0

اورا نجات دادند مرحوم عراقى مى‏نويسد : يكى از كسانى كه خدمت امام زمان‏عليه السلام شرفياب شده است عار

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

اورا نجات دادند مرحوم عراقى مى‏نويسد : يكى از كسانى كه خدمت امام زمان‏عليه السلام شرفياب شده است عار



اورا نجات دادند مرحوم عراقى مى‏نويسد : يكى از كسانى كه خدمت امام زمان‏عليه السلام شرفياب شده است عارف جليل و ثقه عادلِ نبيل جناب سيّد محمّد علىّ‏بن الحاج سيّد عبدالرّحيم عراقى كرهرودى است ، كه الحقّ در حُسن حالت و علوّ همّت و سلوك راه معرفت و بسيارى از كمالات سرآمد اهل اين زمان مى‏باشد ،
او در روز جمعه پانزدهم ربيع الثانى سال هزار و سيصد بر من ( مرحوم عراقى ) وارد شد ، در وقتى كه مشغول نوشتن حكايت سابق بودم ( حكايت حضور امام زمان‏عليه السلام در مجلس سنّيها ) چون ايشان خطّ جناب قندهارى را ملاحظه كرد و مضمون آن را مطّلع شد گفت : من نيز در اين خصوص قصّه‏اى دارم كه از اين قرار مى‏باشد :
او گفت : در سالى كه من به زيارت ائمّه عراق فايز شدم ( و تو را هم در همان سال در نجف اشرف ملاقات كردم ) در بين راهِ زيارت بعد از اينكه از بعقويّه ( كه در يك منزلى بغداد واقع است ) به سامرّه مى‏رفتيم تا اينكه پس از زيارت قبر عسكريّين‏عليهما السلام به بغداد و كاظمين‏عليهما السلام رجوع كنيم ، از اهل قريّه مزبوره مردى را به عنوان بَلَد راه اجير كرديم و روانه سامرّه شديم ، چون از على آباد و جزانيه گذشتيم عبور زوّار بر نهرى پُر از آب و عريض و عميقى افتاد، كه حتّى عبور از مَعبر آن نهر نيز خطرناك بود ، و احتمال غرق شدن زياد بود ، چه رسد به اينكه كسى معبر را هم نمى‏دانست ، و حتّى اگر از روى معبر نيز كسى مى‏لغزيد و از آن منحرف مى‏شد غرق مى‏شد ، و خلاصه مكان بسيار خطرناكى بود ،
اتّفاقاً در بين زوّار زنى بود كه سوار بر يابوئى بود ، و در بين راه يابوى او از معبر لغزيد و در گودالى كه در آن نهر بود فرو رفت ، و حيوان و آن زن در آب قوطه‏ور شدند ، و اگرچه آن حيوان با سرعت شنا مى‏كرد و خود را از غرق شدن حفظ مى‏كرد و خود را از زير آب بيرون مى‏آورد امّا چون آن زن توانائى نداشت كه خود را حفظ كند و لباسهاى آن زن و جُل خود حيوان خيس شده بود سنگينى زيادى حاصل شده بود، و آب نهر نيز بسيار تُند و روان بود و پاهاى آن حيوان نيز به زمين نمى‏رسيد ديگر نتوانست به شنا ادامه دهد و نزديك به غرق شدن بود ،
آن زن بى‏چاره صداى خود را به استغاثه به صاحب الزّمان‏عليه السلام بلند كرد ، و دائماً صدا مى‏زد : « يا صاحب الزّمان » « يا صاحب الزّمان » . . . من وقتى اين حالت را از آن زن ديدم همانگونه كه سوار بر اسب بودم با شتاب داخل آب شدم كه شايد بتوانم تدبيرى كنم ،
ناگاه ديدم شخصى در جلوى من و پشت سر يابوى آن زن پياده بر روى آب روان بود ، و چنان بر آب حركت مى‏كرد كه گويا بر زمين سخت راه مى‏رود و پاهاى او در آب فرو نمى‏رفت ، و بلكه گويا اثرى از رطوبت آب نيز بر پا و لباسها و ساير اعضاى او نبود ، در اين هنگام ديدم دست انداخت و آن حيوان و زن را گرفت و با شتاب از آب بيرون آورد و بر كنار آب روى خشكى گذاشت ، و من متوجّه شدم كه گويا آن زن متوجّه آن بزرگوار نشد ، و فقط خود را يك مرتبه در خشكى ديد ، و من نيز ديگر او را نديدم ، و فقط شمايل او را به خاطر سپردم ، كه او مردى بود با قامتى معتدل ، و صورتى نورانى ، و دماغى كشيده ، و خلاصه تمام اوصاف مهدويّه « عليه آلاف التحيّة و السّلام » در او آشكار بود ،
من پس از مشاهده اين واقعه در بين راه آن شمايل را به خاطر مى‏آوردم و با ياد او خود را مسرور، و تسلّى خاطر مى‏نمودم .
تا اينكه وارد نجف اشرف شديم ، در ايّام اقامت در نجف روزى به قصد زيارت قبر مطهّر اميرالمؤمنين‏عليه السلام وارد حرم شريف آن حضرت شدم كه ناگاه در بين انجام اعمال زيارت چشمم به طرف بالاى سر افتاد ، ديدم همان بزرگوارى كه آن زن را از غرق شدن نجات داد بالاى سر مطهّر ايستاده و مشغول سلام و يا دعا بود ، با عجله به طرف او شتافتم ، امّا ازدحام جمعيّت مانع شد كه من سريع خود را به ايشان برسانم ، و گويا حسّ كردم در اعضاى بدنم نيز قدرت بر حركت سريع نمى‏باشد ، بالاخره با هر زحمتى بود خود را به بالاى سر مطهّر رسانيدم امّا او را در آنجا نديدم ، تمامى حرم مطهّر را جستجو كردم و پس از اينكه ايشان را در آنجا نيافتم به صحن و ساير اماكن و ملحقات حرم شريف رفتم ، امّا در هيچ كجا آن بزرگوار را نديدم ، پس مأيوس شدم و برگشتم.

پى آن دلبر شيرين شمايل مى‏روم‏
دل پى او رفت و من هم از پى دل مى‏روم‏
مى‏روم نزديك آن قصّاب و گو خونم بريز
من هلاك قتل خويشم، سوى قاتل مى‏روم‏
گر زند تيغ، از سر كويش نخواهم رفت، ليك‏
چند گامى همچو مرغ نيم بسمل مى‏روم‏
چون به كوى او روم ترسم رقيبان پى برند
زانكه من در گريه خود پاى در گل مى‏روم‏
اى كه مى‏گويى برو تحصيل درس عشق كن‏
مى‏روم، امّا پى تحصيل حاصل مى‏روم‏
وادى درد و بلا در عشق هر يك منزل است‏
كرده‏ام عزم سفر، منزل به منزل مى‏روم‏
مى‏روم سويش به استقبال و خوشحالم كه باز
مى‏رسد اقبال و من هم در مقابل مى‏روم‏
در ره عشق اى «هلالى» از من آگاهى مجو
زانكه من اين راه را بسيار غافل مى‏روم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

جمعه 13 اسفند 1389  1:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها