0

بهارم رسيد،باهمه ي قشنگياش..

 
omidayandh
omidayandh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 7483
محل سکونت : تهران

بهارم رسيد،باهمه ي قشنگياش..

بهارم رسيد،باهمه ي قشنگياش...




بهار بهار
پرنده گفت يا گل گفت؟
خواب بوديم و هيچکي صدايي نشنفت



بهار بهار ...صدا همون صدا بود
صداي شاخه ها و ريشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنايي
صدات مياد اما خودت کجايي؟



وا بکنيم پنجره ها رو يا نه؟
تازه کنيم خاطره ها رو يا نه؟
 بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد



بهار اومد با يه بغل جوونه
عيدو آوورد از تو کوچه تو خونه



بهار بهار يه مهمون قديمي
يه آشناي ساده و صميمي
يه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خيال همه بچه ها بود...




دوشنبه 7 اردیبهشت 1388  5:37 PM
تشکرات از این پست
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بهارم رسيد،باهمه ي قشنگياش..


سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ



واقعا لذت بردم...شعر زیبایی بود که با این تصاویر زیبا

حس عجیبی منتقل میکرد

ممنونم...

 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

سه شنبه 8 اردیبهشت 1388  2:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها