نسب حضرت مهدي (عليهالسلام) روايات اسلامي پيرامون نسب حضرت مهدي (عليهالسلام) آنقدر شفاف و دقيق است كه با راه اشتباه و يا هرگونه سوء استفاده افراد مغرض را خواهد بست و علاوه بر آن ابعاد مختلف شخصيت والاي آن حضرت را براي همگان بيان ميكند. در اين قسمت مناسب است بحث مختصر و مفيدي پيرامون نسب حضرت مهدي (عليهالسلام) به خوانندگان ارائه دهيم:
مهدي موعود (عليهالسلام) از عرب است
بر اساس روايات متواتر، مهدي موعودي از «عرب» است. از جمله ميتوان به اين روايت اشاره نمود كه مردي به حضور اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) شرفياب گرديد و عرضه داشت: اي اميرمؤمنان! ما را از مهدي خودتا آگاه سازيد. پس امام فرمودند: «هنگامي كه رفتنيها رفتند و منقرض شدند و مؤمنين اندك گرديدند و طرفداران حق از ميان رفتند، پس آن وقت (ظهور) است». عرضه داشت: اي اميرمؤمنان! مهدي (عليهالسلام) از چه طايفهاي است؟
امام فرمودند: «مهدي از بنيهاشم قلّه شامخ نژاد عرب است»[1]
مهدي (عليهالسلام) از اولاد كنانه است
قتاده ميگويد: از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدي بر حقّ است؟ گفت: آري. گفتم: مهدي از چه طايفهاي است؟ گفت: از كنانه.
گفتم: بعد از آن؟ گفت: از قريش. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از بنيهاشم. گفتم: بعد از آن، گفت: از فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) است.[2]
مقصود از «كنانه». كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان ( جدّ بزرگوار پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) است.
مهدي (عليهالسلام) از قريش است.
ابن طاووس روايت كرده است كه عمر بن خطاب هنگام وداع با كعبه گفت: به خدا قسم! نميدانم با آنچه در خزانه كعبه است چه كنم؟ آيا اين همه سلاح و اموال را به حال خود رها كنم يا آنها را در راه خدا قسمت كنم؟
اميرمؤمنان (عليهالسلام) به او فرمودند: «از آنها بگذر كه تو صاحب آنها نيستي، صاحب آنها جواني از ما از قريش است كه آنها را در آخرالزمان در راه خدا تقسيم ميكند».[3]
مهدي (عليهالسلام) از بني هاشم است.
براي اين مطلب به قسمت اول بحث مهدي (عليهالسلام) از عرب است رجوع كنيد.
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان عبدالمطلب است.
انس بن مالك از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت ميكند كه آن حضرت فرمودند:
«در ما هفت تن فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتيم: من، برادرم علي، عمويم حمزه، جعفر، حسن، حسين، مهدي».[4]
مهدي (عليهالسلام) از اهل بيت پيامبر (عليهالسلام) است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقي نماند،
خداوند آن روز را به حدّي طولاني ميسازد تا اين كه در آن روز، مردي را كه از اهل بيت من كه هم نام من است برانگيزد، تا زمين را از عدل و داد پر كند، همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد».[5]
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مكرّر فرمودند: «مهدي از فرزندان من است، نام او نام من و كنيهاش كنية من، از نظر سيرت و صورت شبيهترين مردمان به من است».[6]
مهدي از فرزندان اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) است.
روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خطاب به اميرمؤمنان (عليهالسلام) فرمودند: «اي علي! تو وصيّ من هستي، جنگ با تو، جنگ با من است، سازش با تو، سازش با من است. تو امام و پدر يازده امام هستي كه از هر پليدي پاك و پاكيزه، و از هر خطا و لغزشي مصون و محفوظند. از جمله آنها مهدي (عليهالسلام) است كه روي زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد. پس واي بر دشمنان آنها!»[7]
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) است.
امّ سلمه ميگويد: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمودند: «مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) است».[8]
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان امام حسين (عليهالسلام) است.
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) خطاب به امام حسين (عليهالسلام) فرمودند: «اي حسين! نهمين فرزند تو، قائم به حق است. او آشكار كنندة دين و گسترانندة عدل است»[9]
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان امام سجاد امام باقر و امام صادق و امام كاظم (عليهمالسلام) است.
در روايت از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) آمده است كه: وقتي مدت (امامت) امام حسين (عليهالسلام) به سر رسيد، امام به فرزندش علي خواهد بود كه ملقب به زين العابدين است. بعد از او فرزندش محمد است كه ملقب به باقر خواهد بود. بعد از او فرزندش جعفر است، كه صادق خوانده ميشود، بعد از فرزندش موسي كاظم خوانده ميشود بعد از او فرزندش علي كه رضا خوانده ميشود، بعد از او فرزندش محمد، كه تقي و زكي خوانده ميشود، بعد از او فرزندش علي، كه نقي و هادي خوانده ميشود، بعد از او فرزندش حسن كه عسكري خوانده ميشود و بعد از او فرزندش محمد است كه به مهدي قائم و حجت خوانده ميشود[10] ظهور كند زمين را از عدل و داد پر خواهد نمود. همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان امام رضا (عليهالسلام) است.
امام رضا (عليهالسلام) خطاب به دعبل خزاعي شاعر معروف اهل بيت (عليهم السلام) چنين فرمودند: «اي دعبل! امام بعد از من، پسرم محمد و بعد از محمد، پسرش علي و بعد از علي، پسرش حسن است و بعد از حسن پسرش حجت قائم است كه در دوران غيبتش چشم به راهش باشند و در زمان ظهورش، اطاعتش نمايند، اگكر از عمر دنيا به جز يك روز باقي نماند خداوند آ‹ روز را به حدي طولاني ميسازد تا او ظاهر شود و زمين را از عدل و داد پر نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد».[11]
مهدي (عليهالسلام) از فرزندان امام جواد (عليهالسلام) است
امام جواد (عليهالسلام) جناب عبدالعظيم حسني فرمودند: اي ابوالقاسم! قائم ما اهل بيت (عليهم السلام)، همان مهدي موعودي است كه همه بايد از او فرمان برداري نمايند. او فرزند سومي من است».[12]
صقر بن ابي دلف ميگويد امام جواد (عليهالسلام) به من فرمودند: امام بعد از من پسرم علي است، فرمان او فرمان من و گفتار او گفتار من و اطاعت او اطاعت من است.
آنگاه عرض كردم: اي پسر رسول خدا! امام بعد از علي (عليهالسلام) كيست؟ فرمودند: امام بعد از او فرزندش حسن است.
عرض كرد: اي پسر رسول خدا! امام بعد از حسن كيست؟ امام جواد به شدت گريستند و فرمودند: بعد از حسن، پسرش قائم به حق و منتظر امام است».[13]
مهدي (عليهالسلام) فرزند امام حسن عسكري (عليهالسلام) است
رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي در صلب امام حسن (عسكري عليه السلام) نطفهاي مبارك، ميمون، پاك و پاكيزه قرار داده كه هر مؤمني كه خداوند از او پيمان ولايت اهل بيت (عليهم السلام) گرفته، از او خشنود ميشود و هر كس كه درباره او ترديد داشته و منكر وجودش گردد، از او روي ميگرداندد.
او امامي پارسا، هادي و مهدي است كه مورد پسند درگاه خداوند است. آغاز و انجامش عدالت است، به عدالت حكومت ميكند و به عدالت فرمان ميدهد».[14]
پی نوشتها :
[1] - بحارالانوار: ج 51، ص 115 – غيبت نعماني: ص 221.
[2] - عَقد الدرر: ص 42.
[3] - الملاحم و الفتن: ص 152، باب 157.
[4] - بحارالانوار: ج 51، ص 65 – بشارة الاسلام: ص 290.
[5] - بحارالانوار: ج 51، ص 102.
[6] - بحارالانوار، ج 51، ص 71.
[7] - ينابيع المودة: ج 3، ص 109.
[8] - كمال الدين: ج 1، ص 421 – بحارالانوار: ج 51، ص 123.
[9] - كمال الدين: ج 1، ص 421 ـ بحارالانوار: ج 51، ص 123.
[10] - ينابيع الموده: ج 3، ص 284 باب 76.
[11] - فرائد السمطين: ج 2، ص 327.
[12] - كمال الدين: ص 377 كفاية الاثر: ص 277.
[13] - كمال الدين: ج 2، ص 378 ـ بجار الانوار: ج 51.
[14] - فرائد السمطين: ج 2، ص 158 ـ بحارالانوار: ج 52، ص 210.