0

چشم به راه سپيده

 
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

چشم به راه سپيده

چشم به راه سپيده
   
تو را غايب ناميده اند، چون «ظاهر» نيستي، نه اينكه «حاضر» نباشي.
«غيبت» به معناي «حاضرنبودن»، تهمت ناروائي است كه به تو زده اند و آنان كه بر اين پندارند، فرق ميان «ظهور» و «حضور» را نمي دانند، آمدنت كه در انتظار آنيم به معناي «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را مي خوانند، ظهورت را از خدا مي طلبند نه حضورت را. وقتي ظاهر مي شوي، همه انگشت حيرت به دندان مي گزند با تعجب مي گويند كه تو را پيش از اين هم ديده اند. و راست مي گويند، چرا كه تو در ميان مائي، زيرا امام مائي. جمعه كه از راه مي رسد، صاحبدلان «دل» از دست مي دهند و قرار از كف مي نهند و قافله دل هاي بي قرار روي به قبله مي كنند و آمدنت را به انتظار مي نشينند...
و اينك اي قبله هر قافله و اي «شبروان را مشعله»، در آستانه آدينه اي ديگر با دلدادگان ديگري از خيل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه مي كنيم.
السلام عليك يا ساقي!
مي نويسم به نام تو آري، مي نويسم هميشه اول عشق
نامه ي من قسم به دلتنگي ست، مثل والشمس و والضحي و العشق
غزلم را خمار مي گويم: از خم زلف يار مي گويم
از تو از انتظار مي گويم، فرجي كن خدا تعجل عشق
مژه ات ر خنه كرده در دينم، من كه چون طاهر است آيينم
هر كجا بنگرم تو را ببينم، كوه و دريا و دشت و جنگل عشق
عده اي بي قرار و دلداده، عده اي سرسپرده ي جاده
عده اي در خيال افتاده، همه را كرده اي معطل عشق
غزلم را دو چشم اگر در راه، غزلم را در آرزوي ماه
غزلم را اگر كمي كوتاه، غزلم را اگر مطول،... عشق
عشق مي خواهد اينچنين باشد، تا زمان باشد و زمين باشد
بين ما و شما همين باشد، هيچ گر نيست حداقل عشق
دل من پر كشيده تا ساقي، لب گشوده ست و گفته با ساقي
السلام عليك يا ساقي، السلام عليك يابن العشق
بهر خوردن چه استخاره كنم؟ جام خاليست من چه چاره كنم؟
آمدم تا فقط اشاره كنم، تو حديثي بخوان مفصل عشق
با توام سوز و ساز ناله ي من، آي عشق هزارساله من
خون دل مي خورد پياله من، دوري ات را نمي كند حل عشق
مهدي مرداني
شوق ديدار
تا زده نقش چهره ات بر، چشم
از خيال تو مي شود، تر، چشم
آشكاري ولي ز من پنهان
چون نبيند جمال تو هر، چشم
تا درآيي به گلستان دلم
دوختم عاشقانه بر در، چشم
از چه در ديده درنمي آيي
نكند رفته اي به ديگر، چشم
روي ماه از حسود پنهان كن
تا خورد چهره ي تو كمتر، چشم
تا چو خورشيد سر برآوردي
ديدم آفاق را سراسر، چشم
سر برآرم ز گور دست افشان
بر مزار من افكني گر، چشم
خوش بر آن مقبلي كه چون «شاهد»
افتدش بر تو روز محشر، چشم

سلام
از حسن سليقه ي شما متشكرم و نيز از ذكر نام شاعر موفق و منصور باشيد
مدير تالار ادبيات
atena28
راز ماندگاری در گمنامی است

 
پنج شنبه 8 بهمن 1388  5:48 PM
تشکرات از این پست
samsam
دسترسی سریع به انجمن ها