0

قطره اى از اقيانوس نهج البلاغه /گفت و گو با استاد امجد

 
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

قطره اى از اقيانوس نهج البلاغه /گفت و گو با استاد امجد


اشاره: استاد محمود امجد چهره اى شناخته شده و محبوب در ميان طلاب، دانشجويان، دانش آموزان و ديگر جوانان و نوجوانان است. ايشان معارف اسلامى را با بيانى نو، شيوا، جذاب و آميخته با ملاحت و طراوت دراختيار علاقه مندان قرار مى دهد.

استاد امجد پس از اتمام دوره دبيرستان در تهران به شهر قم عزيمت نموده و از محضر بسيارى از بزرگان اهل علوم ظاهرى و باطنى از جمله: آيت اللَّه بهاءالدينى، رحمةالله عليه، و آيت اللَّه العظمى بهجت، دام ظله العالى، كسب فيض نمودند. آنچه در پى مى آيد گفت وگويى است درباره »جوانان، نهج البلاغه و سال امام على، عليه السلام« كه تقديم حضورتان مى شود.


حضرت على، عليه السلام، در نهج البلاغه از چه عالمى و با چه زبانى صحبت مى كنند. به عبارت ديگر در نهج البلاغه چه مطالبى مى توان يافت؟

بسم اللَّه الرحمن الرحيم، تعبير »نهج البلاغه« را سيد شريف رضى از اين جهت بر اين كتاب نهاده است كه او كلمات بليغ و فصيح حضرت را انتخاب كرده است. اين كتاب قرن هاست كه در ميان علما و بزرگان از جنبه هاى ادبى و معنوى مورد توجه بوده است. منتهى نهج البلاغه خود اقيانوسى است از مطالب و موضوعات مختلف علوم انسانى و آنچه كه انسان در دنيا و آخرت لازم دارد. مباحث فلسفى، معارف و اخلاقى و تربيتى و به طور خلاصه در نهج البلاغه درباره همه مباحث علوم انسانى عميقاً بحث شده است و در همه زمينه ها مى توان از نهج البلاغه استفاده كرد.
چون سطح مطالب نهج البلاغه بالا و بلند است توده مردم معمولاً از آن محروم بوده اند و علما به خاطر آن جنبه هاى بلاغت و فصاحت و معارفى كه دارد با نهج البلاغه انسى داشته اند امّا نتوانسته اند آنچه كه درك مى كنند به جامعه منتقل كنند و جامعه مسلمان و شيعه را به نهج البلاغه نزديك كنند. خدا رحمت كند آنها كه به ترجمه هاى ساده اى پرداخته و مردم را تاحدى با نهج البلاغه آشنا كرده اند. در يك كلمه نهج البلاغه درس زندگى مادى و معنوى است. درس هاى حكومتى، درسهاى اخلاقى، پرورشى و... همه
  اش را در آن مى   توان يافت.

دورماندن مردم از نهج البلاغه را ناشى از چه مى دانيد؟

بلندى مطالب نهج البلاغه. هرچند در منابر و مواعظ از آن استفاده كرده اند. ليكن معارف نهج البلاغه به قدرى بلند است كه توده مردم قاصرند و علما هم آن زبانى كه بتوانند مقاصد نهج البلاغه را به توده مردم منتقل كنند نداشته اند، چون با آن با زبان علمى برخورد كرده اند و مفتون و شيفته جنبه هاى علمى و ادبى نهج البلاغه بوده اند و از اين جهت نتوانسته اند مردم را خيلى با آن آشنا كنند.

حال با توجه به آنچه فرموديد آيا اصلاً مى توان با نهج البلاغه ارتباط برقرار كرد و اگر جواب مثبت است، چطور؟

بلى، برخى از مسائل آن براى همه است، مثل قرآن كريم كه بسيارى از مطالب آن براى همه است، يكسرى مسائل هم هست كه علما درباره آن اختلاف دارند، مثل عالم » ذر « و »الست« يا بهشت آدم و الّا بقيه قرآن براى همه مردم خيلى روشن است و آنها با مفاهيم قرآن آشنا هستند؛ للّه ملك السماوات والأرض، أقيموا الصلوة و... البته كيفيت برخى از دستوراتى را كه در قرآن آمده بايد رسول اكرم و ائمه طاهرين، عليهم   السلام، بيان كنند. نهج   البلاغه هم يك سلسله از مطالبش تخصصى است امثال علامه طباطبائى، رحمةالله عليه، و بزرگانى از اين طبقه مى توانند با آن آشنا شوند و كار همه كس نيست. يعنى نهج   البلاغه در سطح جهانى است و مطالب آن براى افراد يا طبقه خاص يا آن زمان بيان نشده است، منتهى چون مثل درياست »كه آب دريا را اگر نتوان كشيد پس به   قدر تشنگى بايد چشيد«.

آيا مردم از قابليتشان در بهره بردارى از نهج البلاغه استفاده كرده اند؟

متأسفانه خير، در اثر بى توجهى به معانى و معارف، مردم از معارف نهج البلاغه دور مانده اند و علتش هم اين است كه حكومت ها نمى گذاشتند مردم دنبال فرهنگ اسلام بروند و با آن آشنا بشوند و حتى احساس نياز كنند كه بايد با معارف اسلام آشنايى پيدا كنند ولو اينكه عوامند ولى حداقل بروند از علما استفاده كنند، چنين حالتى هم در آنها نبوده است، لذا از معارف گرانبهاى نهج البلاغه محروم مانده اند. اصلاً اگر كسى با نهج البلاغه آشنا باشد نمى تواند آن را ترك كند، يعنى نهج البلاغه او را جذب مى كند و اصطلاحاً او را مى گيرد مثل قرآن كه اگر كسى با قرآن آشنا شود قرآن رهايش نمى كند. اقيانوس عجيبى است كه كشش مطالب آن مانند موجى آدمى را تا قعر آن فرو مى برد. چگونه است كه اگر كسى در دريا افتاد، موج و نشيب و فرازهاى دريا او را به قعر دريا مى برد، نهج البلاغه هم چنين است. به خاطر همين است كه مردم بايد سعى كنند با نهج البلاغه آشنا شوند. تمام نهج البلاغه را يك دور آن هم به طور سريع مطالعه كنند اين خيلى به كارشان مى آيد. بعضى از مطالب را كه مى بينند خيلى به كارشان مى آيد، يادداشت كنند و روى آن فكر كرده وبعد هم از علما كمك بگيرند و از آنها بخواهند كه در منابر و مجالس مطالب نهج البلاغه را مطرح كنند.

آيا حضرت على، عليه السلام، درمورد خودشان هم مطلبى دارند، به بيان ديگر چه چهرهاى مى توان از حضرت در آن يافت؟

حضرت در بعضى جاها به معرفى خود پرداخته اند، مثلاً در خطبه شقشقيه كه مى فرمايند: »ينحدر عنّى السيل ولا يرقى الىّ الطير«؛ سيل معارف از من سرازير است. اين خودستايى نيست بلكه تعريف است مثل يك نفر كه مى گويد من دكتر يا مهندسم، چون جامعه نتوانست امام، عليه السلام، را درك كند. عليرغم همه سفارش هايى كه پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، كردند، حضرت هميشه مظلوم واقع شده اند. حتى الآن بين ما هم خيلى مظلومند. كما اينكه نهج البلاغه و كلمات ايشان مظلوم است، ايشان ناچار بوده اند براى تعريف و معرفى كردن خود و نه خودستايى چنين مطالبى را بيان كنند. در جاى ديگر مى فرمايند: »اگر خدا از تزكيه نفس منع نكرده بود هرآينه چيزهايى را مى گفتم كه براى شما باوركردنى نباشد و متحير شويد«. حضرت مجبور بوده اند خودشان را معرفى كنند »ينحدر عنّى السيل«؛ سيل معارف و فيوضات از ناحيه من بر خلق نازل مى شود »ولا يرقى الىّ الطير«؛ مرغ فكر بشر هرچه پرواز كند بر آستانه عظمت من نمى رسد. اينها تعريف است نه خودستايى.

ارتباط جوانان با نهج البلاغه را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

متأسفانه براى جوان ها و روى آنها آنطور كه بايد و شايد كار نشده است. جوان ها به انس با خوبان نياز دارند، بايد افراد مهذبى با آنها انس بگيرند. آنها هم تحت تأثير واقع مى شوند. جوان ها الگو مى خواهند و متأسفانه با آنها برخوردهاى خوبى نمى شود، يعنى دنيا دنياى ديگرى شده است.سابقاً در ارتباطات ميان كوچكترها و بزرگترها ادب و احترام ديده مى شد، امّا حالا چون آن آداب و رسوم و احترامات كوچك و بزرگى در جامعه كمرنگ شده نوعاً جوانان ما از حضور با بزرگان محرومند. بايد قدرى جوانان آداب را رعايت كنند، بزرگان ما هم بايد با تواضع و با آغوش باز و پدرانه و مشفقانه و طبيبانه با جوانان برخورد كنند حال چه فرزندان خودشان باشند و چه فرزندان ديگران، اگر محبتشان صادقانه باشد، جوانان گرايش زيادى به آنان پيدا مىكنند.

چطور مى توان به شكلى صحيح و درست يك جوان را با فرهنگ اسلام و قرآن آشنا كرد؟

يك راه تبليغات صحيح و به زبان روز است و ديگر الفت و صداقت با نسل جوان. سال گذشته كه به ابتكار مقام معظم رهبرى سال حضرت امير، عليه السلام، ناميده شد بحمداللَّه مقدار زيادى روى نوشتجات و سخنرانى ها كار شده است ولى اينها شرط لازم است و كافى نيست، وقتى ما مىتوانيم حقيقتاً به فرهنگ اسلام دعوت كنيم كه عملاً آن را در خودمان ببينند. اگر ديدند كه ما به اولين كار و آسانترين برنامه على، عليه السلام، عمل نمى كنيم، آن وقت چطور مى توانيم مردم را با تبليغات لسانى به آن دعوت كنيم؟ شرط اول براى كسانى كه ادعاى تبليغ و ارشاد مى كنند اين است كه خودشان متخلق و متحقق به اين كلمات باشند و الّا اگر غير اين باشد درحقيقت عمل آنها خودش تبليغى است عليه همان چيزى كه آنها مى گويند. كه البته مؤثر هم هست. اينگونه تبليغات كه همراه با عمل است، چه منفى و چه مثبت تأثيرات عميق دارد.

سال حضرت على، عليه السلام، را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

كارهايى را كه انجام شده بايد به ميزان قطره و دريا حساب كرد، چرا كه خيلى كار بايد بشود. زمان و افراد فداكارى مى طلبد كه از اين ابتكار مقام معظم رهبرى استفاده كنند و به فرمايش ايشان نه تنها امسال كه پارسال و سال بعد و ديگر سال ها همه تا دنيا دنياست سال على، عليه   السلام، است چون ايشان پرچمدار همه فضائل و مناقب و ارزش هاست و اگر جامعه بخواهد ارزشمند باشد بايد دنبال فضائل برود و براى همين است كه حضرت به همّام درباره صفات متقين مى فرمايد: »هفم أهل الفضائل« جامعه دينى اينگونه اند، اهل فضيلت هستند، كسانى هستند كه از رذائل و بديها دورند.
راهى نيست غيراز اينكه ما از بدى ها فاصله بگيريم و به خوبى ها گرايش پيدا كنيم. هدف اميرالمؤمنين، عليه
  السلام، و اسلام اين است و انسان بايد همت بلندى پيدا كند و تشبه به اولياى خود پيدا كند كه كمال انسان همان تخلق و تشبه به اولياء خدا و اخلاق الهى است.

چه كم و كاستى هايى را در اين عملكردها مى توان ديد؟

در اولين برخورد آنچه از نهج   البلاغه نظر ما را جلب مى   كند زهد در دنياست. تا دنيا در نظر انسان ناچيز نباشد، نمى   تواند به طرف تعالى و تكامل حركت كند »عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعينهم« همه چيز بايد در نظرشان كوچك باشد و فقط خدا و ارزش هاى الهى در نظر آنها بزرگى كند. مشكل ما اين است كه به اين دنياى محسوس علاقه منديم، بايد اين علاقه ها و اين گرايش هايمان كم شود. ما مى خواهيم كه با آنها همرنگ باشيم، براى همرنگى با آنها بايد از مظاهر دنيوى فاصله بگيريم نه اينكه دنيا را ترك كنيم. اصلاً ترك دنيا حرف غلطى است مثل نفس كشى كه آن هم غلط است. از همه مواهب الهى درحد شرع و عقل استفاده كنيم و رو به خدا و كمال برويم. هدف اميرالمؤمنين، عليه السلام، اين است. نهج البلاغه همه اش از اول تا آخر دعوت به خدا و ارزش هاى الهى است و جا دارد كه سراسر جامعه به نهج البلاغه رو بياورند، جوانان، نوجوانان، همه و همه از خطبا و گويندگان بخواهند كه نهج   البلاغه را مطرح كنند، مخصوصاً در مجالس و منابر و محافل. آخر حرف هاى ساختگى چه فايده اى دارد. بيايند بيانات خدادادى را مطرح كنند، نهج   البلاغه را باز كنند و به بحث بپردازند. لازم هم نيست كه فنى بحث كنند. اين تذكرات لازم است چرا كه انسان به موعظه احتياج دارد، بايد بسيار گفت تا كمى اثر كند.

كداميك از مواعظ نهج البلاغه را مى توان اثربخش تر يا تكان دهنده تر دانست؟

يكى خطبه همّام و ديگر نامه اميرالمؤمنين به امام حسن، عليه   السلام، البته اوائل نامه يكسرى مطالبى ديده مى   شود كه ازنظر معنا متشابه است، به   گونه   اى كه انسان فكر مى   كند معصوم كه نبايد اينگونه حرف بزند، ولى به   عنوان يك مربى جامعه و نه به   عنوان يك معصوم؛ مثل پدر مهربانى كه سردى و گرمى دنيا را چشيده و نشيب و فراز عالم را ديده به يك جوان ناآزموده   اى كه نمى   فهمد راه و چاره چيست نصيحت مى   كند. نه امام حسن، عليه   السلام، از اين حرف   ها غافل است و نه اينكه اميرالمؤمنين، عليه   السلام، اسير و عبد دنيا و امثال آن باشند با اين عنوان كه يك بشر با عمر كمش اينگونه اطلاعات دارد، راه زندگيش چنين است. نامه 31 اميرالمؤمنين، عليه   السلام، بسيار جالب است براى همه جامعه خصوصاً جوانان و نوجوانان. خود اميرالمؤمنين، عليه   السلام، مى   فرمايند: »لم آلك نصيحة«؛ در نصيحت تو به هيچ وجه كوتاهى نكردم. لازم نيست انسان بحث   هاى طولانى را پيش بكشد كه خود خطبه گم شود، خود نامه ترجمه شود آن قسمت   هايى نظير »أوصيك بتقوى اللَّه و لزوم أمره« و »أحى قلبك بالموعظة« همه نكته   هاى اخلاقى و پرورشى است كه اگر انسان به همين نامه عمل كند براى فرد و جامعه بسيار مؤثر است. اگر سال على، عليه   السلام، است بسم اللَّه.ازعلى اكتفا به نام على نبود در خور مقام على خيلى   ها حضرت را مدح كرده   اند. اگر بخواهيم نهج البلاغه را در قالب درس بگوئيم خيلى ها اين   كار را كرده اند. اينها مهم نيست مهم اين است كه آشنا شويم و عمل كنيم. بسم اللَّه اين خطبه همّام و نامه حضرت به امام حسن، عليه السلام، من بارها گفته ام كه آقايان با درس هاى اخلاق اين طرف و آن   طرف خودتان را سرگرم نكنيد درست است كه نفس   هاى پاك و مسيحادم خوب است ولى اگر مى   خواهيد كه آنچه بدى است از ما بگيرند و آنچه خوبى است به   ما بدهند در اين خطبه همّام و نامه 31 و دعاى مكارم الاخلاق دقت كنيد. دعاى مكارم الاخلاق دعاى بيستم صحيفه سجاديه است كه مرحوم شيخ عباس قمى نيز آن را در مفاتيح ذكر كرده كه در دسترس همه باشد. خيلى هم لازم نيست به   طور فنى و طى چند جلد بحث شود. عملمان هم همانند قطع و وصل و مثبت و منفى بايد باشد. از بدى   ها فرار كنيم و به خوبى   ها مراجعه كنيم. »فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن باللَّه«. ديگر نه كسى از امام سجاد و اميرالمؤمنين، عليهماالسلام، بالاتر است و نه كسى از آنها بهتر مطلب مى   گويد.

شرح و تفسيرهاى موجود نهج البلاغه را چطور مى   بينيد؟

اينها براى اهل علم بد نيست. هر كدام از مفسران با يك ديد به نهج البلاغه نگريسته اند. مثلاً ابن ابى الحديد به جنبه تاريخى و ادبى و اعتقادى براساس اعتقادات خودش كه معتزلى بوده توجه داشته است. بعضى منطقى و عرفانى است مثل ابن هيثم، بعضى هم جنبه ادبى دارد. نهج البلاغه شروح زيادى دارد، بسيار روى آن كار شده است. درعين حال هم كسى از عهده نهج البلاغه بر نيامده است. چرا، اگر متخصصين كار مى كردند قضيه تاحدى فرق مى كرد. مثلاً مجموعه اى درباره نهج البلاغه و اميرالمؤمنين تأسيس شده بود كه اينها متخصصين را جمع كرده بودند كه مطالب خود را بنويسند. علامه طباطبائى تنها دو - سه كلمه از نهج   البلاغه را نوشته اند، جزوه   اى شده به   نام »على و...« كه يك دريا مطلب دارد. آن چيزى كه براى نسل جوان مفيد است يك شرح و ترجمه مختصرى و به زبان قوم است حال چه انگليسى باشد چه فرانسه و روسى، اين مطلب را بگويند كه »أحى قلبك بالموعظة«؛ خودت را موعظه كن، هدايت كن. اينكه ديگر معطلى ندارد اين شروح براى اينكه انسان بخواهد يك مجلس طولانى داشته باشد خوب است و الّا حقيقت جويى چيز ديگرى است.
گفتم: الف گفت: ديگر، گفتم: هيچ درخانه اگر كس است يك حرف بس است بحمداللَّه ترجمه هاى خوبى هم الآن دردسترس است، ترجمه علامه جعفرى تقريباً روانتر از بقيه است و ترجمه دكتر شهيدى هم بيشتر به جنبه ادبى توجه شده و ادبا بيشتر لذت مى برند. مرحوم فيض الاسلام خيلى زحمت كشيده، البته ممكن است عبارت هايش مورد پسند امروزى ها نباشد و الّا گاه مطالب زيادى را در يك جمله نقل كرده اند و برخى جاها مطالب بسيار عميقى آورده اند كه اين هم از عنايت اميرالمؤمنين، عليه السلام، به ايشان است.

آيا مخاطب نهج البلاغه قشر خاصى هستند يا به كودكان و ديگر اقشار هم مى توان مطالبى از نهج البلاغه آموخت؟

عرض كردم نهج البلاغه يك اقيانوس است و هر كس مى تواند از گوشه اى از آن استفاده كند. ديگر اين وظيفه نويسندگان و گويندگان است كه با توجه به سن و سال اشخاص مطالب را انتخاب كنند و به جامعه عرضه كنند. كمااينكه مقام معظم رهبرى فرمودند كه در هر دوره سنى حضرت مى   تواند الگوى ما در زندگى باشد و كودكى ايشان براى كودكان و نوجوانى ايشان براى نوجوانان. مى   فرمايند: مجموعه   اى عظيم و متراكم شخصيت على، عليه   السلام، را تشكيل مى   دهد اين از همه جهت قابل تجزيه است، همانطور كه شخصيت اميرالمؤمنين، عليه السلام، در سن جوانى و ميانسالى مختلف است كلماتشان هم مختلف است، همنطور كه ايشان فرموده   اند بايد فكرى براى جوانان و نوجوانان و همه طبقات كرد و مطالب مورد نيازشان را به آنها عرضه كرد.

شما چه توصيه اى به جوان ها داريد؟

خدا به جوان ها توفيق بدهد كه از وقت و عمر خودشان استفاده كنند و براى استفاده به قرآن و نهج البلاغه رو كنند چون امروز دست همه ما از عترت كوتاه است و كلمات آنهاست كه ما را با معارف آشنا مى كند. قرآن همه مطالب را به طور اجمالى وگاه به طور تفصيلى بيان كرده است، ولى تفصيل همه در نهج البلاغه است و اگر با قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه آشنا بشوند ان شاءاللَّه سعادتمند خواهند شد.

 

به عنوان حسن ختام مطلب گزيده اى از مطالب نهج البلاغه را براى ما بفرماييد.

تبركا و تيمنأ به همان نامه 31 نهج البلاغه متوسل مى شويم. حضرت مى فرمايند. »فإنّى أوصيك بتقوى اللَّه« اول دستورى كه اولياء خدا مى دهند تقواست كه كليدى براى سعادت انسان بالاتر از آن وجود ندارد. خداوند تعالى مى فرمايند: »و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجاً«؛ خوب است مردم و جوانان ما اين آيه را زياد بخوانند، حداقل بعد از نمازها و در طول روز و شب بخوانند. »من يتق   اللَّه يجعل له مخرجاً«؛ كسى كه با تقوا باشد بن بست ندارد. »و يرزقه من حيث لا يحتسب«؛ و روزى هاى بى حساب مادى و معنوى براى او مى فرستد. مگر غيراين است.بشريت به دنبال دو چيز است، يكى نجات از مشكلات و ديگر آگاهى و اين در تقوا يافت مى شود. پس كليد همه مطالب تقواست. بزرگان هم فرموده اند. در كلمات مرحوم شهيد مطهرى هم هست. فراموش كردم بگويم كه سيرى در نهج البلاغه شهيد مطهرى بسيار خوب و لازم است كه نسل جوان ما مطالعه كنند. اگر ما بخواهيم سعادتمند بشويم راهى جز تقوا كه همان ارتباط با خداست نداريم. مى فرمايد: »أوصيك بتقوى اللَّه و لزوم أمره و عمارة قلبك بذكره«؛ با ياد خدا بايد قلب را آماده كرد »والإعتصام بحبله و أىّ سبب أوثق من سبب بينك و بين اللَّه إن أنت أخذت به«؛ هيچ سببى محكمتر از آنچه بين تو و خداست وجود ندارد. »أحى قلبك بالموعظه« يك راه براى زنده نگه داشتن دل و قلب اين است كه جان خود را با موعظه عجين كند. حال چه خود قرآن و مواعظ آن و يا مواعظ انبيا و يا نه اينكه بنشيند و خودش را موعظه كند و به نفسش هى بزند. »و أمفته بالذهادة« با بى رغبتى به مظاهر دنيا بايد نفس را آرام كرد و »نورّه بالحكمة و ذلّله بذكر الموت و قرّره بالفناء«؛ ياد اين باش كه بالاخره روزى از اين جهان خواهى رفت. اگر ما به ياد داشته باشيم كه مسافريم، درخواهيم يافت كه:وقت سفر از براى ما توشه راه لازم است بار سفر چه بسته اى؟ مرگ خبر نمى كند بالاخره يك روز از اين جهان به سوى جهان ابدى خواهيم رفت بنابراين ما بايد ذخيره اى براى آن عالم داشته باشيم و راهش اين است كه فكر كنيم از كجا آمده ايم و در كجا هستيم و به كجا خواهيم رفت. گذشتگان ما چگونه بوده اند، آنها افسانه شده اند و روزى هم ما افسانه خواهيم شد. اين چه زندگى است كه انسان بدون خدا و ياد خدا زندگى كند. »و لا تبع آخرتك بدنياك«؛ آخرت خود را به دنيا مفروش. دنيا ارزش ندارد كه ارزش هاى اخروى را فداى آن بكند و »دع القول فى ما لا تعرف«؛ آنچه را نمى دانى نگو. اين خيلى مهم است كه انسان زبانش را كنترل كند و مسائلى را كه نمى   داند نگويد. »و الخطاب فى ما لم تكلف و أمسك عن طريق إذا خفت ضلالته«؛ دنبال آن راه هايى كه خطرناك است نرو. انبيا به ما دستور داده اند كه دنبال علم برويد و اگر جايى ديديد خطرناك است توقف كنيد. به لقمان گفتند: حكمت از كه آموختى؟ گفت: از نابينايان كه تا جاى پايى نبينند پاى نگذارند. انسان در مسائلى زندگى بايد با احتياط رفتار كند و در جايى كه علم دارد رفتار كند. »و امر بالمعروف و تكن من أهله«؛ امر به معروف كن و خودت هم اهلش باش. »و أنكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك«؛ از كسانى كه منكرات انجام مى دهند كنار بكش حتى   الامكان با تمام قدرت با منكرات مبارزه كن. »و جاهد فى   اللَّه حق جهاده و لا تأخذك فى اللَّه لومة لائم«؛ سرزنش سرزنش كنندگان شما را از پا درنياورد. »و خض الغمرات للحق حيث كان«؛ هر جا حق هست بر. »و تفقّه فى   الدين«؛ در دين تفقّه كن، تفقه و بصيرت در دين مهم است. حالا چه معارف باشد چه احكام و اخلاق و غير آن. »و عوّد نفسك بالتصبّر على المكروه«؛ عادت به صبر بر مكروهات كن. »و نعم الخفلق التصبر فى   الحقّ«؛ بهترين خوى   ها بردبارى در طريق حق است. »و ألجى   ء نفسك فى الأمور كلّها إلى إلهك«؛ در همه حالات به خداى خودت پناه ببر. همه و مخصوصاً نسل جوان راهى جز پناه بردن به خدا ندارند و همه مشكلاتشان رابه خداى تعالى عرضه كنند كه او قدرت بر همه چيز دارد و همه قدرت و علم و توانايى و حكمت مال خداست. »فإنّك تلجئها إلى كهف حريز و مانع عزيز«؛ همانا تو نفست را به پناهگاهى محكم و نفوذناپذير سپرده   اى. پناهگاه محكم خداست »و أخلص فى المسألة لربك«؛ سؤالات و نيت خود را از خدا خالص كن »فإنّ بيده العطاء و الحرمان«؛ همه چيز به   دست خداست. »و أكثر الإستخاره«؛ زياد استخاره كن. يعنى زياد از خدا طلب خير كن. »و تفهّم وصيتى و لا تذهبنّ عنها صفحاً«؛ روى خود را به اين طرف و آن طرف نگردان. »فإنّ خير القول ما نفع و اعلم لا خير فى علم لاينفع«؛ بهترين سخن ها، سخنى است كه در آن سودى باشد و بدان علمى كه نفع ندارد خير هم ندارد »و لا ينتفع بعلم لا يحقّ تعلمه«؛ و از علمى كه آموختن آن شايسته نيست سودى حاصل نمى   شو د

 

راز ماندگاری در گمنامی است

 
سه شنبه 6 بهمن 1388  6:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها