0

تق تق بزن به تخته كه مي­بارد آسمان

 
mmk2625
mmk2625
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 1071
محل سکونت : اصفهان

تق تق بزن به تخته كه مي­بارد آسمان

 

خوردند نان گندم ده را كلان­تران

سگ ريختند بر سر ما استخوان­تران

 

 نخ ريختيم و چله كشيديم و دار ما

 محكم نبود بي گره ناتوان­تران

 

مرگ آمد و سقط شد و لبخند مي­زديم

ما مردم نمرده به نا مردمان تران

 

برف  از قضا به بام نشست و جدا شدند

از بين ما بلندتران؛ نردبان تران

 

پيش از صدا به كوه رسيديم ، بي نفس

هي ها! نفس چه فايده بعد از دوان­تران

 

حقا كه جبرئيلكي از آسمان ما

افتاده پشت بام شما بد اذان تران

  

تق تق بزن به تخته كه مي­بارد آسمان 

تف ... تف به سر سلامتي استكان تران!

          

فصل بهار مي­رسد اي كاش تر كنند

از خون ما گلوي گناهي جوان­تران

 

  

عمریست از حضور او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما بر گردیم

ماییم که در غیبت  کبری ماندیم

 

دوشنبه 21 دی 1388  11:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها