0

آخر الزمان در جهان ارتباطات در جهان ارتباطات مطمئناً بسياري از وسايل ارتباطي ما دچار تغييرات ساختاري

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

آخر الزمان در جهان ارتباطات در جهان ارتباطات مطمئناً بسياري از وسايل ارتباطي ما دچار تغييرات ساختاري



آخر الزمان در جهان ارتباطات در جهان ارتباطات مطمئناً بسياري از وسايل ارتباطي ما دچار تغييرات ساختاري و غير ساختاري مي شود. حوزه هاي ارتباطي انسان ها ساحت هنر است كه ساحتي آسماني ـ زميني دارد. در تغييراتي كه در اين ساحت پديد آمد، هنر «سينما» تولد يافت. سينما به عنوان «هنر هفتم» و به صورت يك هنر صنعت توانست با سيطره و به كارگيري هنرهاي ديگر جايگاه وسيعي را در دنيا كسب كند. طبق بررسي هايي كه صورت گرفته، كنش انساني، اغلب محصول دريافت هاي شهودي است تا دريافت هاي عقلاني؛ عنصر سينما «تصوير» است. تصوير جايگاه ويژه اي در دستگاه فكري و رواني انسان دارد و از اين رو اگر ما پنج حس خود را پنج دروازه روحمان بدانيم براي ارتباط با پديده هاي پيراموني در هر شبانه روز 79 درصد اطلاعاتمان را از چشممان يعني از طريق تصوير به دست مي آوريم و اين همان نقطه اثر سينما است؛ و بهترين حربه براي تأثير مستقيم آن هم بر روي موضوعي چون «آخرالزمان» كه حجم عظيمي از ناخود آگاه هر انسان را به صورت خود اختصاص داده است.
درگيري «خير» و «شر» و خوبي و بدي، هستة اصلي و جانمايه هر قصه و ابزار اصلي داستان پردازي و به تبع آن سينما است. «قهرمان» و «ضد قهرمان» كه در سينما«هرو» (Hero) و «ولاين»(Vellain) شناخته مي شوند، عناصري غير قابل اجتناب، نه تنها در سينما كه در تمام داستان هاي اساطيري به شمار مي روند. يكي از مفاهيمي كه ناخودآگاه و خودآگاه انسان امروز را فارغ از دغدغه هاي روزمره به خود مشغول كرده، پايان زمان و نبرد نهايي خير و شري است كه بشر از سال هاي كهن به آن اهتمام داشته و آن قهرمان و ضد قهرمان نهايي است. سينما به عنوان مدرن ترين كارخانه رؤيا پردازي، خيلي زود به اين اصل اوليه قصه گويي متوسل شد و تولد نوعي خاص از سينما و گسترش و توسعه آن به عنوان يك صنعت و تجارت، مرهون اين اصل است. واقعيت اين است كه سينما امروزه به عنوان يكي از ابزارهاي چشمگير در توسعه تمدن مادي درآمده است. سينما به دليل جذابيت هاي ظاهري و فريبنده فراوان و كاركردهاي عيني و مؤثر آن، مورد توجه عوام و خواص قرار گرفته است. برخي غرق شكوه مادي آن شده اند كه بيشتر مردم جهان را تشكيل مي دهند و عده اندكي متأملانه با آن برخورد مي كنند. قطعاً توجه به اين نكته در خصوص مطالعه علمي و تمركز بر مسئله آخرالزمان تأثير مهمي در اين روند دارد. مسئله ديگر زمينه هاي فلسفي و فكري و مبادي مادي يا ماوراء الطبيعي رسانه ها، به خصوص سينما، و فنون «نبرد سايبرنتيك» و «عمليات رواني» آن است كه سهم بسزايي در تصميم گيري هاي خرد و كلان رسانه اي دارد، از آنجايي كه براي ساخت اين گونه فيلم ها هزينه هاي نجومي و تلاش ها و تخصص هاي گوناگون به كار گرفته مي شود. سينماي هاليوود همواره غرب و نشانه ها و نمادهاي جامعه غربي و شخصيت هاي متأثر از فرهنگ غربي و همه مظاهري كه به نوعي متأثر از جامعه سفيد پوستان اروپايي و امريكايي و به خصوص « انگلوساكسون»هاست را مظاهري را از بخش سفيد و نيروهاي خير داستان پردازي خود قلمداد مي كند و هر آنچه در مقابل آن قرار مي گيرد جزو عناصر سياه و شر به حساب مي آورد. در يك نگاه كلي از منظر آنها هر آنچه در فرودست آنها قرار نگيرد، در مقابل آنها تعبير خواهد شد. اين همان ديدگاهي است كه امروز در گفت و گوهاي سياسي دولتمردان آمريكايي ديده مي شود.
در دوران جنگ سرد بعد از جنگ جهاني دوم، سينماي نو ظهور به قضيه آخرالزمان رويكردي مبسوط نشان داد و با تلاش متمركز بر دو هويت دولت نازيسم و پس از آن اردوگاه شرق سياسي با محوريت دولت شوروي، بخش عمده اي از آثار هاليوود و اروپاي غربي ناظر به اين قضيه شد. با فروپاشي ارودگاه شرق و ابرقدرت شوروي عمليات راهبردي تقابل با تمدن و تفكر اسلام انقلابي مورد توجه قرار گرفت و نوعي خاص از رويكرد به مسئله آخرالزمان مورد توجه قرار گرفت؛ در حالي كه در خلال اين رويكرد، اصولي خاص نيز به صورت پيدا و پنهان مورد توجه قرار گرفتند. در اين خصوص سينماي هاليوود در دنياي رسانه اي غرب در ترسيم جايگاه خود در تضاد خير و شر دچار ترديد و شك، پنهان كاري انحراف نشده و هميشه خود را مظهر خير و سفيدي و ديگران را مظهر شر و سياهي قلمداد كرده و مي كند.
موضوعي ديگر كه جا دارد به آن اشاره شود، پرداخت جدي و هميشگي نسبي نسبت به اخلاق و دين است. امور انساني و اجتماعي مي آيد؛ يعني نسبت خير و شر در مراتب مختلف معنا مي يابد. موضوع مهمي كه همواره دستمايه آغاز داستان است، ايجاد جو نا امني و اضطراب و وحشت (ترور) كه مقدمه اي براي پذيرش قدرت برتر و حاكميت خشن و بي رحمانه است. اين اتفاق يكي از سرفصل هاي راهبرد فرهنگي است كه در بعضي از اين فيلم ها دنيا به پايان خود مي رسد و چيزي جز انهدام گسترده و نابودي نسل بشر باقي نمي ماند . فيلم «نوستر آداموس» «فردا چگونه به بشر نگاه خواهد شد» (The man how saw tomarrow) و «روز بعد» (the dey after) نمونه اي از اين فيلم ها هستند؛ در حالي كه در بعضي ديگر افرادي باقي مي مانند كه در تلاش زندگي دوباره به تجديد تلاش و ايجاد حكومت صهيونيستي مي پردازند؛ مانند فيلم «حكومت آتش» ، «نبرد آخر» ، «روز استقلال» و «آرماگدون».
هاليوود با ساخت اين فيلم ها قصد دارد ترس و وحشت ناشناخته و هولناك و عظيمي را در ديدگان مخاطب ساده و بي دفاع خود ماندگار سازد تا تعابير اصلي آخرالزماني ناشي از كتب غير آسماني مانند تلمود را به خورد مخاطب دهد.
نكته ديگر كه در اين خصوص مطرح است، استمرار فيلمسازي در ژانرها و گونه هاي مختلف سينمايي اعم از عاطفي، رمانتيك، كمدي، حماسي، حادثه اي، سياسي، جنگي، تخيلي، كودك و نيز در قالب هاي انيميشن، بازي رايانه اي و غيره سود مي جويد و از همه ظرفيت هاي انساني هم استفاده مي كند. اين شگرد انبوه سازي در برخي اوقات بسيار كارساز است و در يك دوره زماني كاملاً عملياتي مي نمايد. در فيلم «هفت ديويد» «فينچر» كه فيلمي صد درصد آخرالزماني است، كارگردان با مطرح كردن هفت گناه مشهور مسيحيت و يهوديت فرجامي تلخ را مطرح مي كند كه به عزا نشستن انسان و مصيبت وارگي زندگي انسان معاصر را ترسيم مي كند، مضاف بر اينكه عنصر روايت باعث تمركز در موضوع نيز مي شود.
حقيقت اين است كه مسئله حضور منجي، نحوه پرداخت آن و مسئله آخرالزمان ، بلايا و مصيبت هاي قبل از ظهور ... جنگ در لابلاي آن متجلي است؛ به گونه اي كه حتي دين«‌هندو»‌كالكي را به عنوان دهمين تجلي «ويشنو» كه منجي خويش مي داند، سوار بر اسب سپيد و با شمشيري آخته تصور مي كند كه جهان را دچار محنت شده است، نجات مي دهد.
اين همان نقطه كشش است كه تمام مخاطبان را جذب مي كند و وقتي سينما با ارائه تصوير با تأكيد بر نقاط روشن ذهني مخاطبان، ساير نقاط مبهم را نيز روشن و تصوير مورد نظر را حقنه مي كند و آن اسطوره منجي غربي يا انتظار در تفكر غربي در صهيونيزم مسيحي را به تماشاچي هاي ميليوني تزريق مي كند.
مثلاً در فيلم «ماتريكس» منجي، هويت صهيونيزم مسيحي را دارد؛ يعني تلفيق صهيونيزم را با مسيحيت داريد، چون « نئو» باز توليد مسيحيت و « زايان»‌همان صهيون است و در فيلم هايي مثل «آرماگدون»‌مخاطب به آرمان هاي يهودي نزديك مي شود و فيلم «روز استقلال » در حقيقت با يك نوع آخر الزمان كاملاً آمريكايي روبروست.
واقعيت اين است كه سينماي امروز بسيار ملهم از انديشه هاي فلسفي است كه نظريه هاي مطرح شده در جهان معاصر مثل «پايان تاريخ» و «برخورد تمدن ها» ‌الهام گرفته است و از اين رو مسئله منجي بسيار كم رنگ و بحث فرجام تاريخ پررنگ شده است؛ در حالي كه گرايش به اين فيلم ها نيز افزايش يافته است و عجيب اين كه از 22 فيلم برتري كه از سال 1995 تا 2004 انتخاب شده اند، 19 فيلم به نحوي به آخرالزمان ربط دارد. از جمله اين فيلم ها فيلم «ارباب حلقه ها» ‌است. در اين فيلم جنگ خير و شر مطرح است. اين فيلم قوي از يك كارگردان ونزوئلايي است و عجيب اينكه نحوه پرداخت جنگ خير و شر در اين فيلم همان رويكردي است كه كارگردان «ترميناتور 2» يعني « جيمز كامرون» دارد. نحوه جنگ خير و شر، سلاح ها و انسان ها در اين فيلم متعارف نيستند. تصاوير اين فيلم شبيه همان مفهوم هاي انتظاري است كه متون اسطوره اي و يا در متون مذهبي در جنگ آخرالزمان بيان شده است. در « ارباب حلقه ها» هم مسئله فرجام و هم نحوه پرداخت به آن فرجام به نحوي بيان جنگ آخرالزمان است؛ يعني به شدت با آن جريان هاي اسطوره اي كه پيرامون نبردهاي خير و شر داريم، مشابه است، اين در حالي است كه مفاهيم چندي در قالب واقعيت به خورد مخاطبان داده مي شود كه از جمله آنها مفاهيم پيچيده ماترياليسم ديني است كه در زير به برخي از گرايش هاي ارائه شده اشاره مي كنيم.
دئيسم (طبيعت خودكار)
در اين تئوري، انسان هوشمند دستگاهي را خلق كرده كه با درايت و انتظام قدرت هاي دروني خويش، خالق خود را به كناري نهاده و حتي او را بردة خود كرده است و با عقل «لوگوسي» و دروني، خود را حفظ و حراست مي كند.
توضيح اين كه در بين فلاسفه باستان، دو نوع عقل مطرح بود؛ «نوس» و «لوگوس» ؛ اولي بيرون از نظام معادل «عقل مستقل» است و دومي را بيشتر معادل عقل «درون سيستمي» و «قانون دروني» ترجمه مي كنند. البته در تفكرات تورات منحرف هم شاهديم كه خداي اين تفكر ضعف هاي زيادي دارد و از آفريده هاي خود هم مي ترسد. آگوست كنت مي گويد:
در مكتب دئيسم، خداي خالق بوده، ولي به دليل كوتاهي دست او از هر گونه تصرف و اعمال نظر، بايسته سمت پروردگار نيست.
و اين دقيقاً به همان انديشه انحرافي ياد شده اشاره دارد. در واقع اين انديشه خدا را فقط ناظم مي داند، نه خالق در حالي كه اگر او را فقط ناظم هم بدانيم، در نظام عظيم خلقت، ناظم هم نمي تواند ساعت را كوك كند و دنبال كار خود برود؛ كوك ساعت پس از مدتي تمام مي شود.
اومانيسم( انسان محوري)
در عمده اين فيلم ها، انسان خالق و سازنده است و تقريباً هيچ صحبتي از خدا نمي شود؛ تمام گفت و گوهاي شخصيت ها هم بر اساس «باور به خود» و «ايمان به قابليت هاي خود» است و حتي منجي را هم خود انسان ها برمي گزينند. اين نوع پيشبرد داستان برگرفته از جسم انگاري خدا و تشابه خدا بر انسان در تورات است كه در فرهنگ غرب، تأثير فراواني داشته است. قبول اين خدا در واقع ماترياليسم و بي خدايي است. در بسياري از فيلم ها، بشر با تكيه بر عقل معيشت انديش و ابزاري خويش و زور بازو و اسلحه، كه علوم سيانتيستي و تجربي هستند ، به مقابله با شرّ برمي خيزد و پيروز ميدان است و هيچ خبري از خدا نيست.
سكولاريسم (عرفان هاي اومانيستي)
به تصريح بسياري از منتقدان، فيلم هاي امروز به نوعي متأثر از نوعي عرفان بودايي هندويي ممزوج با مباني «اومانيستي» است. در فيلم هاي آخرالزماني امروز ، فضاي عرفاني الهي، حماسي و ديني، بسيار دور است و در سطح بسيار نازلي و در جهت رسيدن به اهداف عملي و پراگماتيستي به كار رفته است. اين عرفان سكولار هيچ گاه رنگ «‌معنويت خدا محور»‌ و ظلم ستيز را ندارد.
جبرگرايي و تقدير گرايي
جبرگرايي يكي از مهم ترين محورهاي فيلم هاي آخرالزماني است؛ به نوعي كه انسان ها و «كاراكترها» مجبورند همان گونه كه به ذهنشان القا مي كنند، بينديشند و راه بروند و تعامل كنند و هيچ اراده اي ندارند كه بر خلاف آن عمل كنند؛ در حالي كه در اديان الهي اين موضوع مورد رد و اعتراض است. يهوديان صهيونيست در توجيه جنايات خود در فلسطين مي گويند:
چون تقدير است ما به سرزمين مادري موعود خويش بازگرديم و خداي قومي ما (يهود) چنين خواسته است، فلسطيني ها را مي كشيم و آواره مي كنيم تا به تقدير خود برسيم.
متأسفانه اين باور در بسياري از آثار هاليوود خودنمايي مي كند.
وابستگي به فناوري امروز
بر خلاف آنچه در باب آخرالزمان مبني بر تغيير اصول و قواعد حاكم بر دنيا بيان مي شود، بسياري از فيلم هاي آخرالزماني هاليوود سرشار از وابستگي انسان معاصر به فناوري موجود است. در اين فيلم ها بدون تلفن و رايانه نمي توان با يكديگر ارتباط برقرار كرد؛ مثلاً در فيلم «ماتريكس» خط تلفن، دالاني براي عبور از زمان به فضاي خارج از آن تصوير مي شود. اين فيلم برخي انسان ها را اسير و در بند فناوري ماتريكس نمايش مي دهد، ولي متأسفانه راهكار برون رفت از اين معضل را هم به صورت اشتباه و مادي تعريف مي كند و زندگي بدون ماشين را محال مي داند.[1]
تصوير منجي در رسانه هاي غربي
آنچه كه ما را به انتخاب اين موضوع وا مي دارد جوي است كه در دنياي امروز پيرامون بحث آخرالزمان و منجي خواسته يا ناخواسته ايجاد شده است. حدود 25 يا 30 سال پيش وقتي سخن از آخرالزمان و منجي آخرالزمان مي شد شايد بعضيها مي خنديدند و مي گفتند اين جنس حرفها متعلق است به فضاي محدود شيعيان و به بچه مسلمانها توصيه مي كردند كه خيلي به اين حوزه ها نپردازيد. غربيها اگر كلام ما را بشنوند خنده شان مي گيرد. و مگر نه اينست كه جهان هر چه پيش رفت؛ پيشرفتها، اختراعات، جذابيتها و اكتشافات بيشتر شد. پس براي چه ما صحبت از آخرالزمان مي كنيم؟ تاريخ هر چه به جلو رفته كاملتر شده است. اين منحني سينوسي كه مدام به سمت بالا و جلو مي رود چرا در فرجام خود بايد سقوط كند فتنه هاي آخرالزماني يعني چه؟ عصر عُصرت يعني چه؟ چه كسي ادعا مي كند كه فرجام اين تاريخ اينقدر تلخ است كه همه عالم از ظلم و جور پر شده است و حالا يك مصلح آمده است كه به داد خلايق برسد؟ حقيقتاً كساني كه فكر مي كردند بحث منجي مخصوص شيعيان هست كم نبودند. امثال الوين تافلري كه دنياي آينده را زيبا مطرح مي كردند و اصلا علمي به نام فيوچريزم در مغرب زمين بوجود آمد كه به علم آينده شناسي معروف شد كه متخصصين اين علم آينده را تعريف مي كردند و بشر را واجد شرايط خاصي مي دانستند پس قرار نبود آينده اينقدر تلخ باشد كه بشر به منجي نياز داشته باشد، اما امروز چه؟ آيا امروز هم وضعيت دنيا اينگونه است؟ آيا باور مند بودن سنت منجي مختص به شيعيان است؟ آيا ما هستيم كه فرجام كار عالم را اين همه تار مي بينم؟ حقيقت اينست كه نه ما بد مي بينيم و نه ديگران خوشبين. حقيقت اينست كه امروز اگر كسي نظر فوكوياما كه صحبت از پايان تاريخ مي كند و اين كه عالم به نهايت رشد و ترقي در حوزه هاي مدرنيته رسيده است و مسيح ثاني به زعم فوكوياما متولد شده و يك ليبرال دموكرات و يك ليبرال مسيحي است، خودشان نيز به خوش باوري 5 سال پيش خود مي خندند. خيلي از باورهاي ما به ضمير ناخود آگاه ما بر مي گردند در ضمير ناخودآگاه ما قسمت هاي مشترك را مي توان جست كه صرف نظر از دين و نژاد و سرزمين در همه انسانها وجود است. مثلا باورمند بودن نسبت به يك اَبَرمرد و قهرمان. در ضمير ناخود آگاه جمعي اكثر اقوام بشري هست. اگر ما اسطوره هاي كهن اقوام آفريقايي را هم بخوانيم ابرمردي را توصيف مي كنند كه در واقع واجد تمام تواناييهايي فوق بشري است و در واقع به عنوان انسان آرماني خود معرفي مي كند، به اساطير ايراني هم رجوع كنيم چنين فردي را مي يابيم. حتي اقوام و ملل كم عمق و بي ريشه اي مثل آمريكا هم همين طور است، آنها هم يك سوپرمَن دارند، حال چرا همه اقوام چنين ابر مردي را دارند؟ شايد نياز به داشتن ابرمرد در نهاد ما وجود دارد كه ناگزيريم بر اساس آن نياز چنين تعريفي و ما به ازاي بيروني را عرضه كنيم شايد نياز به يك ابرمرد در ضمير ناخود آگاه جمعي ما نهاده شده است. در فطرت ما انتظار يك ابرمرد جايش خالي است.
ريشه مشترك مفهومي مانند قرباني نيز همين موضوع را مطرح مي كند. قرباني كردن يعني گذشتن از موضوعي يا مفهومي يا موضعي يا موجودي براي رسيدن به مفهوم و موضوع برتر. از ديگر باورهاي مشترك مي توان باورمند بودن به عالم پس از مرگ را نام برد. در باور اكثر اقوام و اديان براي روزگار، پاياني است و قبل از فرا رسيدن اين پايان دوران سختي بشر در پيش است و پس از آن منجي ظهور مي كند كه اين منجي در فرهنگها و اديان اسامي متفاوتي را دارد ولي در اين كه منجي وجود دارد ترديدي نيست و به دنبال ظهور او جدالي ميان او و دشمنانش شكل مي گيرد و نهايتاً دنياي آرماني شكل مي گيرد. وقتي چنين باوري را حتي در اساطير كهن پيدا مينماييم، اسطوره هايي كه قبل از اسلام آمده اند مانند مصري، يوناني، هندي، آفريقايي ، رومي، چيني، مشرق زمين ... به فراخور حال در مي يابيم كه يك ما به ازاي بيروني براي اين انتظار مشترك وجود داشته است. اگر ما تشنه مي شويم بابت يك مابه ازاي بيروني به نام آب است، اين گونه نيست كه ما تشنه بشويم ولي هر چه بگرديم خداوند چيزي كه عطش ما را فرو بنشاند نيافريده باشد. نفس تشنگي در ما دلالت مي كند كه يك مابه ازاي بيروني براي فرو نشاندن تشنگي وجود دارد به نام آب.
اگر باور مشتركي در ضمير ناخودآگاه جمعي بشر (نمي گوييم فطرت چون در حوزة دين به مسئله پرداخته ايم، مطلب را در بين اقوام و اديان بررسي مي كنيم.) مشترك بود عقل سليم به ما مي گويد كه يك مابه ازاي بيروني براي اين باور مشترك وجود دارد. صرف نظر از اين قياس متيولوژيك و اسطوره اي ، امروزه در مغرب زمين به بحث آخرالزمان و منجي به صورت جدي نگاه مي كند. شاهد بحث ما ده ها سايت اينترنتي و شبكه ماهواره است. كه امروز بسيار جدي تر از ما و مسلمانان بحث آخرالزمان و منجي را البته طبق باور خود پس گيري مي كنند. آنها خيلي بيشتر از ما در تصميم گيريها و زبان تبليغات آخرالزمان فكر مي كنند. انگار خيلي بيشتر از ما بوي آخرالزمان را استشمام مي كنند و خيلي بيشتر از ما اخبار آخرالزمان را طبق باور خود دنبال مي كنند و خيلي بيشتر از ما صفات منجي را طبق باور خود توصيف مي كنند و پيش گويي هاي آخرالزماني را تفسير مي كنند. در بين اديان الهي قوم يهود دير باز خيلي بيشتر از اقوام ديگر به بحث پيشگويي تاريخي باور و اعتقاد داشته است.
امروز بصورت جدي كساني هستند كه پيشگويي هاي آخرالزمان را از كتاب تورات درآورده اند و بر مبناي آن تصميم گيريهاي روز را مي كنند. يكي از اين باورها باور به جدال نهايي خير شر يا آرماگدون است. طبعاً مي دانيم كه يهوديها در رسانه هاي خبري روز مغرب زمين، در سينماي هاليوود، در شبكه هاي خبري، در امپراطوري اطلاعات امروز غرب، دست بالايي دارند. طبعاً اين پيشگوييهاي ديني در محصولات خبري، فرهنگي، هنري آنها منعكس مي شود. به غير از يهوديان در مسيحيان هم فرقه اي هستند به نام اوان جليكن يا اوان جليستها از آنها ياد مي شود.
اوان جليستها را مسيحيان تبشيري مي گويند كه گروه خاصي از پروتستان هستند كه با باور آخرالزماني زندگاني مي كنند و مدام بشارت فرا رسيدن آخرالزمان را ميدهند. باور اين گروه خاص مسيحيان به يهوديان افراطي و حتي صهيونيستها بسيار نزديك است. تا آنجا كه به اين دسته صهيونيستهاي مسيحي نيز مي گويند. هال لينگزي يكي از پيشكسوتان و متفكران اوانجلسيتها است. جري فالور از مشاوران فعلي رئيس جمهور آمريكاست و ....
بر مبناي باور اوانجليستها الگوي آخرالزماني دنيا عمدتاً در منطقه خاور ميانه تعريف مي شود و منطقه فلسطين كامل اشغالي نقش مهمي دارد و جدال نهائي مسلمانان از يك سو و مسيحيان و يهوديان از سوي ديگر در مي گيرد و معتقدند در آن نبرد نهائي كه در منطقه هرمجدون (تپه اي كه در بيرون اورشليم است) تمام سپاه خير در مقابل تمام سپاه شرّ قرار مي گيرد. و نهايتاً به زعم آنها سپاه شر(كه لابد مسلمانها هستند) شكست مي خورند و البته در اين نبرد دو سوم يهوديان كشته مي شود.
اين تصور بر مبناي باور آخرالزماني آرماگدون شكل گرفته است. اگر شما مايل به مطالعه اخبار پيشگوييهاي انجيل در مورد آخرالزمان هستيد در كتاب مقدس باب مكاشفات يوحنا خواهيد يافت. جالب است بدانيد كه اين باور از سالهاي اخير بسيار رشد كرده است و هاليوود و رسانه هاي غربي نقش عمده اي در ترويج اين تفكر داشته است. تا جائي كه جوان امروز آمريكائي يا اروپائي شايد بيش از جوانان ايراني نگاه آخرالزماني پيدا كرده است. نگاه آخرالزماني يعني اينكه پايان تاريخ نزديك است . دوران فتنه فرا مي رسد، جدال نهائي بين خير و شر در شرف وقوع است و در اين نبرد بايد مردانه ايستاد و در نهايت از طرفداران خير بود. در يك باور آخرالزماني مشترك نه تنها همه اقوام و اديان و اساطير به دوران فتنه هاي آخرالزماني باور دارند بلكه بوجود منجي و دجال هم باورمندند منتهي صفات اين منجي و دجال متفاوت است. در باور يهوديان، مسيحي كه ظهور كرده (همان مسيح حقيقي) مسيح كذاب است ولي مي گويند مسيح حقيقي در آخرالزمان فرا مي رسد و پادشاه حقيقي قوم يهود است و قوم يهود را به سروري عالم مي رساند. مسيحيان معتقدند كه همان مسيحي كه به باور آنها مصلوب شد از آسمان رجعت مي كند با نام نازارين كه همان گويش ناصري ماست و پادشاه عالم مي شود و دشمنان را سركوب مي كند و زرتشتيان معتقدند كه سوشيانت چنين فردي است....
هر كس باور خود را دارد. اما در باور دجال نكات قابل تأملي است: مسيحيها تلفيقي از دجال و سفياني را معتقدند كه به عنوان دشمن اصلي مسيح مطرح مي شود. كه از او به عنوان يك آنتي كرايست يا ضد مسيح نام مي برند. به عبارت ديگر آنتي كرايست تلفيق فريبكاري و قدرت و خونريزي و ستمگري است. كه در واقع سر سلسله سپاه شر است طبعاً چون دشمن را مسلمانان مي دانند ضد مسيح آنها صفاتي را دارد كه از جهتي شبيه منجي ما مسلمانان است. كه ما مي توانيم حدس بزنيم كه امام زمان ما را، آنها آنتي كرايست تلقي كنند. در صورتي كه در باور ما عكس اين ماجرا است. در باور ما وقتي حضرت حجت ظهور مي كنند حضرت مسيح هم رجعت مي كنند و به ايشان اقتدا مي نمايند و همين زمينه ايمان آوردن بسياري از مسيحيان عالم مي شود. ما نيامده ايم به قيمت اثبات امام معصوم خود پيامبر آنها را در واقع تكفير كنيم و ضد ارزش نشان بدهيم و يا در واقع او را دجال نشان دهيم؛ ولي رقيب اين كار را مي كند و از طريق رسانه هاي تصويري كاملاً سعي دارد ولو غير مستقيم تصوير دجال يا آنتي كرايست را با تصوير امام زمان ما يكي كند. كافيست در يكي از جستجوگرهاي قوي اينترنتي كلماتي چون پيشگوئيهاي انجيل، آنتي كرايست، نازارين، و آخرالزمان را جستجو كنيد تا ببينيد چند ده هزار مقاله و سايت به آنها معرفي شود. فرضاً سايت آرماگدون نيوز (اخبار آرماگدون) كه هر روز ده ها صفحه مطلب به صورت خبر در مورد آخرالزمان عرضه مي شود كه اخبار غريبه است. فرضاً تيمي رصد مي كند كه ببينند كه در كجاي عالم چه اتفاقي مي افتد اگر در فلان كشور با كيفيت خاصي در زمان خاصي مثلاً خسوف خورشيد حاصل شده اينها به انجيل رجوع مي كنند اگر آيه اي شاهد مثالي بيابند كه اين يكي از علائم آخرالزماني است و يا اگر در فلان كشور طبق نقل يا خبري باران سياه رنگي باريد اينها اين را به عنوان يك خبر آخرالزماني در سايت منعكس مي كنند. سايت ديگري به نام آرماگدون آلرت (هشدار آخرالزمان) هست كه اين يكي آتش داغتري دارد. اين سايت اخباري را مي دهد كه انگار همين فردا آخرالزمان است.
پيش از حمله آمريكا به عراق ده ها مقاله عرضه شد كه اين يكي از علامات مقدمه آخرالزماني است. چون عراق محل جغرافيايي بابل باستاني است و يكي از پيش گوييهاي انجيل در مورد آخرالزمان اينست كه بابل از نو پديد مي آيد و به دليل گناهانش نابود مي شود و اين حمله آمريكا يعني نابودي همان بابل ثاني. حتي به دلايل مسخره تري بسنده مي كردند كه مثلاً در عراق روزنامه اي به نام بابل منتشر مي گردد كه پسر بزرگ صدام سردبير آن است. يا امروز در عراق سيگاري وجود دارد كه نامش بابل است.
البته عكس اين موضوع نيز وجود دارد. كساني معتقدند كه بابل ثاني همان آمريكاست و امپراطوري آمريكا به دليل كثرت فحشا و فساد و معاصي در آخرالزمان نابود مي شود به گونه اي كه سالها از خروار هاي آن دود بر آسمان مي رود و مردمي كه از كنار با كشتي عبور مي كنند حسرت مي خورند كه چه سرزمين آبادي بود كه اينگونه ويران شد. البته در يك تحليل اين مقالات ظاهراً متفاوت، مشتركند اينكه آخرالزمان نزديك است.
ماهواره نيز تعدادي شبكه دارد كه بصورت 24 ساعته برنامه هاي مذهبي پخش مي كند كه اكثر آنها به مسيحيان و يهوديان و اندكي مسلمانان متعلق است. يكي از اين شبكه هاي بسيار معروف ماهواره TBN است، كه متعلق به كليساي اوانجليستها مي باشد (مسيحيان تبشيري) در اين شبكه تمام برنامه ها بر محوريت آخرالزمان تعريف شده اند. شخصي بنام هايلينزي كه از 40 سال پيش بر مبناي پيش گوييهاي كتاب مقدس به عرضه اخبار آخرالزماني پرداخته است در اين شبكه سخنراني هفتگي دارد. اين شخص در سخنراني هفته اخيرشان به صراحت از نبرد دنياي مسيحيت با اسلام سخن به ميان آوردند. آنقدر افراطي بود كه مي گفت كه چرا جرج بوش رئيس جمهور محبوب ما با سلاطين برخي كشورهاي غرب مثلاً شاه اردن مذاكره كرده است! او نميداند كه هر شاه عرب چه مار هفت خطي است و ما در نهايت بايد با تك تك آنها بجنگيم. انجيل مي گويد كه ما بايد با اينها بجنگيم چرا رئيس جمهور آمريكا با آنها مذاكره مي كند؟ در اين سخنراني تأكيد مي كرد كه «من 40 سال است كه پيش گوييهاي انجيل را دنبال مي كنم و بر مبناي اين دانش 40 ساله مي گويم هيچ زماني مثل امروز حوادث آخرالزماني قريب الوقوع نبوده و اخبار آخرالزماني باهم جمع نشده بودند و هيچ زماني مثل امروز پتانسيل مرحله آخرالزماني را نداشته است الآن عصري است كه تمام علائم ما در حال محقق شدن است.»
پس ما بايد بدانيم بر مبناي آموزه هاي چنين افرادي سياستهاي خارجي ابرقدرتها شكل مي گيرد بسياري از كارشناسان، حمله آمريكا به عراق را يك ديوانگي سياسي مي دانستند. پس وقتي از نگاه آخرالزماني به اين كار نگاه كنيم اين كار منطقي است؛ يعني آمريكا در منطقه خاور ميانه پايگاههائي را مي گيرد كه همه در پيش گوئيهاي آخر الزماني منطق دارند.به اين صورت كه آرايش نيروهايشان را به صورت آخرالزماني چيده شود.
بسيار عجيب است رقيب به صورت جدي تر از ما اين مسئله را درك كرده است و اصلاً نيز منكر نمي شوند. رقيب كاملاً آرايش جنگي مي گيرد. حتي ماجراي 11سپتامبر بر اساس يك نمايشنامه پيش گوئي شده انجام شد. نمايشنامه اي عيناً بر اساس يك پيش گوئي باز سازي شد تا اينكه باور آخرالزماني در باور مردم آمريكا شكل بگيرد، حتي الان در بعضي از مقالات اينترنتي علائم وقوع آخرالزمان را به علائم حتميه و ممكن الوقوع تقسيم كرده است؛ كه در يك مقاله از نظر انجيل 21 علامت حتميه براي آن نام برده است يكي از اين علائم حتميه اين است پرشيا (ايران) از نو قدرت مي گيرد و به يكي از چند قدرت برتر جهاني تبديل مي گردد. شما فكر مي كنيد مدتي اين همه سر و صدا شد كه ايران سلاح اتمي دارد. درك اين ماجرا كه ايران سلاح اتمي ندارد بسيار سخت است، براي اينكه بر مبناي آخرالزماني ايران بايد الآن اين سلاح را داشته باشد. اگر اين را نداشته باشد اين الگو زخمي مي شود و اينكه 12 لشكر از 12 نقطه دنيا متحد مي شوند و ذيل حكومت پرشيا كه قوي ترين حكومت است به سمت آرماگدون حمله مي كنند و نبردهائي شكل مي گيرد.
پس يعني ايران مشغول جمع كردن دنياي اسلام به دور خود مي باشد. بحث آزادي فلسطين را كه مطرح كرده است و حتماً سلاح اتمي را دارد پس اين آخرالزمان است يعني الگوئي كه در كنار مرزهاي ما چيده مي شود يك الگوي آخرالزماني است. مشاورين نزديك جرج بوش اعضاي اصلي اوانجليكن هستند، از خانم رايس تا جري فايلر اين تفكر را دارند.
البته در اينكه آقايان در آنچه كه مي گويند باورمندند يا نه بحث است، كه ممكن است اين امور را ملعبه قرار داده باشند.
دو تحليل وجود دارد. گروهي معتقدند اين باور آخرالزماني واقعي است ، بله غرب به اين رسيده كه آخرالزمان نزديك است و ما بايد در مقابل اين آرايش عرضه اندام نماييم.
و اما تحليل دوم اين است كه: آنها چنين باوري ندارند ولي از زمينه اين باور در افكار مغرب زمين دارد سوء استفاده مي كنند.
اگر در جامعه اي باور آخرالزماني را آنقدر به آن دامن زده شود كه افكار عمومي جامعه پذيرفت كه آخرالزمان بسيار نزديك است و آن نبرد نهايي در شرف وقوع است، تلويحاً از افكار عمومي جامعه يك جور اختيار ويژه گرفته ايد. يك جور رضايت عمل پر ريسك گرفته ايد. كه اگر در اين نبرد نهائي يك خورده از اصول حقوق بشر تخطي كرده اند خيلي بر من خورده نگير چرا كه نبرد نهائي است و تكليف بشر قرار است معلوم شود. با سپاه آنتي كرايست مي جنگيم پس اگر در اين نبرد يك ذره از اصول انساني خارج شديم و بمب 20 تني انداختيم و چهار نفر بميرند اين بهاي نبرد است بايد پرداخت. هر ايدئولوژي ولو كمونيسم از مرام خود يك آرمانشهر تعريف مي كند كه اگر به اين باور من عمل بشود ما به چنين فرجام طلائي مي رسيم. ما مدينه فاضله هاي زيادي داريم، مؤلفه هاي مدينه فاضله مهدوي چه تعريفي دارد؟ چرا اين مؤلفه ها اينقدر ساده اند، مثلاً در زمان حضرت گرگ و ميش در كنار هم مي ايستند و از يك چشمه آب مي خورند و كسي متعرض آن يكي نمي شود. در حاليكه اين مثال براي فهميدن نسبت روابط در آن زمان است و اگر به ظاهر مثال توجه شود كه اين براي جوان امروز هيچ جلوه اي ندارد.
آيا در آيات و روايات و اخبار ما و در اين باب صحبت نشده است. آيا از فهواي سخنان آن عزيزان نمي توان دريافت كه مدينه فاضله مهدوي و بهانه خلقت براي اين همه سال صبر در برابر كافران تا اينكه به فرجام طلائي خويش برسد چه بوده است و بعد اينكه انگار حضرت مي آيند و چند سال بيشتر نيستند و يك موجودي ايشان را مي كشند و همه چيز به پايان مي رسد. اكنون ما چه جوابي براي مخاطب داريم؟ حجت خدا اين همه سال غائب بود كه بعد از چند سال همه چيز تمام شود. مثلاً چقدر دل يك جوان شيعه با اين توصيف ما مي تپد. اينها همان جائي است كه ما كار نكرده ايم و چون ما كار نكرده ايم فرم تحريف شده آن تحويل داده شده است.
غرب ديگر به پيش گوئيهاي انجيل مكاشفات يوحنا و دانيال نبي بسنده نكرده اند. اين اواخر افكار عمومي غرب را پيش گوئيهاي نو ستراداموس شكل داد. و كم كم آنتي كرايست را بر مبناي پيش گوئيهاي نوستراداموس تعريف كردند.
«The King of Terror سلطان وحشت» كه در پيش گوييهاي نوستراداموس آمده است به اينصورت تحريف شده كه از آسمان مي آيد و وحشت را با خود مي آورد، از آسمان سخن مي گويد ولي در زمين مرگ مي باشد.
ما همين اواخر ديديم اسامه بن لادن وهابي (كه وهابي نيست بلكه سلفي است) ميلياردر ، متحده استراتژيك آمريكا است يك دفعه ضد آمريكائي مي شود، لقب امير المؤمنين بر خود مي گذارد، در جهان عَلَم مخالفت در مقابل شيعه مي اندازد حتماً بايد يك رقيب جعلي براي شيعه تعريف مي شود كه بعد بحث 11 سپتامبر و يكدفعه لقب The King of Terror را روي اسامه بن لادن قرار مي دهند.
چطور شد اسامه بن لادن سلطان وحشت ناميده شد، به ظاهر او نيز تروريست است ولي سلطان وحشت بار معنائي دارد. نمي توان براحتي از روي آن گذشت و كم كم ديديم كه اين آدم در منطقه تورابورا غيب شد و بعدها ده ها مقاله اينترنتي آمد كه او امام زمان است و غيب شده است در حالي كه امام زمان بايد از غيبت ظاهر شود، خنده دار است.
اين نشانه اين است كه ما به قدر كافي به روز نيستيم و با موج تبليغات غرب حركت نمي كنيم يا واقف به شرايط و اسباب فرهنگ امروز خود نيستيم؛ يا كمتر هستيم.
ما امروز در عين اينكه تمام دانشهاي سنتي را در حوزه انتظار و ظهور و منجي آخرالزمان بايد بياموزيم و بدانيم و به ديگران بياموزيم، كه بر ما فرض است كه بايد به امروز خود نگاه كنيم و بدانيم در دنياي ارتباطات اگر ما نتوانيم باور خود را به درستي معرفي كنيم تعريف شده آن را از جانب ما تعريف خواهند كرد؛ تعريف نكرده ما را تعريف خواهند كرد و ما چقدر مبلغ خوبي هستيم؟ در دوران تبليغ سرباز حضرت بودن يعني مبلغ خوب بودن. در دوران جهاد هم بله، جهادگر خوب بودن. اگر ما 6 ماه اخبار آخر الزماني و منجي آخرالزمان و سيماي منجي آخرالزماني را در شبكه هاي اطلاع رساني رسانه هاي غربي رصد كنيم، در مي يابيم كه بسيار باورهاي خرافي عجيب و غريبي دارند. تك تك آنها قابل نقد و حمله است. و باور آخرالزماني ما شيعيان يكي از مترقي ترين، روشنفكرانه ترين، روشنگرانه ترين و قابل دفاع ترين باورهاي آخرالزماني است كه قرار نيست از چيز عجيب و غريبي صحبت كنيم. فطرت انسان امروز و ضمير ناخودآگاه او كهن الگوئي دارد به نام انتظار و آنرا به رسميت شناخته است، فقط مصداق را به غلط رفته اند پس ما بايد معرف خوبي باشيم. از اين موضوع فطري بايد بتوانيم بهره ببريم و بايد بتوانيم باور خودمان را كه از همه باورها علمي تر است نسبت به باورهاي خرافي ديگران عرضه كنيم و برتر نشان دهيم. خود را از رصد فرهنگي كارهاي ديگران بي نياز ندانيم.[2]

پی نوشت:

[1] . مقاله اي از «مهدي جدي نيا» به نقل از سايت خبري موعود.
[2] . مقاله اي از دكتر مجيد شاه حسيني ـ با اندكي تلخيص و تصرف

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

جمعه 13 اسفند 1389  1:46 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها