0

عشق به ائمه اطهار (ع) مظفر را به جبهه كشاند

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

عشق به ائمه اطهار (ع) مظفر را به جبهه كشاند

 طيبه نظري مادر شهيد دانش‌آموز «مظفر بابايي» با بيان خاطراتي از پسر بزرگوارش، اظهار داشت: مظفر در يكي از شب‌هاي قدر به دنيا آمد؛ بچه‌ شيرين و دوست داشتني‌اي بود؛ خيلي مؤدب و مهربان بود و از همان دوران نوجواني به همراه پدر در مراسم مذهبي حضور داشت.
وي ادامه داد: دوره دبيرستان را در رشته اقتصاد مشغول به تحصيل شد تا اينكه جنگ تحميلي آغاز شد و با شور و شوق زيادي به جبهه رفت، به طوري كه موقع اعزام چشمهايش از خوشحالي برق مي‌زد.
مادر شهيد دانش‌آموز مظفر بابايي خاطرنشان كرد: قبل از اعزام مظفر به جبهه همه اقوام مي‌گفتند نگذاريد مظفر به جبهه برود اگر برود شهيد مي‌شود ولي هيچ كس نتوانست جلوي اهداف بلند او را بگيرد.
وي بيان داشت: بعد از مدتي براي اولين و آخرين بار به مرخصي آمد؛ 2 روز آخر نماز را با صداي بلند مي‌خواند؛ بعد از اتمام نماز گفتم «مظفرجان! چرا اين بار نمازت را بلند خواندي؟» در جواب گفت «مادر اين براي آخرين بار است كه صداي نماز خواندن مرا در اين خانه مي‌شنوي»؛ ناراحت شدم و گفتم «نمي‌گذارم به جبهه بروي» ولي رفت و ديگر برنگشت.
نظري اضافه كرد: شب قبل از شهادت پسرم، خواب ديدم كه تعدادي از علما و بزرگان به خانه ما ‌آمده‌اند آن شب حال عجيبي داشتم؛ ظهر ماشين سپاه به در خانه آمد و از آنها پرسيدم «خبري از مظفر آورده‌ايد؟ او شهيد شده؟» آنها گفتند با آقاي بابايي كار داريم تا اينكه بعد از ظهر جنازه مظفر را آوردند، آري مظفر شهيد شده بود پسري كه عشق ائمه اطهار (ع) را در دل خود پرورانده بود، به آرزويش رسيد و طعم شيرين شهادت را چشيد.

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

شنبه 26 دی 1388  2:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها