0

شعری از فریدون مشیری – دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست

 
Mehdi900
Mehdi900
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 6667
محل سکونت : بوشهر

شعری از فریدون مشیری – دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست

شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می‌خواندم از لایتناهی.
آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز
شب‌ها که سکوت است و سکوت و سیاهی.
امواج نوای تو ، به من می‌رسد از دور
دریایی و من تشنه‌ی مهر تو ، چو ماهی.
وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان
خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق ، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی ، هرچه تو گویی و تو خواهی.

« سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد »
سقراط

شنبه 14 اسفند 1389  2:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها