بهارم رسيد،باهمه ي قشنگياش...
بهار بهار
پرنده گفت يا گل گفت؟
خواب بوديم و هيچکي صدايي نشنفت
بهار بهار ...صدا همون صدا بود
صداي شاخه ها و ريشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنايي
صدات مياد اما خودت کجايي؟
وا بکنيم پنجره ها رو يا نه؟
تازه کنيم خاطره ها رو يا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با يه بغل جوونه
عيدو آوورد از تو کوچه تو خونه
بهار بهار يه مهمون قديمي
يه آشناي ساده و صميمي
يه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خيال همه بچه ها بود...