب دارد . خب آنها با توجه به وضعیت حرفهایشان روزانه با موارد
متعددی از این دست سروکار دارند و طبیعتا تحملشان خیلی بیشتر است . اصلا
لازمه کارشان است که احساسات خود را کنترل کنند . و همین ما را به تعجب وا
میدارد وقتی که او را میبینیم کنار فرهاد ایستاده است و گریه میکند .
میگوید
: شما به ظاهر و جسم نحیفش نگاه نکنید ، بسیار صبور و مقاوم است .
نمیدانید الآن چه درد و رنجی را تحمل میکند . تمام بدنش زخم است . مشکل
تنفسی دارد . مدت زیادی است که درد میکشد . شما اگر زخمهایش را ببینید و
دردی را که میکشد متوجه بشوید ، نمیتوانید باورکنید یک انسان اینقدر
تحمل داشته باشد . درد را حس میکند ، اما نمیتواند با ما ارتباط برقرار
کند . یقینا خیلی آزار میبیند . آدمی با این وضعیت خیلی باید از درون قوی
باشد و الا زود از پا درمیآید .
یکی از همرزمان فرهاد میگوید :
الانش را نبینید . او زمان جنگ شیرمردی بوده است . هفت سال اسیر نیروهای
بعث عراق بود . حتی بعضیها میگویند مشکلات جسمی اش بخاطر این است که
آنجا آزمایش شیمیایی روی اینها انجام داده اند. الان چند سال است که
هوشیاری اش را از دست داده است و بی تحرک روی تخت بیمارستان افتاده است.
گفتنی است فرهاد نیک بخش که شب گذشته در بیمارستان ساسان به شهادت رسید ، جانباز 35 درصد بود.

اللهم عجل لولیک الفرج بفدای مولای غریبمون یامولاعلی ادرکنا بظهورالحجـه
امیرالمومنین علی علیه السلام :
کسى کــه کردارش او را بــه جایى نرسانــد ، افتخارات خانــدانش
او را بــه جایى نخواهد رسانیــد. نهج البلاغه ، حکمت 23
شنبه 15 اسفند 1388 8:03 PM
تشکرات از این پست