حجّـة الله یکی دیگر از نام های بلند آوازه¬ی حضرت مهدی (علیه السّلام) «حجـة الله» است.1
ذهن پرسش¬گر و تحلیل¬گر انسان برای هر پدیده¬ای علتی جویا می¬شود و برای هر رویدادی به جست و جوی دلیل آن برمی¬آید؛ آفریدگار ما کیست؟ هدف از آفرینش چه بود؟
آیین اسلام براساس خرد و اندیشه شکل گرفته و قرآن، کتاب مکتب مبین اسلام به انسان درس تعقل و اندیشه آموخته است؛ هر که دین و آیینی برای خویشتن برگزیند یا به اصلی معتقد و پای بند گردد، دین خود را براساس عقل، اندیشه و دلیل بنیان می نهد، نه بدون دلیل و بر پایه تقلید و پیروی کورکورانه از نیاکان و پیشینیان خود، که این شیوه ای بس ناپسند و نکوهیده است:
«وَ إِذا قیِلَ لَهُم تَعالَوا إِلَی مَا أنزَلَ اللهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قَالُوا حَسبُنَا ما وَجَدنَا عَلَیهِ آباءَنا أوَ لَو کانَ آباؤُهُم لایَعلَمُونَ شَیئاً وَلا یَهتَدُونَ»2، «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ»3.
دلیل و حجت به دو گونه قابل ارائه است: یکی دلیل لفظی که پژوهش¬گر جواب خویش را در قالب الفاظ دریافت می¬کند. دیگر این که با دیدن نمونه¬ای پاسخ را در عمل می یابد؛ مثلاً وقتی که سخن از زیباترین پرنده به میان می آید، پاسخ گو به توصیف و ترسیم طاووس می¬پردازد یا این که با نشان دادن نمونه¬ای از این پرنده زیبا جواب را در عمل می¬دهد و این شیوه¬ی استدلال و پاسخ گفتن جایی برای شک و بهانه نمی¬گذارد و در جان انسان قرار می گیرد، اما به کارگیری الفاظ و کلمات در دلیل آوردن و پاسخ گفتن همانند نشان دادن نمونه نیست، زیرا امکان دارد معانی کلمات به خوبی ارائه یا فهمیده نشود؛ وانگهی سلیقه ها در استفاده کلمات متفاوت است و این از اتقان و استحکام دلیل لفظی می کاهد.
خداوند دانا و فرزانه از هر دو شیوه استفاده کرده و به پرسش های آشکار و نفهته انسان پاسخ مثبت داده تا حجت بر همگان تمام گردد و جای هیچ گونه عذر و بهانه¬ای نماند. بدین جهت پیشوایان پیراسته آیین اسلام (علیهم السّلام) را در صحنه¬ی گیتی به نمایش گذارده تا آنان ضمن توضیح معارف الهی و تعیین وظایف مردم، جلوه تمام نگار پروردگار جهانیان و صفات نیک و خیر او بر زمین باشند.
اگر نبی اکرم، امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب، فاطمه زهرا و فرزندان معصوم شان (علیهم السّلام) پا به عرصه¬ی وجود نگذاشته بودند، خداوند سبحان چون گنجی گران سنگ پنهان و مستور می ماند.4
امام باقر (علیه السّلام):
به واسطه ما خدا پرستش و شناخته می¬شود و به واسطه¬ی ما خدا به یگانگی خوانده می¬شود.5
امام صادق (علیه السّلام):
خدای متعال ما را به بهترین شکل آفرید و به زیباترین صورت ها بیاراست و ما را به خزانه داری آسمان ها و زمین گماشت و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد.6
قرآن کریم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان نمونه و اسوه¬ای نیک می شناساند: «وَ لَکُم فی رَسُولِ اللهِ أُسوَةُ حَسَنَـةٌ»؛7- خاندان آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز نمونه¬اند و از او جدا نیستند – تا الگوی تمام زندگی¬ها قرار گیرند، زیرا گفتار و رفتار او از سرچشمه زلال علم و معرفت (وحی) برگرفته شده و کردار پاک و اخلاق نیک آن حضرت آیینه تمام نمای صفات خداوند متعال است، پس او و جانشینانش بر همگان حجت-اند.
سدیر از امام باقر (علیه السّلام) سؤال نمود:
فدایت گردم شما که هستید؟ [خویشتن را به من بشناسانید و جایگاه خود را ترسیم کنید].
فرمودند: ما مخزن دانش خداییم، ما تفسیرگران و ترجمان وحی خداییم و ما حجت خداوند در بین زمین و آسمان هستیم.8
امام صادق (علیه السّلام):
منظور از «فَلِلَّهِ الحُجَّـةُ البَلغَِـةُ»9ما هستیم که بر تمام آفرینش حجتیم.10
در زیارات و روایات، حضرت ولی عصر حجـة بن الحسن (علیهما السّلام) و با نام « حجـة الله» یاد شده¬اند. در زیارت جمعه مربوط به آن حضرت این طور می خوانیم:
«السلام علیک یا حجـة الله فی ارضه».11
ابی هاشم جعفری:
امام علی النقی (علیه السّلام) فرمودند: جانشین پس از من، فرزندم حسن است. سپس ادامه دادند: با خلیفه¬ی پس از حسنم چگونه خواهید بود؟ پرسیدم: فدایت شوم، این چه سؤالی است! فرمودند: شما او را نمی بینید و بردن نام [اصلی] او بر شما حرام است. گفتم: چگونه او را صدا بزنیم و با چه نامی از او یاد کنیم؟ پاسخ دادند: با این نام «الحجـة من آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) »12.
محدث نوری طبرسی:
در روایات وارد شده که نگین انگشتری آن حضرت به کلمه «أنا حجـةالله»؛ «من حجت خدا هستم» آراسته شده و با همین نام بر سراسرگیتی حکومت کند.13
حضرت بقیـّة الله (علیه السّلام) در پاره ای از توقیعات14 خویش به اسحاق بن یعقوب نوشتند:
...در رویدادهایی که رخ می دهد به راویان احادیث ما رجوع کنید؛ آن ها از جانب من بر شما حجت¬اند و من حجت خدا هستم، (أنا حجـة الله).15
گفتار و رفتار حضرت مهدی موعود – ارواحنا لتراب مقدمه الفداء – الگوی تمام زندگی هاست و راه هر عذر و بهانه¬ای را می¬بندد. سینه¬ی به بلندایِ آسمانِ آن حضرت، مخزن علوم و معارف خدا هست. اخلاق نیک و صفت پسندیده¬اش نموداری کامل از صفات خداوند را به تصویر می کشد. اگر حضرت حجت (علیه السّلام) قدم در نظام هستی نگذارده بود، خداوند سبحان برای ما مجهول و ناشناخته و مستور می¬ماند. هنگامی که حجت خدا مهدی موعود (علیه السّلام) با دست الهی خویش پرده غیب را کنار زند و نقاب از چهره¬ی الهی خود بیفکند و ظهور و حضورش به هم پیوسته گردد، همه¬ی دوستداران و عاشقان وی یک باره دست از جان و تن شسته و با تمام وجود محو و حیران سیمای دل ربایش شوند و خداوند سبحان را با تمام زیبایی-هایش در آن رخسار نگارین بیابند. بدین سان هر گونه شک و تردیدی از دل ها رخت بربندد و قلوب شیفتگان آن حضرت مانند کوه، محکم و اراده هایشان از آهن سخت¬تر گردد و ایمان شان به نهایت رسد.
پی¬نوشت¬ها:
1. نجم الثاقب، باب 2، ص 68، لقب شماره 38؛ عبقری الحسان، ج 1، باب بیان اسامی و القاب، ص 34.
2. سوره¬ی مائده، آیه ی 104: «و هنگامی که به آن ها گفته شود: «به سوی آن چه خدا نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید!». می گویند: «آن چه از پدران خود یافته ایم، ما را بس است!»؛ آیا اگر پدران آن ها چیزی نمی¬دانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آن ها پیروی می¬کنند)؟!
3. سوره¬ی بقره، آیه ی 242: «این چنین، خداوند آیات خود را برای شما شرح می دهد؛ شاید اندیشه کنید».
4. قال سبحانه: «کنت کنزل مخفیا فأحبَبتُ أن اعرف فخلقت الخلق لکی أعرف وسطت»؛ بحارالأنوار، ج 87، ص 199، کتاب الصلاه، باب 12، کیفیه صلاه اللیل، ذیل ح 6.
5. کافی، ج 1، ص 145، کتاب التوحید، باب النوادر، ح 10.
6. بحارالانوار، ج 26، ص 107، کتاب الامامه، باب 5، انهم (علیه السّلام) خزان الله فی علمه، ح 10.
7. سوره ی احزاب، آیه ی 21: «مسلماً برای شما در زندگی، رسول خدا سرمشق نیکویی می باشد».
8. کافی، ج 1، ص 192، ح 3.
9. سوره¬ی انعام، آیه¬ی 149: «دلیل رسا و (قاطع)، برای خداست».
10. تفسیر جامع، ذیل آیه ی شریفه.
11. مفاتیح الجنان.
12. کمال الدین، ج 2، ص 381، باب 37، ما روی عن ابی الحسن بن محمدالهادی (علیه السّلام)، ح5.
13. نجم الثاقب، باب 2، ص 68، در اسماء و القاب.
14. توقیعات، نامه¬هایی بوده که حضرت حجت (علیه السّلام) در زمان غیبت صغرا به نایبان و سفیران خاص برای پاسخ به مردم می نگاشته¬اند.
15. وسائل الشیعه، ج 27، ص 140، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب وجوب الرجوع فی القضاء، ح 9.