0

اشعار مناسبتی

 
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

اخـــــــــــــــــــوان (غزل)

 

اي تكيه گاه و پناه
زيباترين لحظه هاي
پرعصمت و پر شكوه
تنهايي و خلوت من
اي شط شيرين پرشوكت من
اي با تو من گشته بسيار
دركوچه هاي بزرگنجابت
ظاهر نه بن بست عابر فريبنده ي استجابت
در كوچه هاي سرور و غم راستيني كه مان بود
در كوچه باغ گل ساكت نازهايت
در كوچه باغ گل سرخ شرمم
در كوچه هاي نوازش
در كوچه هاي چه شبهاي بسيار
تا ساحل سيمگون سحرگاه رفتن
در كوچه هاي مه آلود بس گفت و گو ها
بي هيچ از لذت خواب گفتن
در كوچه هاي نجيب غزلها كه چشم تو مي خواند
گهگاه اگر از سخن باز مي ماند
افسون پاك منش پيش مي راند
اي شط پر شوكت هر چه زيبايي پاك
اي شط زيباي پر شوكت من
اي رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
روشنترين همنشين شب غربت تو ؟
اي همنشين قديم شب غربت من

اي تكيه گاه و پناه
غمگين ترين لحظه هاي كنون بي نگاهت تهي مانده از نور
در كوچه باغ گل تيره و تلخ اندوه
در كوچه هاي چه شبها كه اكنون همه كور
آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
كه شب فروز تو خورشيد پاره ست ؟
 

یک شنبه 12 آذر 1391  8:53 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

اخـــــــــــــــــــــــــــوان (دریچه)

 

ما چون دو دريچه، رو به روي هم
آگاه ز هر بگو مگوي هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده

عمر آينه‌ي بهشت، اما ... آه
بيش از شب و روز تيره و دي كوتاه

اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكي از دريچه‌ها بسته ست

نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر، كه هر چه كرد او كردَ

یک شنبه 12 آذر 1391  8:57 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

اخـــــــــــــــــــــــوان (پیغام)

چون درختي در صميم سرد و بي ابر زمستاني
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و ميراث بهارم بود
هر چه ياد و يادگارم بود
ريخته ست
چون درختي در زمستانم
بي كه پندارد بهاري بود و خواهد بود
ديگر اكنون هيچ مرغ پير يا كوري
در چنين عرياني انبوهم آيا لانه خواهد بست ؟
ديگر آيا زخمه هاي هيچ پيرايش
با اميد روزهاي سبز آينده
خواهدم اين سوي و آن سو خست ؟
چون درختي اندر اقصاي زمستانم
ريخته ديري ست
هر چه بودم ياد و بودم برگ
ياد با نرمك نسيمي چون نماز شعله ي بيمار لرزيدن
برگ چونان صخره ي كري نلرزيدن
ياد رنج از دستهاي منتظر بردن
برگ از اشك و نگاه و ناله آزردن

اي بهار همچنان تا جاودان در راه
همچنان جاودان بر شهرها و روستاهاي دگربگذر
هرگز و هرگز
بربيابان غريب من
منگر و منگر

سايه ي نمناك و سبزت هر چه از من دورتر، ‌خوشتر
بيم دارم كز نسيم ساحر ابريشمين تو
تكمه ي سبزي برويد باز، بر پيراهن خشك و كبود من
همچنان بگذار

تا درود دردناك اندهان ماند سرود من

یک شنبه 12 آذر 1391  9:04 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

اخــــــــــــــــــــــــــــــوان ( باغ من )

 

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستين سرد نمناكش

باغ بي برگي
روز و شب تنهاست
با سكوت پاك غمناكش
ساز او باران، سرودش باد

جامه اش شولاي عرياني ست
ور جز اينش جامه اي بايد
بافته بس شعله ي زر تا پودش باد
گو بريد، يا نرويد، هر چه در هر كجا كه خواهد
يا نمي‌خواهد
باغبان و رهگذاري نيست
باغ نوميدان
چشم در راه بهاري نيست
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد
ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست؟

داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت
پست خاك مي گويد
باغ بي‌برگي
خنده اش خوني ست اشك آميز
جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصلها، پاييز

یک شنبه 12 آذر 1391  9:05 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

اخــــــــــــــــــوان( اندوه)

نه چراغ چشم گرگي پير
نه نفسهاي غريب كارواني خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير باراني كه ساعتهاست مي بارد
در شب ديوانه ي غمگين
كه چو دشت او هم دل افسرده اي دارد
در شب ديوانه ي غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان مي بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صداي پاي اسب رهزني تنها
نه صفير باد ولگردي
نه چراغ چشم گرگي پير
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است

یک شنبه 12 آذر 1391  9:07 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

اخــــــــــــــــــوان ( لحظه دبدار)

لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است
 

یک شنبه 12 آذر 1391  9:08 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

عکس موسوی گرمارودی

موسوی گرمارودی

 

عکس موسوی گرمارودی

دوشنبه 13 آذر 1391  1:26 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

دفتر شعر نو موسوی گرما رودی

مرا زميني به فراخي يك خُسبيدن بسنده است

با فرشي از سبزينه ي گياه

و همان قدر آسمان

كز لابلاي شاخسار بيدبُني

قسمت مرا از خورشيد و ستاره

              در سفره ي چشمم، غربال كند

روي و موي

در جويبار همسايه درخت خواهم شست

تب گياهي من

     در پاشويه ي رود، مي شكند!

دوشنبه 13 آذر 1391  1:32 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

دفتر شعر نو (واژه ها )


دلم برای واژه ها می سوزد

ما خود را به طناب واژه

                 در کتاب ها دار زده ایم!

دوشنبه 13 آذر 1391  1:34 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

دفتر شعر نو (جولان)


صفحه چون سیاه باشد

         قلم را

                یارای جولان نیست...

دوشنبه 13 آذر 1391  1:36 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

دفتر شعر نو ( شعر تو )

شعر تو

هيچ چشمه، چنين زلال نمي جوشد

كه شعر تو،

          از لب من

دوشنبه 13 آذر 1391  1:37 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

دفتر شعر نو ( بوته)

من، رشک می‌برم
به خار بوته‌ی تنهایی
که بر نشیب فراموش گشته‌ی کوهی
به دست باد
سپردست گیسوانش را
من رشک می‌برم
به یک پرنده‌ی کوچک که اوج پروازش
زشاخه‌های تمشکی، به شاخه بیدی‌ است
من رشک می‌برم، به جاری همه قطره‌های برف آبی
که از بن برف، و از سر سنگ
در آن بلندترین دره‌های برف زده
تمام بازی یک پونه بهاری را همیشه می‌شوید
من رشک می‌برم به خواب راحت یک ماهی قزل آلا
درون بستر یک رودبار زمزمه‌گر
من رشک می‌برم
به خاربوته تنها
به یک پرنده خرد
به پونه‌های بهاری
به خواب راحت ماهی
به هرچه، هرچه در آن جلوه‌ای ز آزادی است

دوشنبه 13 آذر 1391  1:43 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

دفتر شعر نو ( صدای سبز )

خوشا دوباره کنار تو و کتابی باز

درخت و سبزه و آبی و آفتابی ، باز

به قدر روزی یک روزه ، میوه ای ، نانی

ز دستپخت تو هم ، دلمه ای ، کبابی ، باز

یکی دو پنجه سه تار و سه چار ناله نی

دو چشم بر هم و بر سینه تو خوابی باز

سحر ز شبنم نوش لبان غنچه تو

چون آفتاب مکیدن ، گهی شرابی ، باز

گهی به بوسه فرو بستن آن لب شیرین

که می کند ز سر دلبری ، عتابی ، باز

یکی دو دور ورق در قمار عشق زدن

چو باختی ، ستدن بوسه های نابی باز

قسم به چشم تو، گیتی و هر چه دارد، نیست

به چشم عاشق من ، بی تو، جز سرابی باز

دوشنبه 13 آذر 1391  1:45 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار
دوشنبه 13 آذر 1391  1:48 PM
تشکرات از این پست
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

قیــــــــــــــــــــــصر(تو را دوست دارم)

 

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم؛ تو را دوست دارم

نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم تورا دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازۀ غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما


تو را دوست دارم؛ تو را دوست دارم...
دوشنبه 13 آذر 1391  1:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها