«شعر در عصر اسلام» نویسنده: محمد مددپور
شعر روح و باطن همه هنرهاست و هنرمندان همه در مرتبه سیر و سلوك باطنى خودشاعرند. اگر هیچ هنرى را در میان هنرهاى اسلامى به محك كلام نبى(ص)و ائمه(ع) سنجیده ندانیم،شعر چنین نخواهد بود زیرا شواهد بسیار در میان است تا بر این نظرحجت آید كه شعر حقیقى كلامى است كه روح القدس بر زبان شاعر جارى كند (1) .شاعردر ساحتخیال سكنى مىگزیند و دل مىگشاید به سوى عالم و آدم و مبدا عالم و آدم تادر افق چشم دل او حقیقتشان آشكار گردد.این نمود جز به انكشاف حقیقت و از آنجاالهام حقیقتبه واسطه حجاب و یا بىواسطه نیست. در مرتبه بیواسطگى است كه شاعركلامش كلام روح القدس مىشود و گرنه مقام او همان است كه على(ع) فرمود: «نفث الشیطان على اللسان (2) . یعنى شیطان درایشى بر زبان شاعر جارى سازد.این بیان همانبیان سحرى است كه در كلام حضرت نبى(ص)آمده است(ان من البیان سحرا).امادر مقام بیواسطگى و آینگى نسبتبه حق بر زبان شاعر حكمت جارى مىگردد چنانكهفرمود:«ان من الشعر لحكمة» گفت پیغمبر كه ان فى البیان سحرا و حق گفت آن خوش پهلوان لیك سحرى دفع سحر ساحران مایه تریاك باشد در میان آن بیان اولیاء و اصفیاست كر همه اغراض نفسانى جداست شاعران حقیقى همواره تمناى سیر به مقام روح القدس (3) داشتهاند.زیرا با پایمردىقوه قدسى روح القدس مىتوان به گنجهاى تحت العرش راه برد چنانكه حكیمان انسىگفتهاند«تحت العرش كنوزا مفتاحه لسان الشعرا»یعنى زیر عرش گنجهایى است و زبانشاعران گشاینده آنند.اما شاعر عصر جاهلى كه درونش را هواى نفس پر كرده حتى زمینو آسمان حسى نزدیكش را نمىبیند و صورت ممسوخى از آن را كه همان صورت سافلو اسفل حیات حیوانى آدمى است ادراك مىكند.با این اوصاف شعر شیطانى جاهلىدیگر نمىتوانست در برابر شعر رحمانى اسلام باقى بماند،همچنانكه بتهاى 360 گانه مكهبه قوت عصاى پیامبر و تایید روح القدس شكستند مىبایستشعر و صورت خیالى كاو وگوژ نفس اماره جاهل فرو پاشد و از میان برود.حال با این مقدمه،نظرى به اوضاع آغازینظهور شعر اسلام و بسط آن بیفكنیم. از آنجا كه شعر تنها هنر یا هنر غالب قوم عرب قبل از اسلام و به یك اعتبار تنها طریقتفكر عصر جاهلى بود،ظهور وحى در صورت قرآن و كلام الهى همه شاعران را تا مدتىمرعوب خویش كرد و بسیارى از اشعار را باطل ساخت و روح بسیارى از شاعران رامتحول گردانید.این تحول در مواجههاى كه شاعران با كلام خدا(قرآن مجید)داشتندحاصل شد قرآن هیچ مشابهتى به كلام بشرى و شعر شاعران جاهلى نداشت.قرآن طىبیست و سه سال به حضرت نبى وحى شده بود. در آغاز سخن از هنرمندى حضرت نبى ختمى مرتبت(ص)گفتیم.این هنرمندىعبارت است از نسبتبىواسطه با ذات احدیت و نیوشایى اسرارى كه قدسیان با اودر میان گذاشتهاند و بدینسان عالم اسلامى ابتدا در وحى اقامه شده است.قابلیت وجودپیامبر(ص)منشا اتصال روح القدس(جبرئیل امین)فرشته كلام الهى به او بوده است. عالم اسلامى همان ظهور و تجلى اسم اعظم الله اكبر و كل و حقیقت محمدى است كهبىحجاب در افق چشم دل پیامبر اسلام(ص)و اهل بیت عصمت و طهارت(ع)گشودهشده است.این مرتبه یعنى ظهور كلى عالم اسلامى اختصاص به انسان كامل دارد،اما درمراتب نزولى چنانكه ابن عربى در فتوحات مكیه بدان اشاره كرده وجود شاعران وهنرمندان را نیز فرا مىگیرد و پرتو الهام رحمانى و ربانى روحشان را در حال سكر آمیزادراك وحدت حقیقى روشن مىگرداند. سورههاى آغازین كه در مكه وحى شدند دوران پر آشوبى را چون داهیه بزرگ براىشاعران پدید آورد.شاعران مجنون(جن زده)جاهلى ساحتى وراى ساحتشعر شیطانى(جنى)نمىشناختند. كلمات مهیج و تشبیهات خلاف آمد عادت با آهنگى بىسابقه چونصاعقه بر دل محجوب كافران و مشركان فرود مىآمد و آنها را از عاقبت تاریكشان دردركات جهنم هراسان مىساخت.قرآن در آیات تشبیهى كه با صورتهاى خیالى به ظهورآمده بود، زبان پر راز و رمز را تفكر حضورى تشبیهى را به شاعران آموخت.آیاتىچون«الم تر كیف ضرب الله مثلا كلمة طیبة كشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء... »(ابراهیم:24 و 25) و آیات نور نظیر «الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فیها مصباح.المصباح فى زجاجه. الزجاجة كانها كوكب درى یوقد من شجرة مباركة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یكاد زیتها یضیىء و لو لم تمسسه نار نور على نور یهدى الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بكل شىء علیم(نور:35) لحنى بلند دارد،جمال وحسن الهى بالتمام در آنها ظاهر است و معنایشان عمیق است، احساس شاعرانه رابر مىانگیزد و صورتى از تخیل را ابداع مىكند كه در آن اشیاء در حجمهاى نا معهودىجلوهگر مىشوند.بدین ترتیب عالمى در قرآن و هنر قرآنى اقامه مىشود كه هنر شرك راطرد و نفى مىكند از اینجاست كه قرآن در سوره شعرا در آیاتى شاعرانى را كه به آنها شیاطین نازل مىشوند محكوم مىكند (4) .اینان شاعران بت پرست مكه بودند و هنر خود راصرف هجو مقدسات اسلام و تحقیر پیروان پیامبر مىكردند و از این لحاظ در زمره اولیاءشیطان و ضد اسلام به شمار مىرفتند. بنابراین آیات شاعران دو دستهاند یك دسته كه تابعضلالتشیطانىاند و دیگرانى كه اهل ذكر كثیر و عمل صالحاند و همین دو دستهاند كه درسرتاسر تاریخ اسلام مظهر دوگانگى هنر دینى و دنیوى بودهاند.میراث ادب و فرهنگملل و نحل مشرك،و بهرهمندى از ماثورات انبیاء و اولیاء اساس كار این دو گروه بودهاست و در بالاترین مرتبه شاعران از حقیقتشیطانى گذشته و در زمره حكماى انسىكلمات الله را تلقى كردهاند. با ظهور حقیقت اسلام شعر شعراى باطل نسخ گردید و تا وقتى كه درهاى آسمان بازبود و عالم محل نزول وحى الهى بود شاعران باطل مرعوب شده بودند.بالتبع شعر باطلقدیم بالكل تعطیل شد و دیگر كسى مطابق ذوق شاعران كهن به ستایش شراب و عشقنمىپرداخت و اگر ستایش بود از اسلام و پیامبر اسلام و وصف مبانى اسلام بود.در اینزمان خطبه به جهت فایده آن در تشحیذ حس دینى بسط یافته بود.در عصر خلفاىراشدین نیز این وضع ادامه یافت اما با به قدرت رسیدن امویان وضع برگشت و رجوعىدیگر به سوى شعر شیطانى جاهلى به سراغ و سروقت مسلمین آمد. از بزرگترین شاعران عصر پیامبر باید از حسان بن ثابت نام برد.او شاعر مخضرمى (5) بود كه«داهیه كبرى»(بلاى بزرگ)قریش خوانده شد،زیرا به تشویق پیامبر آنان را هجومىنمود.به فرمان پیامبر براى او در مسجد مدینه منبرى نصب كرده بودند و او از آنموضع در حضور حضرت نبى مشركان را هجو مىنمود.و پیامبر به او مىفرمود«اللهمایده بروح القدس»(بارالها او را به واسطه روح القدس مؤید بدار). پیامبر همواره او راتایید مىكرد و مىفرمود كه تا وقتى كه به زبان خویش ما را یارى كنى به واسطه جبرئیلمؤید باشى (6) . كعب بن زهیر كه از شرك به اسلام روى آورده بود با قصیدهاى به نام البرده(رداىافتخار)محبت رسول را طلبید (7) و پیامبر اجابت كرد.دیگر شاعران معروف مؤید بهروح القدس كعب بن مالك و عبد الله بن رواحهاند كه پیامبر آنها را مامور به پاسخگویى بهشاعران مشرك كرد.این شاعران در پرتو قرآن و سنت اغلب در قلمرو سیاست و اخلاق(حكمت عملى)منشا اثر بودند.اما هنوز بنیاد حكمى استوارى نیافته بودند و حكمتاشعار آنان اغلب به حضور عملى محدود مىشد و برخى از آنها به بیان تجربیات معنوىشخصى مىپرداختند.علاوه بر این هنوز شقاقى میان ظاهر و باطن پیدا نشده بود تاشاعرانى به وصف ظاهر(و ملازمهاش جهاد اصغر)و شاعرانى به وصف باطن(وملازمهاش جهاد اكبر)و عوالم روحانى بپردازند.در عصر پیامبر شاعران دینى همواره بنابه روایات اسلامى از ناحیه جبرئیل و عنایات ویژه روح القدس مطمئن بودند.چنانكهاشاره رفتحسان به اعتقاد برخى گرچه بنیانگذار شعر دینى نیست،اما رسالت الهى پیامبررا مدح مىگفت و خداوند تعالى را ستایش مىكرد و از آیات قرآنى بهره مىبرد. در حقیقتشعر اسلامى در پرتو قرآن به ظهور آمد و شاعر و ادیب و خطیب اسلامىكم و بیش از فیض حقیقت قرآنى و وحى روح القدس(وحى دل و الهام عارفانه)برخوردارشده بودند.و گر نه تباینى ذاتى میان ماده و صورت شعرى صدر اسلام و عصر جاهلىپدیدار نمىشد. به هر تقدیر هنر اسلامى به مثابه هنرى مقدس همواره مبادى خود را در الهام ربانىاولیاء الله مىجسته است.بدین معنى در شعر نیز شاعران در جستجوى بنیادهاى متعالى آنبودهاند.و قصصى را به مثابه مبدا شعرى ابداع كردهاند.مىگویند اول كس كه در عالمشعر گفت آدم بود.و سبب آن بود كه هابیل مظلوم را قابیل مشئوم بكشت و آدم را داغغربت و ندامت تازه شد،در مذمت دنیا و در مرثیه فرزند شعر گفت.همین حال رجوع بهاصل موجب شده در پیدایى شعر دینى در عالم اسلامى،على(ع)مظهر و نمونه كمالانسانى حضورى كامل داشته باشد.دیوانى منسوب به او كه تقریبا شامل استبر 1500بیت در باب معانى دینى(ترغیب بر ترك دنیا،عبارات نیایشى،جملات اندرز آمیز درزمینه زهد و خرد)و ربانى،چنین تفكرى را باز مىگوید.در این دیوان روح شاعرانهجاهلى رنگ باخته و عالمى نو در عرصه حضور تخیلى و تخیل ابداعى اقامه گردیدهاست.از این نظر قرینه آن نهج البلاغه به مثابه اثر نثرى امیر مؤمنان تلقى مىگردد كه اساستكوین ادب دنیا و دین اسلامى است. مدح و هجا نخستین صور شعر عصر اسلامى است (8) .در این شعر ملاحظات دینىكاملا داخل گردیده است،پس از صدر اسلام نیز همه فرق دینى جهت تایید تفكرات وآیینهاى خود و محكومیت تفكرات رقیبان از شعر فرقهاى بهره مىگرفتند.كه بر آنمىتوان نام شعر كلام یا كلامى نهاد. در دوره امویان شعر سیاسى به تبع فرق مختلف از شیعه،سنى،خارجى،مرجئه،جبریه، قدریه-كه گاه تحت تاثیر عرف قومى و قبیلهاى بود-و نفسانیات باطل به وجودآمد،و هر گروه سعى داشتند شاعرانى را به طرفدارى براى خود مهیا كنند.در كنار اینشعر سیاسى-كلامى،شاعرانى از جمله بعضى از خلفاى اموى نیز وجود داشتند كه سننشعر غنائى باطل را احیاء و از شراب و عشق و لذایذ این جهانى ستایش كردند.غفلت وبعد از حقیقت اسلام و سیره نبوى و ولوى،رواج زندگى شهوانى كه حتى به مكه و مدینهنیز سرایت كرده بود و وجود خلفاى بىدین و فاسد اموى كه تنها دل مشغولیشان شراب وعشق و لذایذ این جهانى بود همراه با دورى ائمه از اریكه حكومت اسلامى مقتضىپیدایى مجدد این شعر بوده است. امویان براى مبارزه با مخالفان و رقیبان یعنى شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از شعر و جاذبه آن سوء استفاده كردند و بیشترین بهره را گرفتند.معاویه مىگفت:«شعر رابالاترین وظیفه اخلاقى و ادبى خود قرار دهید».علاقه امویان به شعر در هر حالنمىتوانستبدون سوء غرض سیاسى،براى تضعیف دشمنان خویش نباشد اما بااین وجود بسیارى از شاعران حتى با وجود زندگانى در فسق و فجور نمىتوانستندحقگویى را بالكل فراموش كنند،بدین معنى كه بر اثر تجلى حقیقت مهدى و تاثیراتباطنى روح ائمه اطهار در باطن و دل شاعران چه بسا كه به مدح ائمه اهل بیت مىپرداختندو كمتر جرات تعرض به ایشان در جامعه وجود داشت.یكى از ایشان«فرزدق»است كهبا وجود مطالب راست و دروغ درباره وى،مصیبت وارده نسبتبه خانواده حضرت على(ع)را وصف و دشمنان ایشان را نفى مىكرد.وى مانند بسیارى از شاعران از بنى امیهپول مىگرفت و در باطن طرفدار بنىهاشم بود و بنى امیه این را مىدانستند ولىنمىتوانستند دستبه اقدامى جدى بر علیه وى بزنند،فى المثل،موقعى همین فرزدقمطالبى،بر ضد بنى امیه گفت و«مروان بن حكم»والى معاویه در مدینه در صدد مجازات وتنبیه فرزدق برآمد.فرزدق كه آن را دانست از مدینه به بصره گریخت، مردم به مروانگفتند بد كردى كه چنین كردى زیرا ناموس و شرافتخود را به ستشاعر مصرىسپردى.مروان گفته مردم را پسندید،توشه راه و صد دینار براى فرزدق فرستاد تا از هجواو رهایى یابد.با این همه مهربانى،موقعى كه«هشام بن عبد الملك»خلیفه اموى مناسكحجبه جا مىآورد حضرت على بن الحسین امام سجاد(ع)را در طواف دید و او راناشناس گرفته هویتش را جویا شد.«فرزدق»كه آنجا حضور داشت فورا قصیدهاى درمدح اهل بیتسرود (9) .همچنین بود كمیتبن زید اسدى كه همواره از سوى ائمه تاییدمىشد.ائمه اطهار(ع)او را مؤید به روح القدس دانستند. اشراف اموى به زندگانى بىبندو بار انس گرفته بودند.اینان جامههاى ابریشمین به تنمىكردند،باده مىنوشیدند،با كنیزكان آوازخوان رفت و آمد مىكردند و به اكراه واعتراضهاى شدید پارسایان اعتنایى نمىنمودند.آنها نه تنها از نعمات دنیوى بهرهمىگرفتند،بلكه به ارضاى ممنوعترین و زشتترین شهوات نیز دست مىزدند. در میانخلفاى اموى كه همه در شرابخوارگى و لا ابالیگرى مستغرق بودهاند،بعضى نظیر«ولید بن یزید»خود اشعارى در ستایش خمر ساخته است و شعرایى نظیر«اخطل»در عهدایشان وصف شیشه شراب مىكردهاند.تنها«عمر بن عبد العزیز»از رویه پیشینیان خودعدول كرد و چون مردى پرهیزكار و پاكدامن بود و مىخواست مانند خلفاى راشدینرفتار كند از شعر و شاعرى فسق آمیز چشم پوشید و اعلام داشت كه نه شاعر مىپذیرد و نهشعر گوش مىدهد. مطالب فوق به وضوح نشان مىدهد كه با ظهور اسلام تا حدودى به ماده شعر قدیمصورت دینى زده مىشود،و گاهى نیز به جهت فقدان قابلیت،ماده شعرى به همان وضعمىماند.و در آن نحو شعرى كه صورت اسلام را پذیرفته،در آغاز به جهت قرب بهفرهنگ جاهلى،قالب شعر حفظ شده بود،بدین ترتیب كه شاعر پس از مقدمهاى دربارهمعشوق و هجران و بىوفایى او(نام مقدمه«نسیب»بود)،به وصف اشتر خود مىپردازد وقدرت و نرم بدنى و توان او را در تحمل خستگى و گرما مىستاید،سپس به موضوعاصلى مىرسد كه همانا مدح حضرت رسول اكرم(ص)است ولى به تدریج این گونهمقدمهها(یعنى نسیب و وصف اشتر)جاى خویش را به مقدمهاى در وصف خدا و اسماء وصفات او مىدهد و همین طور در مدح انبیاء و اولیاء و صدیقین،و سپس به موضوعقصیده مىپردازد.در صورتى كه شعر كوتاه باشد وصف خدا و اولیاى خدا و قدسیان درابیات مختلف بیان مىشود. به هر حال با امویان بىدینى رواج پیدا مىكند و شعر نیز نمىتواند از این وضع مبراباشد.گرچه در حوزه علوم و معارف هنوز یونانیت و كل مطلق یونانى سراغ مسلمیننیامده بود،اما گرایش به لذایذ این جهانى و فراموشى معاد و گاه چون شیطان انكار احكامالهى كردن،به جهت غلبه حضور و حیات انضمامى در هنر،به نمایش در مىآید.نخستینشاعران نیست انگار تمدن اسلامى از جمله«الحطیئة»كه به زشتى ظاهر و باطن مشهوربودند در این دوره قدرت گرفتند.حطیئة شاعرى نیست انگار بود كه زن و فرزند و حتىمادر و شخص خویش را آماج هجویات خود قرار داده بود.او از این طریق به گذرانزندگى مىپرداخت.در حالى كه در حوزه علمى شیعه بر كنار از جامعه سیاسى-و برخىاز جماعت پارسایان اهل سنت-طى قرن اول و اوایل قرن دوم هنوز قرآن حاكم مطلق است و حتى مذاهب فقهى رسمى چهارگانه اهل سنت و مباحث علوم شرعى شكل منظمو مدونى نیافته بود. جارى شدن سیل ثروتها به دمشق و انتقال بخشى از آن به مكه و مدینه،همراه با ضعفایمان موجب مىشد موسیقى و شراب و آواز و شهوترانى در عصر اموى روز به روزافزایش یابد.در این زمان زندگى شهوانى شهرى نوعى«غزل»را پدید آورد كه در واقعصورت مبتذلى از عشق تراژیك بدوى نظیر عشق لیلى و مجنون بود (10) .در اینجا دیگرغزل شعر عاشقانه عمیق كه بعدها سر مشق صوفیه قرار گرفته و صورت عشق حقیقى نهعشق مجازى پیدا كرد،نبود-با این خصوصیات كه عشق مجازى پلى براى عشق حقیقىاست: المجاز قنطره الحقیقه.چنانچه در غزلها و اشعار حكیمانه و عرفانى به ظهورپیوست، بلكه شاعر اموى دیگر از هیچ سخنى زبان در نمىكشید،دقایق ناگفتنى عشقشهوانى، ظرافتهاى زنانه و سخنان گستاخانه شرم انگیز همه را به زبان مىآورد و در اینوضع حتى در باب زنان خلفا و امیران نیز«نسیب»سروده مىشد (11) .خطبه و خطیبانبه جهتخاص تا این حد آلوده نشده و تا حدودى سلامتخویش را حفظ كرده بودند، كهعلت اصلى آن عبارت بود از بار دینى فعالیتهاى رسمى اجتماعى و دعوت به اسلام كه درمضامین خطب وجود داشت.احتجاجات و تعرضات سیاسى در رسالات (12) این عصرحضورى جدى داشت.قصاص یا قصه گویان نیز در عصر اموى در عرصه هنر اسلامىظاهر شدند.آنان تمایل مردم را به عجایب و غرایب بر مىانگیختند و اوصاف و اعمالى ازبراى خداوند متعال نقل مىكردند.این دوران را باید رونق اسرائیلیات و اساطیر و امانىنیز نامید كه بعدا در تفسیر قرآن تاثیر نهاد. پس از طى دوره اموى با آمدن عباسیان وجوه ذوقى تجربیات اسلامى ایرانیان در هنراسلامى غلبه كرد.در حقیقت این وجوه بالذات و بالعرض منحل در كلیت اسلام شده بود. گرچه خلفاى اولیه عباسى ظاهرا در امور دینى سختگیر بودند،اما پس از هارون، سیاستباز اباحیت را پیش گرفته،امور دینى را تا حدودى آزاد گذاشتند.اینان اهلتسامح و تساهل درامر دین بودند.هر دین و عقیدتى(ملل و نحل مشرك)را آزاد گذاشتهبودند.اما این آزادى مستلزم استبداد علیه پارسایان اهل سنت و شیعه علوى(یعنى اهلاسلام حقیقى)و بعضى ملل و نحل بود.شخصى چون مامون از یك طرف دار الحكمه(اغلب حكمت و عقل آزاد از وحى-یعنى حكمت فلسفى)را تاسیس و از طرف دیگرمنشا پیدایى دوره محنت(شكنجه تفتیش عقاید)در اسلام گردید،تا بازور و شكنجهعقیده معتزلیان را مبتنى بر مخلوق بودن قرآن بر همه تحمیل كند. به هر تقدیر عباسیان تا دوران متوكل،سیاست تسامح و تساهل را نسبتبه اصحابعقاید و ادیان جز شیعه علوى و پارسایان اتخاذ كرده بودند و این گروه تا آنجا كه اهل هنرو صنایع و ثروت بودند،مورد تعرض قرار نمىگرفتند و هم اینان بودند كه تخم زندقهدوره مامون به بعد را پاشیدند-مراد از زندیقان همان آزادندیشان از دین، غیر ملتزم بهوحى آسمانى با اخلاق اباحیت و فساد عقیده یعنى مانویان و دهرى مذهبان بودند. در چنین شرایط و اوضاعى گروهى از شاعران زندقه زده و زندیق ظهور كردند كهعلاوه بر طرح مسائل فلسفى دنبالهرو سنن شعرى امویان بودند.اینان دامنه اشعارى را كهدر باب شراب و لاابالىگرى بود وسعت دادند و مضامینى جدید از قبیل باغ و بستان ودیگر مضامین را در شعر وارد كردند و متاثر از حكمتیونانى بدان عمق ملحدانهبخشیدند.در قرن اول از خلافتبنىعباس معاشقه با غلامان و استعمال مسكر شیوع پیداكرده و به دیگر اقوام از جمله ایرانیان نفوذ كرده بود.به طورى كه شاعرانى نظیر«رودكى»و«ابو شعیب صالح بن محمد هروى»از شعراى زمان سامانیان در همین موضوعاتاشعارى ساختهاند (13) .رودكى مىگوید: مى، آرد شرف مردمى پدید آزادهتر از درم خرید مىآزاد پدید آرد از بد اصل فراوان هنر است اندرین نبیذ در پایان دوره اموى شاعران مقدمه عاشقانه قصاید( نسیب)را كه به طور اجبار برهمه اشعار غالب بود گسترش دادند و آن را مستقل كردند و به صورت غزل در آوردند كهمذكور افتاد.گروهى از شاعران در دوره عباسى نسیب را به باد مسخره گرفتند و درمضامین شعرى،نیز تحولاتى پدید آوردند و فلسفه شكاكیت و ملامتیه(كلبى مذهبان) وزهد و حكمت اشراقى و تمایلات عمیق دینى باطنى در كنار موضوعات قدیم عاشقانه وتغزلى را هرچه بیشتر وارد شعر كردند.سركردگان هنر و شعر نیست انگارانه این عصر دوتن بودند:«ابونواس»در شعر طرب و«ابو العتاهیه»در شعر حكمى و یكى دیگر كه درمراتب بعد قرار مىگیرد«بشار بن برد»است كه از شاعران مشهور زندیق عصر بود و بارهااز سوى اهل دیانت طرد و تبعید شد،كه بدان اشاره داشتیم،«ابو نواس»شاعرى از شاعرانلا ابالى بود.وى كه بارها به زندقه متهم شد،اشعارى در خمریات و زهدیات(دو نوع شعراز لحاظ مضمون)دارد.«ابو العتاهیه»شاعر حكمى در اثر كثرت سخن درباره مرگ،رستاخیز و قضاوت روز آخرت را انكار كرد،از این رو اهل دیانت او را نیز به زندقه متهمكردند.او با سرودن زهدیات تحولى جدید از حیث مضامین در شعر عرب ایجاد كرد.دراین اشعار«ابو العتاهیه»به سست پایگى و پوچى مال دنیا اشاره مىكند و از مرگ وگورستان و كالبدها و استخوانهایى كه در آن نهفته است و یا از تلخى تعلق آدمیزاد بهخاك سخن مىراند.از شاعران دیگرى كه مشهور به شاعران حكمى(محدثین)اندمىتوان«ابو العلا معرى»و«شریف رضى»را در دو جریان مخالف نام برد كه نكاتفلسفى یا حكمى را در زمان انتقال فلسفه و كلام و علوم یونانى در اشعارشان واردكردهاند (14) . رعبى كه اهل ظاهر سنت و حدیث پس از دوران متوكل و بعد تركان در مقابله با علومو فرهنگ یونانى و ترویج علوم شرعى ایجاد كردند به همراه شكستشرك و زندقه جلىدر شعر و نثر نیز مؤثر بود تا آنجا كه اشعار هر چه بیشتر صبغه دینى یافتند.با رواج فلسفه،كلام و تصوف به تدریجبسیارى از مضامین و مواد اشعار خمریات و زهدیات كهدر حقیقت هر دو صورتى دنیوى داشتند در مقام حقیقى گذشت از عالم طبیعت و كثرات وحكمتیونانى اخذ مىشود،و صورت دینى و عرفانى پیدا مىكند.بىتردید ورود فلسفهیونانى توانستبه نحوى محرك متفكران اسلامى در بسط هنر دینى باشد.فلسفه یونانىبه مثابه ماده براى صورت نوعى اسلام قرار گرفت.عرفان و پیدایى غزل عرفانى شعردینى را مستقر ساخت و تجربه دینى در عرصه هنر را به سنت محكمى تبدیل و مستقرنمود. پىنوشتها: 1) ابو الفتح رازى بعد از ذكر بعضى مؤیدات دال بر حسن شعرى كه درباره امور دینى باشد،گفته:«درخبر است كه چون دعبل على خزاعى قصیدهاى بر حضرت رضا علیه السلام خواند كه در مدح اوگفته بود،امام فرمود: مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحى مقفر العرصات چون به ذكر صاحب الزمان عجل الله فرجه رسید،آنجا گفت: خروج امام لا محالة خارج یقوم على اسم الله و البركات امام فرمود«نفثبها روح القدس على لسانك»یعنى روح القدس این بیت را بر زبان تو جارى كرد. رجوع شود به تفسیر ابو الفتوح،جلد 4،ص 144 و تفسیر گازر،ابو المحاسن جرجانى، ج7،ص107. 2) نهج البلاغه،خطبه 191. 3) مقام روح القدس هم مقام جبرئیل امین است هم مقام كمال ارتقاء روح انسانى به نحوى كه اتحادنورى میان روح آدمى و روح فرشته وحى حاصل شود. 4) هل انبئكم على من تنزل الشیاطین تنزیل على كل افاك اثیم،یلقون السمع و اكثرهم كاذبون،والشعراء یتبهم الغاوون الم تر انهم فى كل واد یهمون،و انهم یقولون ما لا یفعلون،الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات و ذكر الله كثیر(سوره شعرا آیات226-224). 5) نام شاعرانى است كه چندى در عصر جاهلى و سپس در اسلام زیستهاند و به زبانى مىتوان اینشاعران را«دو ساحتى»خواند. 6) سر انجام حسان بن ثابت از ولایت و ولایت على روى برگرداند و پشتبه حق و حقیقت نمود. 7) بیتى از این قصیده چنین است: ان الرسول لسیف یستضاء به مهند من سیف الله مسلول «پیامبر شمشیرى است هندى و آخته از شمشیرهاى خدا كه بر آن روشنایى طلبند». 8) غلبه حالت جهاد اصغر در صدر اسلام و اهمیت آن جهت فروپاشى نظام شرك جاهلى كهن اقتضاءمىكرد كه پیامبر(ص)نیز بر این گونه شعر تاكید ورزد.سایر صور شعرى از جمله اشعار حماسى وتراژیك یا اشعار عاشقانه و تغزلى چندان مورد توجه نبود. زمانى كه شعر«حسان»مورد ستایشقرار مىگرفت همواره از وارد شدن بلاى عظیم بر سر مشركین سخن به میان مىآمده است كه خودبیانگر روح جهادى(جهاد اصغر)شعر است. 9) تاریخ تمدن اسلام،جرجى زیدان،ترجمه جواهر كلام،صفحه 55. 10) ممیزه غزل بدوى،پاكى شدید احساسات و آراستگى زیباى بیان است.شاعران این نحله را شاعرانعذرى مىنامند.این نام از نام قبیله بنى عذره كه در حجاز مىزیستند اقتباس شده است.گویندشهرت بنى عذره از صداقت و خلوشان در عشق برخاسته.نیز گویند:چون عاشق شوند از عشقبمیرند،یعنى سبب مرگ ایشان خود عشق است،نه دستیافتن به معشوق.این معنى،بعدا گسترشیافت،عامل گسترش آن نیز بیشتر صوفیه بودند كه هر یك، دقایق مورد بحثى بر آن افزودند ونظریه وحدت عشق در كنار نظریات«وحدت وجود»و«وحدت شهود»حضورى جدى داشت. عذرى نامى بود كه بر هر عشق پاك و صادقانهاى اطلاق مىشد.قیس بن ملوح اساطیرى(مجنونعاشق لیلى)از همین قبیله عشاق بوده است كه نمونه ازلى شاعران عاشق است.كثیر عاشق عزه وشیعه على(ع)از جمله عشاق شاعر بوده است.تاسف بار اینكه در برابر غزل شكوهمند و سادهروستایى،شهرنشینان مدینة الرسول و مكه مكرمه على رغم علو مقام این اماكن مقدس و حرمینشریفین در پرستش عیش و عشرت و هوى و هوس گوى سبقت از همه ربوده بودند.موسیقى وشراب و آواز و شهوات در این دو شهر رواج یافته بود. عمر بن ابى ربیعه از نمونههاى اصلى اینجماعت(دون ژوانهاى اموى)حسانى اشرافى بود درباره او رجوع شود به آذرنوش،«نگاهى بهاجتماع اشرافى حجاز»، مجله مقالات و بررسیها،شماره 5-6،1350،ص 141،شماره6-7،سال1350،ص 121. 11) تاریخ ادبیان عرب،ص 80. 12) «رسائل»نوشتههاى خطیبانى بوده كه به صورت خطبه یا موعظهاى مكتوب تالیف یافته است. حاوى تفكرات اخلاقى و كلمات دینى مهیج،یا اندرزهاى خردمندانه كه بزرگان جهان خطاب بهدوستان خود مىگفتهاند. 13) تاریخ ادبیات ایران،جلال الدین همائى،فروغى،بىتاریخ،ص ص 272-273. 14) ابو تمام شاعر قرن سومى نیز در این زمان با تاثیر پذیرى از عقل و تفكرات فلسفى و علم النفسیونانى ابداعاتى در شعر حكمى داشته است.
راز ماندگاری در گمنامی است
جمعه 30 بهمن 1388 8:27 PM
تشکرات از این پست