مراتب انتظار فرج
ارزش عمل به نیّت آن است
یک عمل خاص، بسته به شرایط و حالات مختلفی که فاعل آن دارد، می¬تواند ارزشهای مختلفی نزد خداوند داشته باشد. عوامل گوناگونی در میزان ارزش یک عمل تأثیرگذار است که در رأس همۀ آنها «نیّت» آن می¬باشد. یک عمل خاص اگر با نیّت¬های مختلف انجام شود، در حقیقت اعمال مختلفی می¬شود که هر کدام ارزشی غیر از دیگری دارد. «نیّت» همان انگیزۀ فاعل و محّرک او در انجام عمل است. در حقیقت می¬توان گفت هر عملی یک کالبد و جسم دارد که همان ظاهرش می¬باشد و آنچه به نظر دیگران می-آید، همان جسم عمل است. ولی روح عمل همان نیّت و قصد فاعل از انجام آن می¬باشد. و هر قدر آن نیّت در پیشگاه خداوند ارزش والاتری داشته باشد، عمل هم ارزش بیشتری پیدا می¬کند، و هر چقدر پست¬تر باشد، عمل هم بی¬ارزش¬تر خواهد بود. بنابراین درجات و مراتب مختلف یک عمل، به نیّت انجام آن عمل بستگی دارد. پیامبر اکرم (صليالله عليه و آله وسلم) در اهمیت و نقش «نیّت» در یک عمل، فرمایش زیبایی دارند: إنّما الاَعْمالُ بِالنّیاتِ. و لِکُلِّ امْرِئٍ ما نَوی. فَمَن غَزی ابْتغاءَ ما عندَاللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ. و مَن غَزی یُریدُ عَرَضَ الدّنیا. أو نَوی عِقالاً، لم یَکُنْ له اِلّا ما نَوی. 1 ارزش اعمال به این نیّت-های انجام آنهاست. و بهرۀ هرکس (از عمل) همان چیزی است که نیّت کرده. پس اگر کسی به انگیزۀ خدایی به جنگ برود، پاداشش با خدای عز و جل است. و اگر برای به دست آوردن منفعت دنیوی، یا به قصد گرفتن عِقال (چیزی که پاهای چارپایان را به وسیلۀ آن می¬بندند) بجنگد، بهر-ه¬اش چیزی جز آنچه قصد کرده نیست. شرکت در جنگ با دشمنان خدا، عملی است که می¬تواند با نیّت¬¬های مختلفی انجام شود. اگر انگیزۀ شرکت کننده قصد قربت به سوی خدای عز و جل باشد، بهره و پاداشش از جنگیدن، رضای پروردگار و اجر گرانقدرِ اوست. ولی اگر مثلاً برای گرفتن غنیمتی به جنگ برود، ارزش جنگیدنش به اندازۀ ارزش آن غنیمت خواهد بود. و به¬طور کلی هرکس متناسب با نیّتی که از انجام یک کار دارد، از آن بهره می¬برد و ارزش اعمال به نیّت¬های انجام آنها بر می¬گردد.
قصد قربت در نیّت
حال که روشن شد ارزش هر عملی به نیّت انجام آن بستگی دارد، باید عوامل تشکیل دهندۀ نیّت را بررسی کنیم که مهم¬ترین آنها «قصد قربت» می¬باشد. قصد قربت یعنی اینکه قصد و انگیزۀ فاعل در انجام کار، کسب رضای خداوند و تقرّب به سوی او باشد. چنین قصدی در انجام عمل ارزش آن را بسیار بسیار متفاوت می¬کند با وقتی که فاعل کار را برای غیر خدا انجام می¬دهد. عمل کسی که برای خدا می-جنگد با آن¬ که برای به دست آوردن غنیمتی پیکار می-کند، از نظر روح و ارزش کاملاً متفاوت خواهد بود. بنابراین می¬توان گفت قصد قربت زمانی وجود دارد که انگیزۀ شخص از انجام کار، اطاعت خداوند و امتثال امر او باشد. در این صورت کار او را می¬توان «عبادت» نامید. عبادت بودن یک عمل به همین قصد قربت بستگی دارد. البته بعضی اعمال هستند که ذاتاً عبادت هستند و «صحّت» آنها به قصد قربت در انجام آنها بستگی دارد، به طوری¬که اگر بدون چنین قصدی انجام شوند، مانند این است که اصلاً انجام نشده¬اند؛ مانند نماز. اگر کسی امر خداوند به انجام نماز را به قصد قربت اطاعت نکند، اصلاً نماز نخوانده است. ولی همۀ دستورات پروردگار متعال این¬گونه نیستند. مثلاً امر به اینکه مؤمنان به دیدن یکدیگر بروند (تَزاوَرُوا) 2 ، چنین نیست که اگر بدون قصد قربت امتثال شود، صحیح نباشد. مؤمنان اگر با قصد قربت یا بدون آن، به دیدن یکدیگر بروند، در هر دو صورت به این دستور الهی عمل کرده¬اند؛ ولی البته «عبادت» بودن عمل بستگی به وجود قصد قربت دارد. دو نفر مؤمن که به ملاقات یکدیگر می¬روند، هر کدام که با این کار قصد امتثال امر پروردگار و تقرّب به سوی او داشته باشد، عملش عبادت خواهد بود، و اگر چنین قصدی نکند، عبادتی هم انجام نداده است. چه بسا یکی از این دو از این طریق خداوند را عبادت کند و دیگری که قصد قربت ندارد، به این عبادت موفق نشود. تفاوتی که در این دو حالت وجود دارد این است که اگر فاعل این کار را در انجام عملش قصد قربت داشته باشد، مستحقّ پاداش¬ها و ثوابهایی می¬گردد که خداوند برای این عمل مقرّر فرموده است، در صورتی که اگر چنین قصدی نکند، مشمول وعده¬های الهی نمی¬گردد و استحقاق آنها را پیدا نمی¬کند. البته ممکن است خداوند اجر و پاداشی ـ کم یا زیادـ بابت انجام آن عمل به او عطا فرماید، امّا چنین پاداشهایی از روی تفضّل بوده و از خداوند به لطف و کرم خویش او را مورد مرحمت قرار داده است بدون آنکه استحقاقی نسبت به آنها داشته باشد. 3 به¬طور کلی حساب «فضل» پروردگار از وعده¬های او کاملاً جداست. چه بسا به کسی اصلاً وعده¬ای داده نشده باشد ولی بیش از کسی که به او وعده داده-اند و او هم مطابق وعده عمل کرده است، مشمول لطف و عنایت پروردگار قرار بگیرد. البته این امر هیچ تعارضی با عدل پروردگار ندارد، چون فضل الهی بر پایۀ استحقاق فرد نمی¬باشد. نکتۀ دیگر در مورد قصد قربت این است که چه بسا فرد در انجام یک عمل، دو یا چند نیّت داشته باشد؛ در این صورت دو حالت متصوّر است: یکی اینکه نیّت¬ها در عرض هم باشند. یعنی هر کدام سهم مستقلّی در انگیزۀ فاعل داشته باشند. و دوم اینکه انگیزۀ اصلی و واقعی یکی باشد. و نیّت¬های دیگر در طول آن و به تَبَع آن مطرح گردند. در این صورت انگیزۀ مستقل در انجام عمل همان نیّت اصلی است و انگیزه¬های تَبَعی در قصد فاعل از انجام کار به¬طور مستقل هیچ نقشی ندارد. به عنوان مثال کسی که روزه می¬گیرد، ممکن است دو انگیزه برای عمل خود داشته باشد: یکی اطاعت امر الهی نسبت به انجام روزه، دوم کسب سلامتی و بهداشت بدن. حال اگر این دو نیّت در عرض هم مطرح باشند، یعنی هر کدام درصدی از انگیزۀ شخص را تشکیل بدهند، در حقیقت هر دو نیّت؛ اصلی