0

آداب و رسوم جبهه و جنگ -3

 
asemaniha
asemaniha
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 118
محل سکونت : اصفهان

آداب و رسوم جبهه و جنگ -3

عنوان  :  نذر زدن معبر بدون انفجار

تخريب، زدن و باز كردن معبر به دست تخريب چي، جز راز و نياز و ذكر و فكر حق نبود. نفسي فرو نمي رفت و فرا نمي آمد كه بوي وصل ندهد. تپشي نبود كه در تدارك تسليم نباشد، نگاهي نبود كه در كار وداع جهان خيره نگردد. با اين وصف، هنگام باز كردن معبر، نام خدا و رسول بدون درنگ گاه چهار ساعت تمام بر زبانشان جاري بود و همه اعضا و جوارحشان با هر سيخكي كه به زمين مي زدند و دانه مرگ و ميني كه از دل خاك بيرون مي كشيدند او را مي خواند؛ قطرات رحمت اشك از ضريح چشمانشان غبار فاصله را مي رُفت و راه رهايي را هموار مي كرد. نذر و نياز براي باز كردن معبر بي آنكه حتي يك انفجار صورت بگيرد و تخريب چي بتواند خطشكنان را به خط اصلي درگيري با دشمن هدايت كند كم كاري نبود و همه براي آن سر و دست مي شكستند. نذر مي كردند كه اگر به چنين توفيق عظيمي دست يابند در جبهه بمانند، تسويه نكنند يا به شكرانه در عمليات بعد معبر ديگري بزنند؛ نذري كه موجب مي شد گاهي شش ماه در منطقه بمانند و از رفتن به مرخصي خودداري كنند. بعضي ديگر با خودشان عهد و نذر مي كردند كه بعد از رسيدن به چنين مقامي تا به چندين رزمنده اعزامي آموزش تخريب مواد منفجره نداده اند به مرخصي نروند، يا تسويه نگيرند و چنين مي شد و چنان نيز مي كردند .

عنوان  :  قضا نشدن نماز و سنگ چين كردن راه

فاصله حمام هاي صحرايي تا مقر و نياز بعضي از برادران به استحمام قبل از طلوع آفتاب و تاريكي مطلق در طول راه چند كيلومتري - شب هاي اوايل و اواخر ماه - كمترين نگراني و اضطرابي را كه برادران مقيد به فرايض به وجود مي آورد، گم كردن مسير و در پي آن نرسيدن به موقع به آب و قضاشدن نماز بود كه نزد آنها به سادگي نمي شد از آن چشم پوشي كرد. گاهِ چنين پيش آمدهايي بعضي از برادران چشم به امدادهاي غيبي داشتند و نذر مي كردند كه اگر از آنها توفيق فريضه صبح سلب نشود، همه راه و مسير حمام تا مقر را در فرصتي مقتضي سنگ چين كنند تا از آن پس، برادري به حال و روز ايشان دچار نشود. اينجا بود كه در آن ساعت صبح سر و كله خودرويي پيدا مي شد و مقصود حاصل !

عنوان  :  قرآن هاي جيبي

سمت و سوي دفاع در جانبداري از حق تعالي و تلاش براي رسيدن به غايت بندگي و تسليم و رضا، جز به آويزه جان كردن آيات مقدور نبود. قرآن، اين حقيقت نازله، قبله اقبال به دين بود؛ آنكه بچه ها اول و آخر و ظاهر و باطن هر رطب و يابسي را از آن سراغ مي گرفتند؛ محرم همه ناگفته ها و ناشنيده ها، آشناي سابق و لاحق، مبنا و منطق همه حب و بغض ها و جاذبه ها و دافعه ها. هر كس پايش به جبهه مي رسيد، درِ ساكش را كه مي گشود، اول از همه اين قرآن بود كه برمي داشت و مي بوسيد و در دسترس قرارش مي داد؛ همان كه تا كسي غيبش مي زد، ردش را كه مي گرفتي، مي ديدي با اوست، در نقطه اي خلوت و چنان به هم پيچيده و در هم تافته كه گويي آيات بر او نازل مي شود؛ همان كه حتي خانه قبر را بعضي بي او نمي خواستند و وصيت مي كردند كه يار غار و مونس شب هاي تار و تنها رازدارشان، يعني قرآنشان را بالاي سر و بر مزارشان قرار بدهند، قرآني كه پس از شهادت از جست و جو در جيب هايشان به دست مي آمد و بعضاً تير و تركش خورده و آغشته به خاك و خون بود؛ همان قرآن هاي جيبي كيفي و زيپ دار ترجمه استاد الهي قمشه اي كه در جيب لباس هاي خاكي شان جاي مي گرفت يا به هر نحوي جايش مي دادند، با همان حروف به غايت ريز و كوچك؛ قرآن هايي كه گاهي يك گردان از يك نوعش را داشتند، در نذري كه به طمع عملياتي يا توفيقي، برادري كرده بود و بعد بچه ها تو خرجش انداخته بودند! بعضي مي آمدند از باب ارادتي كه به بعضي آيات داشتند يا بيشتر مورد استفاده و مراجعه شان بود مثل آيات مربوط به جهاد و مقابله با دشمن و آيات راجع به تقوا و خودسازي، از متن قرآني كه داشتند استخراج مي كردند و با خط خوش در دفتري به همان قطع جيبي بازنويسي مي كردند. با خودكار سبز كه علامت آرامش و باعث تلطيف روح بود، اِ عراب مي گذاشتند و حواشي صفحات را با سليقه و حوصله تزيين مي كردند. بعد اگر مي خواستند به قرآن مراجعه كنند به آن دفتر رجوع مي كردند. چقدر بعضي ها نقشه مي كشيدند كه بعد از شهادت صاحب آن دفترچه آن را به يادگار بردارند . گاهي هم به شوخي و جدي مي خواستند آن را از چنگشان در بياورند، چون فوق العاده جذاب، دلپذير و منحصر به فرد بود .

عنوان  :  عهدنامه شفاعت و شهادت چهل مؤ من

در مجلسي كه همه دوستان در آن حضور داشتند و بيم اين بود كه هيچ وقت ديگر نتوانند اين طور همديگر را ببين ند، فرصت غنيمت شمرده و مطلبي تهيه مي شد كه مضمون آن قبول شفاعت در روز رستاخيز بود، بعد همه آن را دست به دست مي گرداندند و حاضران در جلسه، عباراتي مبني بر قبول و پذيرش اين قول و قرار مي نوشتند و امضا مي كردند. خصوصاً بچه هايي كه مدت ها در پي پيدا كردن برادران و دوستان خود بودند، تا چهل مؤ من گواهي بدهند بر ايمان و اسلام و راستي و درستي آنها؛ در نتيجه چنان كه در خبر است جزو آمرزيدگان باشند و خدا از تقصير آنها در روز قيامت بگذرد .

عنوان  :  عهد اخوت

محبت و مودتي كه بين برادران حاكم بود، كار را به جايي مي رساند كه لحظه اي طاقت دوري از يكديگر را نداشتند و همه سعيشان اين بود كه حتي دم آخر هم ديده به ديده هم بدوزند و كنار هم باشند. به همين علت بود كه صيغه برادري خواندن رونق گرفته بود. بعضي براي تحكيم بيشتر اين روابط، مزيد بر برادر صيغه ايِ هم بودن و برخورداري از شفاعت و دعاي خير و گذشتن از حقوق برادري، بين خودشان عهدنامه اي مي نوشتند كه در صحنه نبرد و تا شليك آخرين گلوله و چكيدن آخرين قطره خونشان بر خاك، پشتيبان هم باشند و در مواقع فشار دشمن و هجوم مشكلات، دوشادوش همديگر پايداري كنند و سرسختي نشان بدهند، در خط پدافندي تا آخر بمانند، اگر يكي از ايشان مجروح شد ديگري او را به عقب ببرد و چنانچه به شهادت رسيد به پشت خط برساند؛ كه گاهي اين مسائل را در دفتر يادگاري يكديگر مي نوشتند و امضا مي كردند. عقد اخوت به معني اجتماعي و عمومي آن معمولاً در روز عيد غدير خم و به مناسبت تجديد بيعت حضرت رسول(ص) با مردم صورت مي گرفت. ممكن بود يك نفر در آن واحد با بيش از 20، 30 نفر عهد اخوت داشته باشد و بسا همه يا بعضي از آنها به شهادت رسيده باشند. در اين مراسم از فرماندهان لشكر و مسئولان نيز دعوت مي شد كه در مراسم حضور به هم رسانند. براي خواندن يا نوشتن صيغه عقد اخوت، بچه ها به دو صورت عمل مي كردند؛ بعضي دو تايي به گوشه اي خلوت مي رفتند و آرام به نحوي كه غير از خودشان فقط خدا مطلع باشد صيغه اخوت مي خواندند، عده اي ديگر هم براي محكم كاري از روحاني گردان خواهش مي كردند بين آنها صيغه جاري كند. برادران صيغه اي محرم اسرار هم بودند. با هم شرط مي كردند كه خدا دست هر كدام را گرفت و پيش خود برد، بگويد كه برادري هم دارد؛ بگويد با هم هستيم و تنها نرود؛ يا در صورت شهادت، به اذن خدا از هم شفاعت كنند. مهم تر از همه آنكه، در خواندن صيغه برادري با هم قرار مي گذاشتند و حتي اين قرار را مكتوب مي كردند كه از همه حقوقي كه يك برادر نسبت به برادر خود دارد، صرف نظر كنند و آن را ببخشند؛ جز حق شفاعت را .

بیاد روزهای عاشقی
یک شنبه 2 اسفند 1388  6:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها