0

ضرب المثل زيبا

 
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

ضرب المثل زيبا

کودکان و ضرب المثل ها: 8
 

هر گردی گردو نیست!

 یه روزی روزگاری

میون سبزه زاری

یه موش نازنازی بود

از زندگیش راضی بود

صبح ها که از خواب پامیشد

لباش به خنده وامی شد

مامان جون و باباجون

هر دوتا شون مهربون

موشی را دوست می داشتن

سر سفره ی صبحونه

پنیر و گردو می ذاشتن

موشی ناز و کوچولو

می خورد پنیر و گردو

سیر می شد و می رفت بازی

با بچه های نازنازی

یه روز یه گردو برداشت

توی دستش نگه داشت

برد تو کوچه قلش داد

به بچه ها نشون داد

گفت می بینید چه گرده!

قلش می دم می گرده

گردوی ریزه میزه

خوشمزه  و لذیذه

نگاه کنید به گردو

هر گردی نیست گردو

مامان موشی اونو دید

به حرفای او خندید

گفت گلکم خوشگلکم

درسته گردو گرده

قلش میدی می گرده

نمره ی هوش تو بیست

فقط که گردو گرد نیست

سیب و انار و هلو

پرتقال و زردآلو

پیاز و سیب زمینی

همه را گرد می بینی

ولی موش کوچولو

هر گردی نیست گردو

 

 

راز ماندگاری در گمنامی است

 
جمعه 9 بهمن 1388  5:42 PM
تشکرات از این پست
leila0033
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

ضرب المثل / گربه شكمو

کودکان و ضرب المثل ها:گربه ی شکمو

 

cat

به نام خدا

گربه ی شکمو

 

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

یه گربه ی نازنازی بود

شیطون و اهل بازی بود

زرنگ بود و بلا بود

شکمو و ناقلا بود

از بس که بازیگوش بود

همش دنبال موش بود

کمین می کرد یه گوشه

به هوای آقاموشه

موش می گرفت اون ناقلا

بعدش می خورد ،با اشتها

یه روزی گربه ی ما،

گربه ی شیطون بلا

رو پشت بوم راه می رفت

پایین و بالا می رفت

یه دُکّون ِ قصّابی دید

از پشت بوم پایین پرید

به عشق گوشت تازه

رفت دمِ اون مغازه

یه قصاب سبیلو

با ساطور و با چاقو

گوشتا را تکه می کرد

میذاشت توی ترازو

دهن پیشی پرآب شد

از گشنگی بیتاب شد

میو میو را  سرداد

به قصابه خبرداد:

که من دلم گوشت میخواد

جیگر میخواد دل میخواد

قصابه تا اونو دید

اخمی کرد و دادکشید:

پیشته پیشته گربه ی بلا

برو برو اینجا نیا

من به تو گوشت نمیدم

دل و جیگر نمیدم

پیشی بی صبر و تاب

نگاهی کرد به قصاب

گفت آقای سبیلو

آقای چاق ِ اخمو

گوشت نمیدی دنبه بده

دل نمیدی قلوه بده

قصابه باز دادکشید

هوار و فریاد کشید:

گربه ی بی چشم و رو

گم شو دیگه، برو برو

پیشی حسابی بور شد

رفت و از اونجا دور شد

خسته و سر در گریبون

نگاهی کرد به آسمون

از قصابه خیری ندید

رفت و رو پشت بوم پرید

خسته و زار و ناامید

رو پشت بوم دراز کشید

با خودش می گفت:

حالا که چیزی نخوردم

گشنه و ناشتا موندم

تو دلم میگم:

این گوشتای گندیده

پیف!پیف! پیف!بومیده!

شاید که باورم  بشه

دلم یه کم خنک بشه!

***********************************************************

بچه های باهوش من،می دونید این داستان را با توجه به کدام ضرب المثل نوشتم؟

آفرین!درست گفتید،ضرب المثل این بود:

گربه دستش به گوشت نمی رسه، میگه پیف! بو میده!

********************

بورشد= خیط شد، خجالت کشید

راز ماندگاری در گمنامی است

 
جمعه 9 بهمن 1388  5:45 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

ضرب المثل/جارو به دم

کودکان و ضرب المثل ها 

 

 

جارو و دم موش

یه روز توی زمستون

یه موش ناز و شیطون

می خواست که برف پارو کنه

کف خونه شو جارو کنه

اول یه پارو پیدا کرد

برف بومش را پارو کرد

بعدهم دنبال جارو

می گشت این سو و اون سو

توی خونه جارو ندید

رفت از توی بازار خرید

گذاشتش روی شونه ش

تا ببره به لونه ش

یه کمی رفت و خسته شد

از خستگی درمونده شد

گفت جارو خیلی سنگینه

چه جوری باید برم خونه؟

خوبه جارو رو ببندم

به این دم بلندم

روی زمین کشون کشون

می برمش به خونه مون

جارو رو بست به دمبش

اونو کشید و بردش

وقتی رسید به لونه

می خواست بره تو خونه

دید در لونه تنگه

کنار در یه سنگه

موش زرنگ،

از اون در تنگ

رد نمی شد،

جاش میون در نمیشد

رفیق موشه

از یه گوشه

سرک کشید

تا اونو دید

گفت عزیزم

رفیق خوب و تمیزم

چرا دم در هستی؟

جارو به دمبت بستی؟

آخه تپلی، رفیق ناز و کپلی

با این دم و این جارو

نمی تونی بری تو

اومد جارو رو باز کرد

دم موشه  رو ناز کرد

گفت حالا فرز و تند و تیز

جارو بکش خیلی تمیز

لونه ات بشه دسته ی گل

صدآفرین موش تپل

 

موشی فرز وِتند و تیز

جارو کشید خیلی تمیز

لونه ش که شد دسته ی گل

گفت آفرین موش تپل

**********************************************

کوچولوهای عزیزم، متوجه شدید قصه ی موش کوچولو را براساس کدام ضرب المثل نوشته ايم؟بله، درست گفتید: موش تو سوراخ نمی رفت، جارو به دمبش می بست!

راز ماندگاری در گمنامی است

 
جمعه 9 بهمن 1388  5:47 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ضرب المثل زيبا

کودکان و ضرب المثل ها

 

۲-مرغ سیاه ِ من

 

یه مرغ دارم سیاهه

پاهای اون کوتاهه

تاجش سرخه، نوکش طلا

شیطونه و خیلی بلا

هرروز براش دون می ریزم

خرده های نون می ریزم

یه کاسه ی آب میارم

کنار نون ها میذارم

مرغم میاد آب می خوره

دون می خوره،

خرده های نون می خوره

بعدش میگه قدقدقدا

خوشمزه بود شکرخدا

یه روز که آب و دونه

خورد و دوید تو لونه

خوابید و قدقدا کرد

انگار منو صدا کرد

وقتی رفتم سراغش

دیدم یه تخم گذاشته

یه تخم ریزه  میزه

ناز و سفید گذاشته

مرغ سیاه نازنین

نگاه می کرد روی زمین

می گفت من که سیاهم

چرا تخمم سفیده؟

تخم  به این سفیدی

کسی تا حالا ندیده

گفتم آره مرغ  سیاه

مرغ سیاه پاکوتاه

تخم میذاری رنگش سفید

مقوی و خیلی مفید

می پزم و می خورمش

خوشمزه س و خیلی لذیذ

مرغ سیاه پاکوتاه

با شادی قدقدا کرد

بازم شکرخدا کرد

منم براش دون  پاشیدم

خرده های نون پاشیدم

 

 

بچه های گلم، این داستان شما را یاد کدوم ضرب المثل انداخت؟

:

:

:

:

:

:

:

:

درسته،ضرب المثل این بود:« مرغ سیاه تخم سفید گذاشته...»

راز ماندگاری در گمنامی است

 
جمعه 9 بهمن 1388  5:49 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ضرب المثل زيبا

کودکان و ضرب المثل ها 

                                           

۱- مادر مهربون

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

سوسک سیاه نشسته بود

بچه ی او رو دیوار

ایستاده بود خبردار

تا مادره نگاش کنه

نگاه به سر تا پاش کنه

سوسکه تا بچه شو دید

با شادمانی خندید

گفت:« عزیزم

بچه ی خوب و تمیزم

قربونت برم مهربونم

کوچولوی شیرین زبونم

قربون اون دست و پای بلوریت

قربون اون صورت مثل حوریت

برای من تو خوشگلی،مثل گلی

قشنگ و ناز و تپلی

بیا تو را ببوسم

کوچولوی ملوسم»

 

بچه ی سوسکه خندید

به سوی مادر دوید

گفت:«مامان مهربونم

مامان شاد و خندونم

منم تو را دوس دارم

فدات بشم مادرم.»

*****************************

مادرا همه مهربونن

بچه هارو خیلی دوس دارن

 

بچه های عزیزم، شما ضرب المثلی را که این قصه ی کوچولو را براساس اون نوشتم، بلدید؟

*

*

*
*
*
*
*
*

درست حدس زدید،ضرب المثل این بود:

سوسکه  به دیوار راه میرفت، ننه اش می گفت:قربون اون دست و پای بلوریت!

 

راز ماندگاری در گمنامی است

 
جمعه 9 بهمن 1388  5:50 PM
تشکرات از این پست
mashhadizadeh
mashhadizadeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 25019
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:ضرب المثل زيبا

با تشكر

    حمید.bmp

 

 

جمعه 5 شهریور 1389  10:58 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها