میِ چارهساز
ساقی، به روی من درِ میخانه باز کن از درس و بحث و زهد و ریا، بینیاز کن
تاری ز زلفِ خم خم خود در رهم بنه فارغ ز علم و مسجد و درس و نماز کن
داوودوار نغمه زنان ساغری بیار غافل ز درد جاه و نشیب و فراز کن
بر چین حجاب، از رُخ زیبا و زلف یار بیگانه ام ز کعبه و مُلک حجاز کن
لبریز کن از آن میِ صافی، سبوی من دل از صفا به سوی بت ترکتاز کن
بیچاره گشتهام، ز غم هجر روی دوست دعوت مرا به جام می چاره ساز کن