0

دل نوشته های انتظار کاش بيايي... سيما وفايي

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

دل نوشته های انتظار کاش بيايي... سيما وفايي




دل نوشته های انتظار

کاش بيايي...
سيما وفايي

دلم تو را تمنا مي‌کند در اين غروب غم‌گرفته. توفاني است دلم و ياد تو کولاکي به پا کرده در ساحل افکارم.


اشتياق غرق شدن در چشمان رؤيايي‌ات که هرگز نديده‌ام در من قوّت گرفته و حرير سبز خيالت در کارگاه ذهنم، تار و پود انتظار مي‌بافد. از پنجره کوچک تنهايي‌ام به جاده بي‌انتهاي افق، چشم دوخته‌ام و احساس مي‌کنم در مقابل شمعي که در کنارم آهسته آهسته اشک مي‌ريزد، چه‌قدر کوچکم.


در اين غروب جدايي، ابرهاي سياه آسمان دلم پرپر مي‌شوند و نم نم باران اشک‌ها، گونه‌هايم را نوازش مي‌دهند و در فراق تو سينه بر سجاده مي‌کشند.


امواج درياي دلم بر ساحل چشمانم هجوم آورده و من غرق رؤياي ظهورت مي‌شوم. اللّهم عجّل لوليک الفرج. چهره ناديده تو را به تصوير مي‌آورم و مي‌بينم که در تمام ورق‌هاي دفترم نام تو را نوشته‌ام و براي ديدنت با اشک‌هايم وضو ساخته‌ام.


کاش بيايي...


آرزو مي‌کنم مانند نسيم صبح‌گاهي در انفاس باد صبا نمازم را به تو اقتدا کنم و در افق سبز نگاهت مسير ديدار را پرواز نمايم.


زيباترين طلوع
سيما وفايي

فقط ياد توست كه احساس مرا ياري مي‌كند تا از عشق بنويسم و سرود انتظار را ترانه لب‌هايم كنم.


حباب‌هاي غرورم را يكي‌يكي بشكنم و يك مشت التماس از سرچشمه عبادت بردارم و بر روي سجاده سفيدم بريزم.


غم عشق تو را در شعرهايم بگنجانم و در تب‌و تاب اين حرارت سوزان بسوزم.


اي چل‌چراغ گم‌گشته در تاريك روشن سحرگاهان! در كنار چشمه حقيقت با زمزمه جويبار چشمانم، راز عشقت را فاش مي‌كنم و آشكارا فرياد مي‌زنم كه شانه‌هاي ضعيف من طاقت سنگيني بار دوري تو را ندارد.


من در عبور لحظه‌ها بسيار ناتوانم، ولي با هر نفسي آرام مي‌گويم:


تا طلوع آخرين صبح به انتظارت مي‌نشينم.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 12 اسفند 1389  10:31 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها