دل نوشته های انتظار موعود
دل نوشته های انتظار موعود
|
بيا اى بهار گم شدهام
بيا! اى بهار گم شدهام بيا... بيا تا با ياسها همنوا شويم بيا تا در شهر پاكىها قدم بزنيم. بيا تا از كوچههاى عشق بگذريم. بيا تا بوى عطر سجادهها را بفهميم. تا پنجرهها را باز كنيم. تا بغض لحظهها را بشكنيم.
بيا و دلتنگىام را ببين. ببين كه چهطور از اينجا رانده و از آنجا ماندهام. ببين كه چگونه در كوچههاى ندبه و سمات سرگردانم. ببين كه چهطور قاصدك خيالم را به سويت كوچ دادهام. بيا تا از صبحهاى جمعه بگويم. صبحهاى جمعه كه بىرحمانه مىآيند و مىروند، بدون تو.
بيا تا از غصهها و حرفهاى ناگفتهام بگويم.
بيا تا از ندبهها و سماتهايم، از گريهها و اشكهايم بگويم.
بيا تا دستهاى آسمانىات را بگيرم و در درياى پرمهرت شنا كنم.
بيا، بيا و ببين كه چهطور نرگسهاى باغچهام را به انتظارت نشاندهام. بيا... بيا اى بهانه زندگىام... بيا!
محبوب دلها
انيس جسم و جانم! دلتنگ و بىقرار توام. تنها نفس گرم توست كه عطر بهار را مىآورد و طنين نغمههاى عشق توست كه سكوت لحظهها را مىشكند.
اى رنگينكمان عشق! امروز پشت پنجرههاى مه گرفته خيال نشسته و مهتاب نگاهت را مىجويم. در ميان فصل فصل زندگىام، تو را مىخوانم و در واپسين ثانيههاى جمعه، لحظههاى بى تو بودن را به نظاره مىنشينم. آنگاه كبوتر نگاهم از ميان سجاده نماز و نياز، به سوى تو بال مىگشايد و اوج مىگيرد و من با دستانى خالى و چشمانى پر از اشك، لحظههاى تو را ديدن را تمنا مىكنم. به اميد اين كه بيايى و سينهام را با مهربانىها آشنا سازى، اى محبوب دلها! |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
پنج شنبه 12 اسفند 1389 10:31 PM
تشکرات از این پست