0

زخمی از جنگ صفّين

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

زخمی از جنگ صفّين



زخمی از جنگ صفّين

علاّمه مجلسى‏قدس سره در كتاب غيبت بحار الانوار از قول بعضى از اصحابش نقل نموده كه : روزى ديدم مردى نزد پدرم نشسته و با او صحبت مى‏كند ، ناگاه در بين صحبت كردن ، آن مرد چُرت زد و در اثر آن سرش تكان خورد و عمّامه از سرش افتاد ، ديديم اثر زخم بسيار عميقى بر سرش وجود دارد ، از او سؤال كرديم اين زخم عميق از چيست؟ گفت : اين زخم از غزوه صفّين است ، حاضرين تعجّب نمودند و گفتند : جنگ صفّين در زمانهاى بسيار دورى اتّفاق افتاده است و عمر تو به آن زمان نمى‏رسد .
گفت : آرى من روزى به سوى مصر سفر مى‏كردم ، در بين راه مردى از طايفه غرّه با من رفيق و همسفر شد ، و سخن از جنگ صفّين به ميان آمد ، آن مرد گفت : اگر من در غزوه صفّين بودم شمشيرم را از خون على و اصحابش سيراب مى‏كردم ، من در جواب گفتم : اگر من نيز در غزوه صفّين بودم شمشيرم را از خون معاويه و يارانش سيراب مى‏كردم ،
آن مرد گفت : اكنون على و يارانش ، و معاويه و يارانش نيستند ، ولى من و تو كه از ياران آنها هستيم مى‏توانيم با يكديگر بجنگيم و روح آنها را از خود راضى كنيم ، اين سخن را گفت و بلافاصله شمشيرش را از نيام در آورد ، من نيز شمشيرم را از غلاف در آوردم و به سوى او حمله كردم و با يكديگر مشغول جنگ شديم ، ناگاه آن مرد بدتر از يهود ضربتى به فرق من زد كه افتادم و بى‏هوش شدم و ديگر چيزى نفهميدم ناگاه ديدم مردى بالاى سر من ايستاده و مرا با كعب نيزه خود حركت مى‏دهد و به هوش مى‏آورد ، چون چشم خود را باز نمودم ديدم سوارى از اسب خود پياده شد و دستش را بر زخم من كشيد ، چون دستش به زخم رسيد مانند داروئى معجزه آسا زخم من فورى بهبود يافت ،
سپس فرمود : همين‏جا توقّف كن تا من برگردم ، و سوار بر اسبش شد و از نظر من دور شد ، طولى نكشيد ديدم برگشت و سر بريده همان مردى كه به من ضربت زده بود در دستش بود ، و اسب من ( كه آن مرد بعد از بى‏هوشى من برده بود ) و اسب خود آن مرد را با خود آورده بود و فرمود : اين سر دشمن تو است ، و چون تو ما را يارى كردى ما نيز تو را يارى نموديم و سپس اين آيه را تلاوت فرمود : « وَ لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُه »(33) يعنى هر آينه يارى كند خداى تعالى كسى را كه خدا را يارى مى‏كند ، وقتى من اين امور را از ايشان ديدم گفتم : اى مولاى من تو كيستى؟ فرمود : منم ( م ح م د )بن الحسن يعنى صاحب‏الزّمان ،
سپس فرمود : اگر كسى از تو در مورد اين زخم سؤال كرد بگو : اين زخم از جنگ صفّين است ، و بعد از اين سخن از نظر من غائب گرديد .
نِى از توحيات جاودان مى‏خواهم‏
نِى عيش و تَنعُّم جهان مى‏خواهم‏
نِى كام دل و راحت جان مى‏خواهم‏
آنى كه رضاى تست آن مى‏خواهم
عارضت هست بهشتى كه عيان ساخته‏اند
قامتت آب حياتى كه روان ساخته‏اند
اين چه گلزار جمال است كه بر قامت تو
از سمن عارض و از غنچه دهان ساخته‏اند؟
لَبَت آيا چه شكر ريخت كه گفتار تو را
همه شيرين سخنان وِرد زبان ساخته‏اند؟
بر گُل روى تو آن سبزه تر دانى چيست؟
فتنه‏هايى كه نهان بود، عيان ساخته‏اند
بر گمانى دهنت ساخته‏اند اهل يقين‏
چون يقين نيست ضرورت به گمان ساخته‏اند
مكن اى دل هوس گوشه آن چشم، بترس‏
زان بلاها كه در آن گوشه نهان ساخته‏اند
گر مرا نام و نشان نيست «هلالى» چه عجب؟
عاشقان را همه بى نام و نشان ساخته‏اند

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

جمعه 13 اسفند 1389  1:36 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها