عمري اگر به كوچه غربت مقيم بود
مانند ذرهاي به حضورش كليم بود
خورشيد و ماه ذرهاي از جلوه وياند
لطفش عميم و صاحب دستي كريم بود
دامان مهر او همگان را به بر گرفت
تنها نه دوست را كه به دشمن رحيم بود
روح سرور در همه كوچههاي شهر
هر صبح و شام از وزش اين نسيم بود
در اوج بيكسي و غريبي هنوز هم
فرزانه بود و شهره به خلقي عظيم بود
بودش دري ز فرط كرامات بينظير
با سفرهاي كه پهن براي يتيم بود
بر سايهسار رحمت وجود و سخاي او
هركس كه رخ نمود به ناز و نعيم بود
بار كدام غم قد يثرب خميده كو؟
گويا كه حال ماه مدينه وخيم بود
«خوني كه خورد در همه عمر از گلو بريخت»*
آن سروري كه مظهر قلب سليم بود
تابوت او چرا شده آماج تيرها؟
اين ظلم را سقيفه نخستين سهيم بود
اين حادثه عجيب و جديد هيچگه نبود
با آل فاطمه غم دل از قديم بود
«سائل» ز حضرتش طلب فهم و فضل كن
در فضل اسوه بود و فهيم و حكيم بود
* اين مصرع، بخشي از شعر وصال شيرازي است.
چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا 2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا 3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا 4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا
پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com
تالارهای تحت مدیریت :
مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه