0

به استواری کوه بچه های زیادی به همراه مادرهایشان آمده بودند. در دست های همه ی بچه ها دسته گل های قشن

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

به استواری کوه بچه های زیادی به همراه مادرهایشان آمده بودند. در دست های همه ی بچه ها دسته گل های قشن



به استواری کوه بچه های زیادی به همراه مادرهایشان آمده بودند. در دست های همه ی بچه ها دسته گل های قشنگی بود. آن ها خوشحال بودند؛ چون بعد از چندین سال قرار بود پدرهایشان را ببینند. پدرهای همه ی آن ها اسیر شده بودند و حالا وقت آزادیشان بود. پدرها آمدند، بچه هایشان را در بغل گرفتند و برایشان از روزهای سخت اسارت گفتند، تو هم می خواهی چیزهایی از زمان اسارتشان بدانی؟
وضعیت غذای آن ها اصلاً خوب نبود. روزهای اول فقط به آن ها هفته ای یک بار غذا می دادند و آن ها مجبور بودند شب ها تا صبح گرسنگی را تحمل کنند. برای این که از شدت گرسنگی ضعف نکنند، از همان غذای خیلی کم که ظهر برایشان می آوردند، هر کس مقداری برمی داشت تا آن را با یکدیگر بخورند. در اردوگاه، همه اسرا در یک ظرف غذا می خورند، آن هم به صورت دسته جمعی و تنها با یک قاشق. اگر روزی به همراه برنج آن ها، گوجه فرنگی بود؛ می گفتند: چلو کباب! هر وقت که عراقی ها چیزی بین اسرا پخش می کردند بچه های اردوگاه آن ها را برای زخمی ها نگه می داشتند.
عراقی ها هیچ وقت به وضع اردوگاه نمی رسیدند. هوای آنجا سرد بود و مجروحان از شدت سرما، درد می کشیدند و فریاد می زدند؛ اما عراقی ها برای آن ها پتو و لباس نمی آوردند. فقط یکی دو دست لباس برای یک سال به آن ها می دادند که همه ی آن لباس ها، فرسوده و پاره می شد. اسرا تکّه هایی از پوتین خود را می کندند و برای خودشان لباس گرمکن درست می کردند.
در تابستان هم معمولاً هیچ پنکه یا وسیله خنک کننده ای در اردوگاه نبود، اگر هم بود یا سوخته بود یا خراب و آن ها در شدّت گرمای تابستان دچار تشنگی و تنگی نفس می شدند.
اسرا دلشان برای خانواده هایشان تنگ می شد و برای آن ها نامه می نوشتند بعضی وقت ها چند ماه طول می کشید تا جواب نامه آن ها بیاید و وقتی می آمد، معلوم می شد عراقی ها نامه را دیر می دهند و آن ها را می خوانند. اگر هم عکسی در نامه ای بود، بر می داشتند. مدّتی هم نوشتن را ممنوع کرده بودند، حتی اگر می دیدند کسی تکّه کاغذ یا خودکار دارد، او را دو سه روز درزندان انفرادی می انداختند. (1)
همه این ها فقط قسمت هایی از سختی هایی بود که آزادگان تحمل می کردند. حتی گاهی عراقی ها آن قدر اذیت می کردند که با کتک زدن و تنبیه های سخت، از ایرانی ها می خواستند که به امام خمینی قدس سره ناسزا بگویند؛ اما آن ها صبر کردند، نماز خواندند، دعا کردند و سرانجام دعای دسته جمعی شان به اجابت رسید و ایران پیروز شد. به راستی که باید به همه ی آزادگان درود گفت و نامشان را گرامی داشت.

پی نوشت:

1. غلامعلی رجائی، فرهنگ آزادگان، جلد 2، مؤسسه فرهنگی هنری ضریح، تهران، چاپ اول، پاییز 1377.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

جمعه 13 اسفند 1389  12:10 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها