اشك های بی ارزش
هر اشك ریختنی برای شهدا باارزش است؟
می دانیم چرا برای شهدا گریه می كنیم؟ هرچیز كه دلیلش جهالت باشد باارزش نیست حتی اشك ریختن برای شهدا
خدا نكند كسی آنقدر نسبت به شهدا جاهل باشد كه مثلا برای جوانی شهدا گریه كند یا بر بی فرزندی پدری و مادری یا ...
اشك های ترحم انگیز برای هركس معنا داشته باشد، برای شهدا بی معناست
برای كسانی كه در قهقهه مستانه شان و درشادی وصولشان عند ربهم یرزقونند.
آنها باید برای ما اشك بریزند، به ما ترحم كنند، دلشان به حال پدر و مادرهایمان بسوزد .
این ماییم كه از دست رفته ایم و باید به دست بیاییم.
این ماییم كه ترحم انگیزیم، این ماییم كه هنوز زنده نیستیم، «امواتا» را شاملیم، « بل احیاء » را هنوز دور دوریم!
این پدر و مادرهای ما هستند
كه دلسوزی لازم دارند كه هنوز معلوم نیست عاقبت فرزندشان چه می شود
و با
هر نسیم یا باد یا طوفانی كه بوزد به كدامین سو خم می شود!
بیچاره من! بیچاره هر آن كسی
كه هنوز به مرحله ی شهادت نرسیده ، هنوز «لاتخف» نشنیده،
هنوز عشق تو در
قلبش حك نشده، هنوز شیطان به او امید بسته،
هنوز «همه جوره» تو تنها خدایش
نشدی، هنوز «همه جوره» لایقت نشده،
هنوز «من عرفنی» را هم نچشیده، چه
برسد به «و انا دیته».
می ترسم خدا!
چقدر محتاج توام خدا! برای خودم، برای همه خواهر ها و برادرهایم، برای همه ...
اشك های واقعی باارزش
نمی شود شهدا را شناخت و اشك نریخت، بزرگی آنها كوچكی مان را نشانمان می دهد و سبقت گیری شان، كندی مان را، کاهلی مان را...
نمی شود شهدا را شناخت و اشك
نریخت؛ نمی شود شناختشان و دوستشان نداشت،
نمی شود دوستشان داشت و
دلتنگشان نشد. نمی شود دلتنگشان شد و دریا دریا اشك نریخت.
فقط باید شهدا را بشناسیم