0

غزليات عبيد زاكاني: رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت

 
Mehdi900
Mehdi900
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 6667
محل سکونت : بوشهر

غزليات عبيد زاكاني: رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت

غزل شمارهٔ ۱۷         
رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت          چه چاره سازم از این پس چو چاره‌ساز برفت
سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست          نموده روی به بیچارگان و باز برفت
به گریه چشمهٔ چشم بریخت چندان خون          که کهنه خرقهٔ سالوسم از نماز برفت
جز از خیال قد و زلف یار و غصهٔ شوق          دگر ز خاطرم اندیشهٔ دراز برفت
ز منع خلق از این بیش محترز بودم          کنون حدیث من از حد احتراز برفت
دریغ و درد که در هجر یار و غصهٔ دهر          برفت عمر و حقیقت که بر مجاز برفت
عبید چون جرست ناله سود می‌نکند          چو کاروان جرس جمله بیجواز برفت
 

« سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد »
سقراط

سه شنبه 17 اسفند 1389  9:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها