زاغکی قالب پنیری دید / به دهان برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی / که از آن میگذشت روباهی
روبهک پرفریب و حیلت ساز / رفت پای درخت و کرد آواز
گفت: به به چهقدر زیبایی / چه سری، چه دمی، عجب پایی!
پر و بالات سیاهرنگ و قشنگ / نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوشآواز بودی و خوشخوان / نَـبُـدی بهتر از تو در مرغان
زاغ میخواست قار قار کند / تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود / روبهک جست و طعمه را بربود
حبيب يغمائي در سال 1280 شمسي در قرية خور جندق متولد شده: در آغاز جواني بدامغان آمده و جز از تحصيلات ادبي و عربي مقدمات علوم جديده را در مدرسه سعادت ناظميه دامغان فرا گرفته است وي پس از سالي چند كه در همان مدرسه و مدارس شاهرود تدريس كرده بتهران مسافرت نموده و دروة دارا المعلين عالي مركزي را بپايان رسانده است.
دو سال رياست فرهنگ سمنان و دامغان را داشته و از آن پس سالهاي متوالي در كلاسهاي ادبي دارالفنون و مدارس عاليه پايتخت استاد و معلم ادبيات فارس بوده سپس در وزارت فرهنگ بخدمات فني ادبي اشتغال جسته و چند سال مدير مسئول مجله رسمي وزارت فرهنگ بوده است.» آقاي يغمائي مدت ده سال با مرحوم محمد علي فروغي بزرگترين حكيم و رجل سياسي ايران همكاري ادبي داشته است چنانكه خود آن حكيم در مقدمه كتب منتشره اشاره فرموده اند.
از تاليفات او رسالة جغرافياي جندق و شهر حال يغما است، كه بزبان فرانسه نيز ترجمه شده و داستان تاريخي دخمة ارغون و كتابي در علم قافيه و نيز گرشاسب نامة حكيم اسدي طوسي بتصحيح دقيق وي در سال 1315 انتشار يافته است. شرح حال و اشعار آقاي يغمائي در تذكر هاي ادبي كه در خارجه و ايران انتشار يافته مكرر بزبانهاي مختلفه بچاپ رسيده و چون در اينجا سخن از مدرسه ناظميه دامغان و محصلين آن در ميان است سزاوارتر آن ميباشد ابياتي چند از اشعاري كه در آغاز دورة شاعري ساخته است انتخاب و درج گردد. رسم مدير مدرسة ناظميه دامغان، (مرحوم صدرالادباء ياسائي) اين بوده كه وقتي بدانش آموزي صفر ميداده قطعاً و بي پذيرفتن هيچگونه عذر يا واسطه او را شلاق ميزده است اين قطعه با نهايت اضطراب روحي وقتي گفته شده كه تمام شاگردان از درص صفر گرفته اند:
اي حضرت صدر، ايكه ديگر اي آنكه موقران بپيشت امروز تمام همكلاسان گرزآنكه سزاي ماست شلاق هر چند بقول شيخ سعدي ليكن گنه و خطا زبنده
|
نارد چو تومام دهر فرزند كاهند بپيش كوه الوند از درس حساب صفر دارند ليكن تو روامدار و مپسند «بي بند نگريد آدمي پند» عفو و كرم است از خداوند
|