0

ماجراي شهادت يك رزمنده؛ وقتي والدينش به جبهه رسيدند

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

ماجراي شهادت يك رزمنده؛ وقتي والدينش به جبهه رسيدند

 سرهنگ بهروزرضا اهرابي در گفت‌وگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» افزود: محرم سال 1365بود و يگان‌ ما در منطقه حاج عمران واقع در عمق 55 كيلومتري خاك عراق مستقر بود؛ صبح به منظور سركشي به انبار و اسلحه‌خانه كه در آن زمان در پادگان پيرانشهر بود بايد به پشت جبهه مي‌رفتم.
وي ادامه داد: به علت تسلط دشمن روي خط، بايد قبل از طلوع آفتاب هرگونه مأموريت‌ تداركاتي يا انفرادي را انجام مي‌داديم، وقتي از سنگر خارج شدم، يكي از سربازان به نام «پاسبان» را ديدم كه در حال رفتن به طرف سنگر ديده‌باني بود؛ به او تأكيد كردم از هرگونه حركتي كه موجب جلب توجه دشمن مي‌شود، پرهيز كند چون عراقي‌ها از ارتفاعات مقابل بر سنگرهاي ما احاطه داشتند. به همين دليل اگر سربازان در زمان نگهباني از سنگر ديده‌باني خارج مي‌شدند، عراقي‌ها با استفاده از توپ 23 كه يك سلاح ضدهوايي است به طرف آنها تيراندازي مي‌كردند.
اين فرمانده دوران دفاع مقدس اظهار داشت: بعد از خداحافظي از سرباز پاسبخش به طرف پادگان پيرانشهر حركت كردم؛ كارم در پادگان پيرانشهر طول كشيد؛ هنگامي كه از پادگان خارج شدم هوا تاريك شده بود؛ صحبت‌هاي يك خانم با دژبان پادگان نظرم را جلب كرد. از سرباز دژبان موضوع را پرسيدم و دژبان گفت «اين خانم و اين مرد ميانسال از صبح براي ديدن پسرشان آمده‌اند و هرچه مي‌گويم امكان تماس با خط نيست، قبول نمي‌كنند».
وي افزود: مادر آن سرباز مي‌گفت كه چند شب است كه خواب پسرش را مي‌بيند و خيلي نگران است. وقتي اسم سرباز را پرسيدم متوجه شدم سرباز پاسبخش از سربازان خودم است و به مادر آن سرباز قول دادم كه پسرشان را چند روزي به مرخصي بفرستم.
سرهنگ اهرابي اضافه كرد: در همين حين ديدم كه آمبولانس گردان نزديك مي‌شود و از يكي از درجه‌داران گروهان كه در آمبولانس نشسته بود، پرسيدم چه اتفاقي افتاده است؛ وي گفت «سرباز پاسبان شهيد شده است.»
اين فرمانده دوران دفاع مقدس بيان كرد: مادر سرباز پاسبخش با چهره رنگ پريده به من نزديك شد و گفت «چه اتفاقي افتاده؟»، شهامت نگاه كردن به چهره مادر سرباز را نداشتم، گفتم: «يكي از سربازها مجروح شده است». چشمان مادر آن سرباز به دنبال آمبولانس بود و با زمزمه يا حسين (ع) زير لب ‌گفت: «خدا به مادرش رحم كند»؛ رو به پدر آن سرباز كردم و گفتم همانطور كه قول دادم، حتماً پسرتان را به خانه مي‌فرستم.
سرهنگ اهرابي با بيان اينكه هنوز بعد از گذشت 23 سال چهره مادر سرباز پاسبان در خاطرم هست، بيان داشت: مادران و خواهران شهدا همچون حضرت زينب (س) و ام‌البنين (س) در فراق شهادت فرزندان و برادرانشان صبوري كردند و با الگو قرار دادن زنان كربلا در برابر شهادت عزيزانشان، بردباري كردند.

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

چهارشنبه 23 دی 1388  7:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها