در دام فرقه های انحرافي اغلب مردم اساساً درك ملموسي نسبت به فرقهها ندارند و اين همان نقطه آسيبپذيري آنهاست زيرا ممكن است مانند من كه تحصيلات عالي در زمينه پزشكي هم دارم سالها در دام يك فرقه گرفتار باشند و خودشان هم ندانند اين گروهكي كه در آن فعاليت ميكنند يك فرقه است!
آينده درباره ماجراي رهايي "پريس كينژاد " از دام يك فرقه انحرافي مينويسد؛ براي اكثر مردم تصور اينكه روزي از اعضاء يك فرقه انحرافي باشند، تصوري دور از ذهن است. اين موضوع براي كساني كه ظاهراً از شگردها و عملكردهاي فرقهها مطلعند بيش از ديگران مصداق دارد و از آنجايي كه فرقهها به دنبال افراد تأثيرگذار و توانمند ميگردند به جذب اين افراد همت بيشتري ميگمارند. البته خالي از اشكال نيست كه بگوييم اغلب مردم اساساً درك ملموسي نسبت به فرقهها ندارند و اين همان نقطه آسيبپذيري آنهاست زيرا ممكن است مانند من كه تحصيلات عالي در زمينه پزشكي هم دارم سالها در دام يك فرقه گرفتار باشند و خودشان هم ندانند اين گروهكي كه در آن فعاليت ميكنند يك فرقه است!
به نظر من كليديترين و راهگشاترين سؤال براي رهايي از دام گرفتاران در فرقه، اين است كه «اولبار چگونه به سركرده فرقه گرايش پيدا كردم؟».
فرقهها معمولاً براي جذب افراد خصوصاً در برخوردهاي اول تدابير ويژهاي در نظر ميگيرند زيرا ميدانند اگر در اين برخوردها نتوانند قلابشان را در قلب و ذهن طعمه فرو ببرند براي هميشه امكان دستيابي به مريدي جديد را از دست ميدهند براي همين اولين ملاقات سركرده و مريد خيلي مهم است و مرور خاطره آن، بصورت بيطرف و با در نظر گرفتن قصدهاي طرف مقابل ميتواند دست او را برايمان باز كند.
به عنوان نمونه خود من مدتها بود كه در مورد فردي به نام ايليا راما... با ويژگيهاي خاص و توانمنديهاي باطني بينظير تعاريف زيادي را از برخي دوستان و آشنايان شنيده بودم كه خودشان در آن زمان عضو فرقه بودند.
تعاريف آنها در من مقاومت و موضعگيري زيادي ايجاد كرده بود و خود را آماده بحث علمي با جناب ايليا !!! كرده بودم و بالاخره پس از مدتها ملاقات با ايشان ترتيب داده شد.
گذشته از بازيهاي رواني كه در موضوع، قبل از ملاقات طراحي شده بود، سؤال ايشان باعث شد كه من در برابر وي خلع سلاح شوم و بياختيار در برابر او تسليم گردم.
او از من كه تخصص ژنتيك داشتم پرسيد: چيزي در مورد ژنهاي روحي ميدانيد؟! و بعد كه مرا در برابر خود مستأصل ديد ميدان را به دست گرفت و هر چه خواست گفت و من هم پذيرفتم؛ اما بعدها فهميدم كه چنين نظريهاي اصلاً وجود ندارد. بررسي پروسه جذب و تسليم من به فرقه و خاطرات تني چند از اعضاي فرقه در مورد احساسات خاصي كه با ديدن اين فرد به ايشان دست ميدهد باعث شد كه هرچه بيشتر نسبت به گذشته و كارهايي كه براي فرقه انجام دادهام فكر كنم و دروغها و فريبهايي كه به نام خدا مرا مجاب به گفتن آنها ميكردند را از نظر بگذرانم و براي جبران، آنها را با خوانندگان عزيز كه احتمالاً برخي از آنها عضو همين فرقه هستند در ميان بگذارم:
موضوعي كه هميشه در نامهنگاري به جاهاي مختلف در دفاع از الياس راما... بر آن تأكيد ميكردم اين بود كه ايشان بيش از 200 هزار پيرو و شاگرد دارد و با نام بردن از نشريات و مؤسساتي كه منتسب به ايشان بود سعي ميكردم به باور مخاطب در بياورم كه ما يك جمعيت بزرگ و گسترده هستيم در صورتيكه بنده شخصاً شايد حدود 200 نفر اين افراد را بشناسم كه اكثريت آنها را زنان و دختران جوان تشكيل ميدهند و مانند من در طي 10 سال فعاليتهاي شخص رامالله در دام فرقه افتادهاند.
گفتني است اين افراد كاملاً بيگناهند و طي يك پروسه مغزشويي و تسليمسازي به فرقه جذب شدهاند و با وعده و وعيدهاي مختلف معنوي بكار گرفته شدهاند؛ از طرفي نشرياتي كه منتسب به اين فرقه هستند تماماً از سوي وزارت ارشاد لغو مجوز شدهاند و حتي شكايت بعضي از آنها در دادگاه هم به نتيجه نرسيد، تا جايي كه به علت بيمحتوايي و ترويج عقايد جادوگري و عرفانهاي شرقي مسدود شدهاند.
گرچه عضويت افراد در اين فرقه و شروع فعاليتها با شعار يافتن پاسخ سؤال «من كيستم؟» و هويتيابي بود اما كارهايي كه به من و ديگر افراد سپرده ميشد و بطور رايگان و شبانهروزي در آن راستا كار ميكرديم، موضوعات تحقيقاتي متداول جامعه بود كه در نهايت و پس از دستگيري سركرده فرقه قرار شد همه را در يك ليست بلند بالا و در مقام دفاع از وي، به وي نسبت دهيم تا او را فردي اهل علم و تحقيق در برابر مراكز قضايي جا بيندازيم و بر اقدامات انحرافياش سرپوش بگذاريم.
نكته ديگر اينكه اين فرد، دروغ بزرگي در مورد وجود افرادي با توانمنديهاي ذهني و باطني خاص را بر همه تلقين كرد و مدعي بود اين افراد به تمام رهبران بزرگ دنيا مشورت ميدهند و البته شاگردان وي هستند كه در خفا زندگي ميكنند و اصل ناشناختگي را رعايت مينمايند كه پس از دستگيري همه را با توجيهات مختلف انكار كرد.
بدتر از همه رفتارها، حسادتها و رقابتهاي زشتي است كه به صورت پنهان در بين خانمها و بعضاً آقايان وجود دارد و اين افراد براي كسب درجه بالاتر در فرقه همواره از خود نشان دادهاند و درست در فرقهاي كه مانورهاي زيادي بر عليه نفاق و تفرقهگرايي داده است، اختلاف نظر، تفرقه و نفاق خصوصاً در جلسات تصميمگيري ويژگي بارز اينگونه جلسات شده مگر آنكه كسي در اين جلسات از طرف سركرده فرقه حكم! داشته باشد كه البته در آن صورت همه چيز را در درونشان سركوب ميكنند تا در وقتي ديگر تلافي كنند.
سركرده فرقه نيز تبحر ويژهاي در جنگ رواني دارد و در اين زمينه نيز مطالعات فراواني داشته براي نمونه، من چندين مرتبه به خود وي اعلام كردهام كه فعلاً حاضر به همكاري نيستم و نميخواهم به فعاليتها ادامه دهم ولي او توسط همسرش كه همچنان آزادانه به فريب مردم مشغول است دستنوشتههاي قبلي كه ماههاي پيش از بنده دريافت كردهاند را به نام من چاپ ميكنند و براي تطميعام به منظور بازگشت مجدد به فرقه القابي مانند عضو شوراي مركزي جمعيت آل ياسين يا سخنگوي كانون حقوق بشر آل ياسين را به من نسبت دادهاند و براي حفظ روحيه اعضاي فرقه همچنان وانمود مي كنند كه من به فرقه وفادار هستم درست شبيه عكسالعملي كه در مقابل بعضي اعضاي جداشده از فرقه نشان دادند و در فرقه اعلام كردند «اين افراد در حال تقيهاند»!
اما در آخر بايد به مسئله مهمي كه درد خيلي از دوستان گرفتار در فرقه است اشاره و شايد اعتراف كنم؛ مشكلي كه تا مدتها اعضاي يك فرقه از هم پاشيده را درگير خود ميكند حالت عدم تعادل موقتي در انديشه و تصميم گيري است بطوري كه افراد با كنار هم گذاشتن وقايع و سؤالات و ابهامات موجود پي به انحراف فرقه و سركرده آن ميبرند و از طرفي با تحريكها، هشدارها و يا وعدههاي همدستان سركرده فرقه مجدداً تصميم به ادامه فعاليت در فرقه مي گردند از اين رو با نوشتن اين مقاله سعي كردم راه بازگشت به فرقه راما... را براي هميشه به روي خود مسدود كنم باشد كه در مقالات بعدي با افشاگري برخي از ابعاد تاريك زندگي "پيمان فتاحي " قدمهاي مؤثرتري را در جهت رهايي از دام اين فرقه بردارم.
*پريس كينژاد مسئول سابق گروه تحقيقاتي طب متعالي جمعيت آلياسين و به زعم و ادعاي فرقه راما... سخنگوي شاخه بينالملل حقوق بشر جمعيت آل است.