دستهای من تو را می خوانند
و تو خاموش و سرد در آن دور دست
در جستجوی چیز دیگری
نگاهم در آن لحظه به یاد ماندنی
به نگاهت پیوند خورد
و دل کوچک من
جز خشم در نگاه پر عظمت تو چیزی ندید
هنوز نمی دانم راز رسیدن به تو در چیست
حس می کنم
فاصله قدرتمند ترین نیروی جاذبه بین من و توست
و انگار پرواز هیچ قاصدکی
مرا به یاد تو نخواهد آورد
و من حس می کنم هر روز به دیروز نزدیکتر می شوم
نگاه پر از خشمت
کلام بی مهرو عاطفه ات
واژه های غریب و ناآشنایت
به من فهماند که عشق جز فریب چیزی نیست
اما من دیوانه
غرق در احساسات پاک کودکانه ام
و تا ابد عاشق تو خواهم ماند
حتی اگر تو خواب و خیالی بیش نباشی.
خانم نوروزی