0

جان به قربان تو آقا كه غريب وطني

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

جان به قربان تو آقا كه غريب وطني

كار دل جز غم و رنج و الم و ماتم نيست
حاصل عمر كه اين سان گذرد جز غم نيست

آب آتش‌زده در ساحل دل موج زند
سوز آه جگر سوختگان مبهم نيست

اي كه بر قربت تو جن و ملك آگاهند
بي‌خبر از دل سوزان تو در عالم نيست

ديده‌اي نيست كه از داغ تو گريان نشود
خاطري نيست كه از ماتم تو در هم نيست

جان به قربان تو آقا كه غريب وطني
همسرت نيز در اين خانه به تو محرم نيست

تيرباران تن پاك تو شد بعد حيات
زين مصيبت دل ابناء بشر خرّم نيست

جگرت سوخت از آن آب كه دادت همسر
جگر هركه نسوزد ز غمت آدم نيست

روز و شب دستخوش سرزنش دشمن و دوست
درد جانكاه چونين تهمت بي‌جا كم نيست

ريخت در طشت چو لخت جگرت زينب گفت
وا مصيبت كه حيات تو به جز يكدم نيست

صلح تو داد كم و كيف معاويه به باد
اهرمن را خبر از داشتن خاتم نيست

صلح تو داشت به بر نهضت خونين حسين
آن حسيني كه مطاعش به جهان جز دَم نيست

«صالحي» ذيل و بم شعر تو عاشورايي است
هر ترنّم كه حسيني نبود، محكم نيست
 

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

جمعه 23 بهمن 1388  1:47 PM
تشکرات از این پست
atena28
دسترسی سریع به انجمن ها