بی بال پریدن 1ـ نمی فهمم
امید از بدترین مصائب است را
وقتی چشم دوخته ام به در
و گوش سپرده ام به دیوار
2ـ اول آدم و حوا را پرت کرد
بعد
ریسمانی بلند و تابدار
به کوبه ی در بهشت گره زد
3ـ بال ندارم
که به چوبه ی قفس بکوبش
اما می کوبیم
تا می توانم
فریادهای بی امانم را
به هر کجای دنیا
تا شاید...
4ـ گل یا پوچ این جمعه ها
کلافه ام نمی کند
وقتی می دانم
گل
توی مشت خداست
5ـ کلاغ قصد هم
روزی به خانه اش می رسد
روزی به خاندانش می رسد
و روی بند آرزوهای خود تاب می خورد
6ـ این انتظار
گُر هم بگیرو
شعله هم بکشد
سوخت و سوز ندارد
وقتی خنکای مهربان تو می ورزد
7ـ آن مرد
می آید
می آید
می آید
درست سر ساعتی که باید
8ـ نرم تحرک
راه باز می کند از دل تنگ
اگر نه فرو می رود د زمین
یا قدمی کشد به آسمان
آب
عاقبت راه خود را پیدا می کند
9ـ گفتم از آن کوچه ی به سمت برگرد
گفت: این جا هم راه آسمان باز است
10ـ از این هوای مکدر
به سمت صبح بچرخ