نامه ای به مولا ، رهبرم ، حضرت امام خامنه ای .
سلام خدا بر شما مولای من .
آقا جان ؛ ما که هر روز درباره ی همه چیز می نویسیم . گفتم اینجا کلامی هم با شما بگویم .
نمی دانم این متن را خواهید خواند یا خیر . گمان نکنم .
اما امید دارم که روزی گزارشی به شما برسد و حرف های دل این سربازتان را بشنوید .
آقا ؛ شرمنده ایم . اگر سرباز های خوبی بودیم اینگونه نمی شد .
آقا جان ؛ شرمنده ایم و پشیمان .
آقا ؛ به قول حضرت آیه الله علم الهدی دیگر نمی خواهیم انفعالی عمل کنیم .
می خواهیم در صحنه باشیم .
می خواهیم آنگونه که شما می خواهید و خدا می خواهد باشیم .
آقا جان ؛ گاهی فکر می کنم شما کوه صبر هستید .
شما دریای حلم هستید .
آقا ؛ شما فرمودید بصیرت ما به صورت مشغول شدیم .
آقا جان ؛ به خدا دیگر از دست منافقین و مزدوران دولت های غربی ،
از دست این دشمنان دوست نما خسته شده ایم .
آقا جان ؛ اگر امر بفرمایید سر می تراشیم و می آییم برای جهاد .
به خدای احد و واحد آماده ایم .
امر کنید تا حرامیانی که این مملکت را بدون ولایت می خواهند به مسلخ ببریم .
آقا جان ؛ تنهایتان نمی گذاریم .
گذشت آن زمان که علی بگوید بیایید برای جهاد و فقط چهار نفر بروند .
ما نمردیم خون دل بخورید
تخت باشد خیالتان آقا
وقت مبارکتان را نمی گیرم .
فقط یک کلام . مولای من .
از تو به یک اشاره از ما به سردویدن
سایه تان همیشه مستدام باد
..