0

غزليات عبيد زاكاني: قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز

 
Mehdi900
Mehdi900
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 6667
محل سکونت : بوشهر

غزليات عبيد زاكاني: قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز

غزل شمارهٔ ۷۱         
قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز          صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز
محرمی نیست که با او به کنار آرم روز          مونسی نیست که با وی به میان آرم راز
در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار          دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز
خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام          یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز
بی‌نیازی ندهد دهر خدایا تو بده          سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز
از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید          بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز
 

« سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد »
سقراط

سه شنبه 17 اسفند 1389  9:28 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها