0

غزليات عبيد زاكاني: دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود

 
Mehdi900
Mehdi900
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 6667
محل سکونت : بوشهر

غزليات عبيد زاكاني: دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود

غزل شمارهٔ ۶۵         
دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود          ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود
برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان          و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود
دیده‌ام دریای خونست و من اندر حیرتم          تا خیالش چون گذر بر راه دریا کرده بود
گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل          عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود
جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسه‌ای          بی‌تکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود
دردها چون دیر شد نومید روی از ما بتافت          هر که روزی دردمندی را مداوا کرده بود
گر عبید از عشق دم زد پیش از این معذور دار          کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود
 

« سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد »
سقراط

سه شنبه 17 اسفند 1389  9:26 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها