0

امام سجاد(ع) و قيام ها ي عصر ايشان

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

امام سجاد(ع) و قيام ها ي عصر ايشان

 در دوره امامت امام سجاد(ع)، قيامهاي چندي رخ داد و امام نيز موضع گيري متفاوتي با آنها داشت. در اين پرسشها و بحثهاي گوناگون مطرح است. نمونه هايي از مهم ترين آن عبارت اند از:
- تعيين هويت سياسي، اجتماعي و مذهبي قيامها؛
- ملاكهاي تعيين هويت قيامها؛
- بررسي علل، اهداف و چگونگي قيامها؛
- چرا امام سجاد(ع) خود قيام نكرد؟
- چرا امام سجاد(ع) با قيامي همراهي نكرد؟
اين سؤالها و پرسشهاي ديگري از اين دست، در معرفي و شناسايي قيامها و شورشهاي صدر اسلام و تعيين گرايش مذهبي آنان، اهميت و ضرورت ويژه اي دارد. اين ويژگي پژوهشگران را ياري مي رساند كه صحيح تر و عميق تر به تحليل جريانهاي سياسي - اجتماعي و تحركات جناحي- مردمي بپردازند.

1- قواعد و ملاكهايي براي تعيين هويت قيامها


براي تعيين هويت شيعي و غير شيعي بودن قيامها، قواعد و ملاكهاي قابل توجهي وجود دارد كه معرفي مي گردد:
الف) محور اصلي قيام در مكتب تشيع، امامت و شخص امام است. هر قيامي را كه امام معصوم(ع) يا نماينده او رهبري مي كرد يا مأذون از طرف امام بود و پس از شروع قيام، دعاي خير، تأييد و تقريري كه از امام معصوم در پي داشت، قطعاً قيامي شيعي به شمار مي آيد.
ب) چنانكه رهبران و سردمداران يك قيام يا قيام كنندگان، شيعه بوده واهداف و آرمانها و شعار ايشان با آهنگ تشيع همنوا باشد، اگرچه امام معصوم يا نمايندگان او با آنان همراه نباشند، مي توان آن قيام را شيعي دانست.
غير از موارد مذكور، هر قيام و شورشي غير شيعي است و طبعاً در انديشه تشيع نامشروع خوانده مي شود.* از اين رو، قيامها به دو دسته تقسيم مي شوند:
الف) قيامهايي كه با اهداف شيطاني و قدرت طلبي صورت گرفته، هر چند به ظاهر شعار طرفداري از اهل بيت(ع) را سر داده شد، نظير قيام عباسيان؛
ب) قيامهايي كه با اهداف الهي، ظلم ستيزي و پيكار با ظالمان باشد. قيام كنندگان، حق و صاحبان حق را بشناسند و تصميم آنان، بازگرداندن حق به اربابان آن باشد، نظير قيام زيد بن علي. بديهي است كه دسته اول محكوم و دسته دوم مورد تأييد بود.

2- قيامهاي عصر امام سجاد(ع)


نخستين قيامهاي مردمي، از زمان نخستين خلفاي اسلامي شروع شد و شورش مردم كوفه بر ضد زمامداران آن، شورش مردم عليه عثمان، و نيز قيام حجر بن عدي بر ضد معاويه از اين دست قيامهاست.(2) نقطه عطف و سرآغاز مهم ترين قيامها، نهضت عاشوراست كه الگوي انقلابهاي اسلام خواهي شد.

الف) قيام مدينه(واقعه حره)


قيام حره، سه روز مانده به پايان ذي الحجه سال 63 ق، اتفاق افتاد.(3) هيئتي همراه عبدالله بن حنظله از مدينه به شام رفت و پس از بازگشت ، گزارشي از مفاسد يزيد و دستگاه حاكمه ارائه دادند و اعلان برائت كردند، سر از اطاعتش برتافتند ومردم را به مبارزه با آنان فراخواندند و از آنان بيعت گرفتند.(4) عبدالله بن حنظله وعبدالله بن مطيع رهبران مهاجران و انصار، و معقل نيز فرماندهي تيره هاي مختلف مهاجران غير قرشي را برعهده گرفته و فرماندهي نيروهاي مدينه را در مقابل سپاه شام برعهده داشتند.(5) شهادت امام حسين(ع)، كشتار اهل بيت(ع)، گزارش هيأت نمايندگي مدنيها از دربار و دستگاه يزيد، آگاهي مردم از فساد و فحشاي دستگاه حاكمه، و نيز اعلام و اعلان بي كفايتي يزيد براي منصب خلافت، مهم ترين زمينه هاي قيام اهل مدينه بر ضد امويان درسال 63 ق، بود. آنان در آغاز قيام، عثمان بن محمد بن ابي سفيان، والي مدينه و زمامداران اموي مدينه را از شهر بيرون راندند. و با پيوستن به حكومت خود مختار زبيريان در مكه، علم مبارزه برافراشتند و شعارشان دعوت به رضا و شورا بود.(6) طولي نكشيد كه سپاه اموي به فرماندهي مسلم بن عقبه مدينه را در محاصره در آوردند و با شدت عمل و كشتار فراوان در منطقه حره در كناره‏ى مدينه، قيام را سركوب كردند و پس از پيروزي، جان، مال و ناموس اهل مدينه را براي سه روز بر سربازان شامي مباح گردانيدند. از مردان و صحابيان اسير، بر بردگي يزيد بيعت ستاندند و چون چهارپايان بر گردنشان مهر بردگي گذاشتند.
امام سجاد(ع) در اين واقعه، تقيه را پيشه خويش ساخته و به ظاهر نقشي در مبارزه مردم مدينه نداشتند؛ زيرا عامل اصلي آغاز چنين موضعي، وابستگي شديد اين شورش به حكومت عبدالله بن زبير در مكه و داخل شدن مردم مدينه در بيعت با او، و فرار عبدالله بن مطيع به سوي مكه بود.
پيشتر در مورد عبدالله بن زبير سخن گفتيم. سابقه كينه توزي او و پدرش با اهل بيت(ع) مشهور است. او از مردم مدينه براي خود بيعت گرفت و تبليغات او و نيز چند عاملي كه در رخداد حره گذشت، در بروز قيام در مدينه مؤثر بود. امام سجاد(ع) با ابن زبير بيعت نكرد؛ زيرا خلافت وي را مشروع نمي دانست، همان گونه كه خلافت يزيد را نامشروع مي دانست، البته در بيعت با يزيد مجبور بود و از آن خارج نشد.
به نظر مي رسد يكي از مهم ترين دليلهايي كه مي توان براي رفتار دور از خشنونت عامل يزيد در مورد امام سجاد(ع) ارايه كرد، اين است كه آن حضرت(ع) از بيعت با يزيد خارج نشده و با ابن زبير بيعت نكرده بود البته دلايل ديگري نيز گفته اند، از جمله عدم همكاري با قيام كنندگان ، پنان دادن به اهل و عيال مروان بن حكم زمامدار رانده‏ى شده مدينه، بازداشتن بني هاشم از ورود در فتنه و سفارش مخصوص يزيد به مدارا كردن با امام سجاد(ع) برخي از عوامل دور بودن امام و اهل بيت(ع) از خطرهاي احتمالي رخداد حره بود.

ب) قيام توابين


يكي ديگر از قيامهاي مهم اين دوران، قيام توابين است. كوفيان از سال 61 هـ. به بعد، در آتش ندامت از كوتاهي در حادثه كربلا مي سوختند و سرآمدان كوفه، از بي وفايي و پيمان شكني خويش نادم گشته و بر گناه خود افسوس مي خوردند و به فكر توبه و تدارك آن بودند. آنها تحركات پنهاني و مخفيانه اي داشتند و خود را براي شورش و قيامي آماده مي كردندف تا خبر مرگ يزيد به ايشان رسيد. توابين كنار قبر مطهر سالار شهيدان جمع شدند و با ناله و انابه پيمان بستند كه بر ضد امويان بشورند و تا سرحد شهادت بتازند و خون خود را به كفاره گناه خويشتن بريزند. آنان از آنجا به سوي شام حركت كردند و در عين الورده، با سپاه عبيدالله بن زياد به پيكار پرداختند. پنج هزار تن از كوفيان شيعه و مخالفان بني اميه با سليمان بن صرد همراه شدند و از اين تعداد، حدود يك هزار تن به فرماندهي رفاعه بن شداد موفق شدند از معركه جان به سلامت ببرند و بازگردند. ستاره قيام توابين در عين الورده غروب كرد و باقي مانده آنان، بعدها به مختار پيوستند.
توابين دو گروه را در حادثه كربلا مقصر مي دانستند: بني اميه و خائنان و جنايت پيشگان كوفه. قيام توابين، يك حركت سياسي - اجتماعي بود و از آنجايي كه رهبران و قيام كنندگان آن شيعي و متأثر حادثه كربلا بودند و همچنين اهداف و آرمانهايشان با مرام تشيع همسو بود، آن را قيام شيعي شمرده اند.
سران توابين هيچ گونه ارتباطي با امام سجاد(ع) نداشتند؛ نه دعوتي از امام به عمل آورده و نه در بيعت امام در آمده بودند، نه سفارش و اشارتي از طرف امام بر شروع و ادامه قيام داشتند و نه حذر و تكذيبي از امام بر ضد ايشان شده بود.
به نظر مي رسد با حادثه كربلا و شهادت سيدالشهدا كوفيان روي دعوت از امام را نداشته و بيعت با حضرت را پس از عهدشكني هاي پياپي، موجب اتهام ، سفاهت و اغراي به جهل مي پنداشتند. از طرفي، اين توبه كنندگان بودند كه گرد هم آمدند و در اين دايره، جايي براي امام سجاد(ع) نبود. و همچنين آنها با كشته شدن و كشتن، مي خواستند اظهار ارادت و مودت به خاندان پيامبر(ص) را اثبات كنند و پيش از آن نمي توانستند حضرت را به خويشتن فراخوانند. نيز افزون بر موارد بالا، توابين خود را به شهادت نزديك تر مي ديدند تا پيروزي، و طبيعي مي نمود كه به همراهي و شهادت امام سجاد(ع) پس از حادثه كربلا خرسند نبودند.
شعارهاي يالثارات الحسين(ع) و واژه هايي كه از انتقام جويي بر مي خاست، محرك قوي و مؤثري در ميان مردم بود. ميزان تأثير حادثه كربلا در قيام توابين، بيش از تأثير آن در ديگر قيامها بوده است. نزديكي زماني و مكاني به كربلا و عاشورا ، يادآوري و گفتگو از مصيبتها و صحنه هاي تكان دهنده حادثه كربلا، غليان عواطف و احساسات مردم، احساس شرم، گناه و تقصير در فاجعه‏ى كشتار اهل بيت(ع) و حضور جنايتكاران و قاتلان در بين مردم، بيشترين اثرپذيري را در كوفه و كوفيان ايجاد كرده بود و عروج بيش از چهار هزار تن از مسلخ شهادت ، گواه آن است.
البته هر نهضت و انقلابي آثاري به جاي مي گذارد و قيام توابين در قيام مختار تأثير گذاشت. كساني كه از نبرد عين الورده جان به سلامت برده بودند، كساني كه با توابين پيمان بر مبارزه بستند، اما هنگام قيام سستي شركت نكردند، و كساني كه از كشته شدن توابين متأثر شده بودند، همگي جمعيت انبوهي شدند و به قيام مختار پيوستند.

ج) قيام مختار


پيش از آغاز قيام شهادت طلبانه‏ى توابين، مختار در كوفه مردم و شيعيان را به سوي خود فرا مي خواند. او رقيب سليمان بن صرد و توابين بود. كوفه كانون شورش و انقلاب به شمار مي آمد. و گروهي زير پرچم سليمان جمع شده بودند جماعتي گرد مختار. او آنان را از شكست حتمي خبر داده، مردم را از كشته شدن در همراهي سليمان انذار مي داد.
مختار سران توابين را به عدم درك سياسي و عدم تجربه نظامي متهم مي كرد و خويشتن را با كفايت تر معرفي مي نمود. از طرفي، او خود را نماينده محمد بن حنفيه خوانده و مردم را به پيروي از خويش فرا مي خواند. مختار با حضور چند تن از رقباي قدر خويش چون سليمان و ديگران، نتوانست موقعيت ويژه اي به دست آورد، اما پس از شكست توابين، يكه تاز بلا منازع كوفه بود و پس از جذب ابراهيم بن اشتر، به حركت خويش سرعت بخشيد و كوفه را تصرف كرد و عاملان و شركت كنندگان در كشتار كربلا را به سختي مجازات كرد.
ويژگي هاي مختار را در زيركي و سياستمداري او كه چهره اي سياسي - مذهبي بود مي توان ديد و افزون بر آن، تقوا و نيز محبت شديد به اهل بيت(ع) از ديگر ويژگي هاي او به شمار مي آيد.

مختار كيست؟


مختار در سال اول هجري در طائف به دنيا آمد.(6) پدرش ابوعبيد ثقفي، در زمان عمر در مدينه حضور داشت و از طرف خليفه به فرماندهي سپاه منصوب شد. او و فرزندانش وهب، مالك و جبر در نبرد قس الناطف به شهادت رسيدند.(7) مختار كه در اين زمان سيزده ساله بود،(8) تحت سرپرستي عمويش سعد بن مسعود كه از صحابيان بود(9) رشد و نمو كرد. از دوران جواني او اطلاعات زيادي در دست نيست.
در جريان جنگهاي جمل، صفين و نهروان حضور نداشت و هنگامي كه عمويش سعد در تعقيب خوارج عزيمت كرد، مختار در مداين جانشين وي بود. در جريان گفتگوي صلح امام حسن(ع) كه در مداين صورت گرفت، گزارش دقيقي از فعاليت او در اختيار نيست. در جريان قيام امام حسين(ع)، مختار ميزبان مسلم بن عقيل در كوفه بود و ابن زياد او را روانه‏ى زندان كرد و پس از نهضت عاشورا، با ميانجيگري عبدالله بن عمر آزاد شد و از عراق به حجاز رفت.(10) تاريخ نگاران درباره‏ى نقش مختار در جريانهاي داغ سياسي و نبردهاي مهم دوران حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) تا قيام كربلا سخني به ميان نياورده اند؛ با اينكه او در عراق بوده و مدتي نيز در مدائن نزد عمويش سعد بن مسعود بود. در سالهاي بعد از آن نيز از اوضاع و احوال زندگي، افكار، عقايد و گرايشهاي سياسي وي اطلاعي در دست نيست. شهرت وي از آنجا بود كه خانه‏ى وي پناهگاه، مسلم گرديد و عبيدالله كه از نفوذ وي آگاهي داشت، در طول مدتي كه اوضاع نابسامان بود، در بند گرفتارش كرد.(11)
ابن زبير در سال 61 ق ، با طرح مسألة شهادت امام حسين(ع)، جنايتهاي امويان، مفاسد يزيد، و نيز با اعلان عدم صلاحيت سياسي و اخلاقي يزيد براي خلافت، او را خلع كرد و اصحابش مخفيانه با خود او بيعت كردند. مختار به حجاز وارد شد و همواره در آنجا بود تا در كنار ابن زبير در جبهه‏ى ضد اموي شركت كرد و به علت لياقت، شايستگي و توانمندي هاي نظامي و سياسي اش پرآوازه شد. پس از مرگ يزيد و شكسته شدن محاصره مكه، مختار پنج ماه و چند روز در آنجا ماند،(12) اما از آنجا كه به لحاظ عقيدتي با زبيران هم فكر نبود، عبدالله بن زبير توجه چنداني به او نكرد مسئوليتي برعهده اش ننهاد. تنها دشمن مشترك آنان ، يعني امويان سبب ائتلاف آن دو شده بود. ديري نپاييد كه مختار از زبيريان گسسته و به كوفه رفت تا بتواند از جو مناسب آنجا به سود خود بهره گيري كند. ورود او به كوفه با فعاليتهاي سياسي توابين هم زمان بود.
مختار در روز جمعه نيمه ماه رمضان و شش ماه بعد از وفات يزيد، در سال 64 ق، وارد كوفه شد.(13) حركت توابين ، شور و هيجان زايد الوصفي در كوفه ايجاد كرده بود، اما مختار با ايشان همراه نشد و رهبران آن قيام را فاقد بينش صحيح سياسي و تجربه نظامي دانست.(14) پس از شكست توابين، مختار با جمع آوري توبه گزاران شكست خورده و طرح شعار خون خواهي سالار شهيدان و مبارزه با قاتلان كربلا، خود را به عنوان نماينده‏ى محمد بن حنفيه معرفي كرد و رهبري شيعيان عراق را به دست گرفت و توانست بزرگاني چون ابراهيم پسر مالك اشتر را كه در شجاعت همچون پدرش بود، با خويش همراه كند. مختار به زودي با بيرون راندن عبدالله بن مطيع(15) والي ابن زبير از كوفه، بر شهر حاكم و مسلط شد(16) و با ورود به دارالاماره ، بيعت همه مردم را از آن خود كرد. او در سال 66 ق، بر كوفه غلبه يافت.(17) مختار با شعار انجام اصلاحات ريشه اي، توانست موالي، بردگان و مستضعفان را به خود نزديك كند. او در فييء به تساوي ميان مردم از اشراف و بردگان رفتار كرد و اين، موجب نارضايتي اشراف كوفه بود كه پنهاني به ابن زبير علاقه داشتند و از موقعيت اعطايي مختار به بردگان در شخصيت سياسي و اجتماعي سخت ناراحت بودند و چنين مي گفتند: «اين مرد(مختار) بدون رضايت ما بر ما فرمان مي راند، بردگان ما را به خود نزديك ساخته و آنان را بر چارپايان نشانيده و سهم فييء ما را به آنان بخشيده و خورانده است و ديگر بردگانمان از ما فرمان نمي برند».(18) اشراف احساس خطر كردند و هيئتي نزد محمد بن حنفيه روانه كردند تا درباره‏ى نمايندگي او تحقيق كنند.
از جمله اقدامات مختار، انتقام از قاتلان شهداي كربلا و كساني بود كه در كربلا حضور داشتند. ابراهيم به همراهي سپاهي، با عبيدالله درگير شد و او را كشت. مختار سر عبيدالله را به مدينه نزد امام سجاد(ع) فرستاد و موجب تسلاي دل بني هاشم گرديد. او همچنين، سپاهي به مكه فرستاد و ابن حنفيه را كه در زندان ابن زبير بود، رهانيد.(19) ابن زبير، مصعب را براي سركوبي مختار به عراق فرستاد و به اين ترتيب، ستاره‏ى مختار افول كرد و طومار بلند آوازه‏ى يكي ديگر از ثقفيان كه حدود سه سال عراق و امويان را به خود مشغول كرده بود، بسته شد. زمان وفاتش را در سالهاي 67(68 و 69) ق، در كوفه(20) گفته اند.(21)
قيام مختار يك قيام شيعي است و ارتباط او با اهل بيت(ع) سابقه ديرينه دارد. در دوران معاويه، برخلاف آنكه ثقفيان از مقربان درگاه اموي بودند، او مورد بي مهري قرار گرفت و هيچ پست و منصبي نداشت. اين پيشينه‏ى شيعه گري مختار و علاقه وافر او به اهل بيت(ع) و انديشه ظلم ستيزي و انتقام جويي از قاتلان سيدالشهدا(ع)، مختار را به ارتباط نزديك تر با اهل بيت(ع) مي كشاند.

ارتباط امام سجاد(ع) با قيام مختار


با وجود جو خفقان و اختناق، انتظار ارتباط علني ميان امام و مختار بي مورد است. امام شخصا از رهبري قيام سرباز زد، اما به عمويش محمد بن حنفيه ولايت داد كه رهبري و پشتيباني معنوي قيام را به عهده بگيرد و مختار مردم را به بيعت با محمد بن حنفيه فرا مي خواند. از آثار و فوايد اين كار، ايجاد امنيت براي امام، مشغول كردن ذهن دشمن و جاسوسان آن به غير امام، و مصونيت آن حضرت(ع) از خطر را مي توان نام برد.
امام، مردم و انقلابي ها را به همراهي با مختار تشويق و ترغيب مي كرد و به عمويش مي فرمود: يا عم ، لو عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت لوجب علي الناس موازرته و قد وليتك هذا الامر فاصنع ما شئت، فخرجوا و قد سمعوا كلامه و هم يقولون أذن لنا زين العابدين و محمد بن الحنفية(22) اي عمو! اگر برده سياهي براي ما اهل البيت قيام كند، بر مردم است كه او را ياري رسانند و من تو را بر اين امر گماردم. پس هر چه خواهي كن. آنگاه آنان پس از شنيدن كلام امام خارج شدند، در حالي كه مي گفتند: زين العابدين و محمد بن حنفيه به ما اجازه دادند.
امام با پذيرفتن هدايايي كه مختار براي حضرت فرستاده بود، در واقع او را تأييد مي كرد. در چند مورد گزارش شده كه امام در حق مختار دعا كرده است.(23) و همه اين موارد، حاكي از موضع گيري مثبت امام سجاد(ع) در مورد قيام مختار است. افزون بر آنچه گفته شد، نظر آيت الله خويي اين است كه از ظاهر روايات استفاده مي شود كه قيام مختار به اذن خاص از طرف امام بوده است.(24) نيز، پس از بازگشت آن هيئت به كوفه، مختار از ايشان در مورد ملاقات و گفتگوها پرسيد، گفتند: قد أمرنا بنصرتك(25)
با توجه به تحليلها و ارزيابي مثتبي كه از اقدامات امام سجاد(ع) وجود دارد، اين سؤال مطرح مي گردد كه:

علل عدم قيام امام سجاد(ع)


اين سؤال همواره درباره امام سجاد(ع) و برخي از امامان نيز مطرح بوده كه چرا قيام نكردند و شخصا رهبري قيامي را به عهده نگرفتند. اهميت سؤال و پاسخي كه به آن داده مي شود، تبيين كننده اصلي مهم و اساسي در تاريخ تشيع خواهد بود و به تبع آن، پرسشها و فرضيه هاي متعددي طرح خواهد گرديد.
- آيا امامان به دنبال تشكيل حكومت بودند يا خير؟
- آيا تشكيل حكومت اسلامي، بر اساس تعليم صحيح اسلام به رهبري امامي معصوم، يك تكليف بوده است يا خير؟
- در منظر امامان شيعه(ع) مبارزات سياسي اولويت داشته است يا فعاليتهاي علمي و فرهنگي؟
- اساسا ملاكهاي تعيين كننده‏ى نوع فعاليتهاي سياسي يا فرهنگي چيست؟
- چه موانعي مجوز عبور از حوزه اي به حوزه ديگر است؟
- آيا كم رنگ شدن فعاليت سياسي امامان، دليل كم اهميت بودن آن است؟
- آيا تفاوتي كه در عملكرد برخي از امامان با يكديگر مشاهده مي شود، توجيه پذير است يا خير؟ چگونه؟
- ايا از منظر تاريخي، تاريخ تشيع آن قدر شفاف و روشن است كه شيعيان بتوانند راه مبارزه را بجويند و الگوي خويش را در انتخاب هر يك از فعاليتهاي سياسي يا فرهنگي بيابند؟ و از اين دست سؤالها.
براي پاسخ به سؤال اصلي در مورد علت عدم قيام امام سجاد(ع) به مواردي اشاره مي كنيم كه نتيجه گيري و دستيابي به پاسخ، براي برخي از پرسشهاي بالا را تسهيل مي كند.
1. شرايط سياسي براي حضرت فراهم نبود. سايه رعب، وحشت و ترس از كشته شدن بر مردم حاكم بود و مردم آمادگي مبارزه را از دست داده بودند.
2. امام مردم را با اهداف قيام امام حسين(ع) آشنا و ابعاد آن را روشن كرده و از مشروعيت قيام امام حسين(ع) و حقانيت آن دفاع مي كرد.
3. حفظ شيعيان و پيروان از مرگ و هلاكت، و پرهيز از داخل كردن آنان در فتنه هايي كه نامعلوم بود، هم چنانكه امام حسن(ع) حفظ جان و شيعيان را علت اصلي صلح بيان كرد.
4. حركت انتحاري بي ثمر، كار پسنديده اي نبود و امام رويكرد جديدي به فعاليتهاي فرهنگي نشان داد تا مباني ديني را از انحراف و تزلزل رهايي بخشد.
5. حركت علمي، بهترين جايگزين براي حركت سياسي محكوم به شكست بود.
6. امام كه آگاه ترين مردم به مصالح عمومي است، با توجه به عواقب امور موضع گيري مي كند و امام سجاد(ع) چنان كرد و مطابق شرايط و مقتضيات زمان عمل كرد.
7. تصميم گيري هاي امام عقلاني بود نه نفساني. تحركات احساسي موقتي و محكوم به شكست است و امام از آن نوع تصميمها پرهيز مي كرد.
8. قيامها و انقلابهايي كه به دگرگوني سياسي مي انجامد، به دنبال دگرگوني اجتماعي و به تبع آن حركتي كه هر دو تغيير سياسي و اجتماعي را باعث شود، موفق است.
اوضاع اجتماعي به سختي رو به پستي و انحطاط گذاشته، هرگونه انقلابي بي ثمر بود. از اين رو، امام با حركت فرهنگي و انقلاب علمي، به دنبال تغييرات اجتماعي و تأسيس جامعه اسلامي با اجراي امر به معروف و نهي از منكر ، دعوت مردم به راه خدا با بيان حكمت و شيوه‏ى موعظه نيكو بود، تا مردم را با خدا آشتي دهد و ضمير خفته جامعه را بيدار كند. با توجه به شرايط و اوضاعي كه پيشتر تبيين شد، زمينه هاي بروز انقلاب و شعله ور شدن آتش قيام، غير قابل اعتنا مي نمود.
گواه روح مبارزه طلبي امامان آن است كه مردم را به مبارزه تشويق مي كردند و تكليف شيعيان را در طول تاريخ تشيع روشن كرده اند و اگر اين مبارزات به ثمر مي رسيد، ميوه اين درختي كه با خون شيعيان و حق جويان بارور شده بود، همان حكومت اسلامي مطلوب امامان شيعه به شمار مي آمد.

پي نوشت :


*ممكن است مشروعيت در عرف سياسي، ناظر بر رضايت، حمايت و همكاري مردم باشد كه از بحث ما خارج است.
1- شورشهاي خوارج ، نمونه هاي ديگري است كه از يادآوري آن صرفنظر مي كنيم.
2- تاريخ خليفة بن خياط، ص 155.
3- همان، ص 181.
4- همان، ابن حزم اندلسي، علي بن احمد بن سعيد، جمهرة انساب العرب، ص 158.
5- همان.
6- تاريخ الطبري، ج 2، ص 402.
7- الفتوح، ج 1، ص 163-170.
8- بلاذري، احمد، أنساب الأشراف، ج 6، ص 376.
9- الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 602.
10- تاريخ الطبري، ج 5، ص 570. حمايت ابن عمر از مختار، بدان سبب است كه خواهر مختار، همسر عبدالله بن عمر و دخترش ام سلمه نيز عروس ابن عمر و همسر عبدالله بن عبدالله بن عمر بود( پسر عمه و دختر دايي بودند. ) الطبقات الكبري، ج 8، ص 345؛ تاريخ الطبري، ج 10، ص 459.
11- أنساب الأشراف ج 6، ص 377. مختار بن ابي عبيد ثقفي با گروهي مسلح به قصد ياري حسين بن علي روي آورده بود و(همان دم) ابن زياد او را گرفت. حبس كرد و چنان با چوب بر او زد كه چشم وي شكافت. تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 201.
12- تاريخ الطبري، ج 5، ص 577.
13- همان، ص 560.
14- همان، ج 4، ص 212.
15- او كه در واقعه حرّه ، فرماندهي مهاجران قريش را به عهده داشت با وخيم شدن اوضاع نظامي، از مدينه به مكه گريخت و از طرف ابن زبير به حكمراني كوفه نايل شد. يكي از دلايل ما بر شيعي نبودن قيام حره، حضور اين شخص در سطح هسته مركزي و رهبري آن قيام است. مختار او را مانعي بر سر راه قيام خويش مي ديد و با بيرون راندن او، راه را هموار كرد.
16- أنساب الأشراف، ج 6، ص 394؛ تاريخ الطبري، ج 6، ص 6.
17- تاريخ خليفة بن خياط، ص 164.
18- لقد تآمرهذا الرجل علينا بغير رضي منا، و لقد أدني موالينا فحملهم علي الدواب و أعطاهم و أطعمهم فيئنا، و لقد عصتنا عبيدنا.
19- تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 261.
20- الطبقات الكبري، ج 5، ص 79؛ أنساب الأشراف ج 7، ص 8 و 86؛ تاريخ الطبري، ج 6، ص 93؛ تاريخ خليفة بن خياط، ص 164-165.
21- براي اطلاع بيشتر از شرح حال مختار، ر.ك: ذهبي، محمد بن احمد بن عثمان، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، ج 4، ص 21-67 و 226-329؛ المعارف، ص 400؛ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 258-267؛ جمهرة انساب العرب، ص 268؛ تاريخ خليفة بن خياط، 262-268.
22- ابن نما حلي، جعفر، ذوب النضار في شرح الثار، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45 ، ص 365؛ خويي، سيد ابوالقاسم، معجم الرجال الحديث، ج 18، ص 101.
23- امام سجاد(ع) براي كشته شدن عبيدالله سجده شكر به جاي آورد و در حق مختار چنين دعا كرد: جزّاه خيرا. تاريخ اليعقوبي ج 2، ص 259؛ طوسي، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال( رجال الكشي) ص 125 و 127؛ قاضي نعمان، شرح الأخبار، ج 3، ص 270.
23- معجم الرجال الحديث، ج 18، ص 101.
24- ذوب النضار في شرح الثار.


منبع:كتاب تاريخ تشيع- رسول جعفريان

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

دوشنبه 21 دی 1388  11:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها