عنوان
:
تسبيح مشتعل
بچه ها با خرج توپ 130 - كه به قطر مداد معمولي و طول 30 سانتي
متر است - تسبيح مي ساختند. وسط اين خرج سوراخي وجود دارد. اين خرج ها به اندازه
دانه هاي تسبيح برش مي خورد و با عبور دادن نخ از داخل سوراخ، تسبيح درست مي شد
.
البته كار خطرناكي بود، چون چند مرتبه تسبيح در دست بچه هاي سيگاري مشتعل شد
.
عنوان
:
پارچه و رنگ پلاكارد
شهادت
مراسم شهادت يكي از دوستان در كردستان برگزار مي شد، اما پارچه
و پلاكاردي در كار نبود. پارچه اش را با قانع كردن يكي از دوستان به در گذشتن از
ملحفه سفيدي كه براي خود آورده بود تهيه كرديم. براي رنگ نيز يا بايد به شهر مي
رفتيم كه وسيله اي در اختيار نداشتيم يا بايد مسير طولاني جاده خاكي محور حسن آباد
-
سنندج را پياده پشت سر مي گذاشتيم. خطاط به فكر افتاد كه مشكل خود را هر طور مي
تواند حل كند. با استفاده از صمغ سبز درختان، رنگ سبز ساخت و با تخليه جوهر خودكار
قرمز، رنگ قرمز درست كرد و به اين وسيله عبارت تبريك و تسليت شهادت هم رزم خود را
نوشتيم و در پايگاه نصب كرديم
.
عنوان
:
بلندگوي كهنه و نو
هر چه بلندگو در خاكريز مي گذاشتيم تا نوار گوش بدهيم عراقي ها
آن را هدف مي گرفتند. روزي يكي از بچه هاي تبليغات بلندگوي كهنه اي آورد و در معرض
ديد دشمن قرار داد و بلندگوي نو و اصلي را جاي ديگري نهاد و نوار جديد آهنگران را
پخش كرد و عراقي ها فقط بلندگوي كهنه را مي ديدند و مي زدند
.
عنوان
:
بُتُول تنهايي
سرپست از تنهايي مي ترسيدم. به فكر چاره افتادم. قوطي كمپوتي را
پيدا كردم و يك حشره به نام بُتُول را كه نمي دانم به فارسي به آنچه مي گويند داخل
آن انداختم و قوطي را سر بالا قرار دادم. حشره مي خواست از قوطي بالا بيايد ولي به
علت صاف و ليز بودن بدنه قوطي نمي توانست و سُر مي خورد، به همين علت صداي عجيبي از
خود بيرون مي داد و خيلي محكم جيرجير مي كرد. بچه ها به دستور فرمانده به گمان
اينكه صدا از طرف خط دشمن است به آن سو شليك كردند و من هم از تنهايي خلاص شدم
.
عنوان
:
استخر شناور
در لشكر عاشورا يكي از بسيجيان منطقه ابهر به نام علي داوودي كه
دبير تربيت بدني بود، قرار شد به ما آموزش شنا بدهد. استخر نداشتيم. او استخر متحرك
را پيشنهاد كرد، به اين طريق كه در قسمتي از سد دز پل هاي شناور نفررو را به صورت
استخر كنار هم قرار داد و بچه ها وسط آن به آموزش شنا پرداختند. اين طرح بعداً در
جاهاي ديگر هم پياده شد و در امر آموزش ابتدايي شنا بسيار مثمرثمر بود
.
عنوان
:
استخر اختصاصي
در شيار كوچكي كه در منطقه محل استقرار ما وجود داشت، چشمه اي
با آبي خنك و گوارا جريان داشت. با كمك بچه ها و با استفاده از سنگ و نايلون سد
محكمي برابر آب بستيم و پشت آن استخر مناسبي براي شنا به وجود آورديم. روزهاي بعد
كه براي آب تني به استخر خودساخته رفتيم، متوجه شديم دوستاني از گردان هاي ديگر
استخر ما را كشف كرده اند و در آن مشغول شنا هستند. قيافه هايشان نشان مي داد كه از
اهالي جنوب كشورند. بايد ثابت مي كرديم كه اين استخر مال ماست. به رفقا سفارش كردم
وقتي آنها در آب شيرجه مي زنند، شما در حالي كه تا گردن در آب فرو رفته ايد دو قلوه
سنگ را محكم به هم بكوبيد به نحوي كه دست هايتان ديده نشود. با اين كار صداي
وحشتناكي زير آب به وجود آمد و همه رزمندگان جنوبي از ترس استخر ما را ترك كردند
.
عنوان
:
آلودگي صوتي
پدرم براي اينكه سربازها گوششان به صداي توپ و تانك عادت كند،
ورق هاي حلب را روي هم مي انداخت و با سنگ روي آن مي كوبيد. صداي وحشتناكي از آن
برمي خاست. ابتدا، نيروها كلافه مي شدند، ولي بعد عادت مي كردند و آمادگي بيشتري
براي تحمل سر و صداي منطقه در آنها به وجود مي آمد
.
عنوان
:
آدمك نمايشگاه
بچه ها يك نمايشگاه درست كرده بودند و احتياج به يك آدمك
داشتند. با كمك دوستان يك توپ لاستيكي را بر سر ميله اي فرو كرديم و دور آن را باند
پيچيديم و روي آن را گچ گرفتيم. با سر نيزه دماغ و گوش و ديگر اعضا را درآورديم،
بعد لباسي بر تن ميله كرديم، آن را در برانكارد گذاشتيم و ملحفه سفيدي روي آن
كشيديم و به نمايشگاه رفتيم
.