می¬شوند و برای عملی مانند روزه که صحّت آن بستگی به قصد قربت فاعل دارد، وجود نیّتی در کنار قصد قربت، باعث ابطال آن می¬گردد. ولی اگر نیّت و انگیزۀ اصلی اطاعت امر خداوند باشد و سلامت بدن به عنوان تَبَعی و طفیلی و در حقیقت به صورت فایدۀ روزه برای شخص مطرح باشد، چنین قصدی خلوص عمل برای خدا را از بین نمی¬برد. چون در حقیقت این نیّت تَبَعی برای شخص به هیچ¬وجه به صورت استقلالی مطرح نیست و حتی درصد کمی هم در قصد اصلی او تأثیر ندارد. پس روزۀ او باطل نمی-شود و عملش صحیح خواهد بود. عکس حالت دوم هم امکان-پذیر است؛ یعنی اینکه شخص، نیّت اصلی¬اش از انجام روزه بهداشت بدن باشد و به تَبَع آن قصد امتثال امر الهی را در این کار بکند. در این صورت آنچه در واقع نیّت شخص را تشکیل می¬دهد، همان انگیزۀ اوّلی و اصلی است؛ به طوری¬که اگر آن انگیزه را نداشته باشد، روزه نمی¬گیرد. به همین دلیل می¬توان گفت که عملش را برای امتثال امر خداوند انجام نمی¬دهد و لذا روزه¬اش باطل است. پس به¬طور خلاصه در مواردی که دو یا چند نیّت برای فاعل مطرح است، قصد قربت در انجام عمل به دو صورت محقق می¬شود: یا اینکه انگیزۀ او در آن کار فقط و فقط کسب رضای خداوند و امتثال اوامر او باشد و هیچ قصد دیگری برایش مطرح نباشد. و دوم اینکه قصد دیگری هم داشته باشد ولی این قصد به تَبَع و به صورت طفیلی برایش مطرح باشد نه به صورت استقلالی. پس در این حالت هم آنچه مستقلاً نیّت او را تشکیل می¬دهد، همان امتثال امر الهی است و به قصد قربت در این حالت لطمه¬ای نمی¬خورد.
مراتب قصد قربت
قصد قربت به معنایی که گفته شد، خود دارای درجات و مراتبی است که بعضی از آنها بر بعضی دیگر ترجیح دارند و بطور کلی همۀ قصد قربت¬ها در یک درجه و رتبه نیستند. هرچه خلوص فرد در قصد قربتش بیشتر باشد، ارزش و رتبۀ آن بالاتر است. و همان¬طور که وجود قصد قربت در انجام یک عمل، تضمینِ «عبادت» بودن آن را می¬کند، وجود قصد قربت خالص¬تر، ارزش آن عبادت را بالاتر می¬برد، و این امر عامل مهمّی در تحقّق مختلف عبادت می¬باشد. به این حدیث امام صادق (عليهالسلام) در مراتب قصد قربت و عبادت توجه فرمایید: [اِنَّ] العُبّادَ ثلاثةٌ: قَومٌ عَبَدو اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خوفاً. فتلک عِبادةُ العَبیدِ. و قومٌ عَبَدُو اللهَ تبارک و تعالی طَلَبَ الثَوابِ. فتلک عبادةُ الاُجَراءِ. و قومٌ عَبَدُو اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً له. فتلک عِبادَةُ الاَحرارِ. و هی اَفْضَلُ العِبادَةِ. 4 [همانا] عبادت کنندگان (خداوند) سه گروه هستند: گروهی خدای عزّ و جلّ را از روی ترس (از عقاب الهی) عبادت کرده¬اند. این عبادت، عبادتِ بردگان است. و گروهی خدای متعال را به انگیزۀ پاداش گرفتن عبادت کرده¬اند. این عبادت، عبادتِ مزدبگیران است. و گروهی خدای عزّ و جلّ را به خاطر محبّتی که به او دارند بندگی کرده¬اند. این عبادت، عبادت آزادگان است. و این بهترین و بافضیلت¬ترین عبادتهاست. در این حدیث سه درجۀ قصد قربت در انجام عبادت مطرح شده که هر کدام درجه¬ای از عبادت را به وجود می¬آورد. در فرمایشی از امیرمؤمنان (عليهالسلام) انگیزه¬های عبادت خداوند، چنین مطرح شده است: اِنّ قوماً عَبَدوا اللهَ رَغْبَةً. فتلک عبادةُ التُجّارِ. و اِنّ قوماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً. فتلک عبادةُ العَبیدِ. و اِنّ قوماً عَبَدُوه شکراً. فتلک عبادةُ الاَحْرارِ. 5 همانا کسانی خداوند را از روی شوق (به ثواب) بندگی کرده¬اند. این بندگی، بندگی تجارت کنندگان است. و گروهی خداوند را از روی ترس (از کیفر الهی) بندگی کرده¬اند. این بندگی، بندگی بردگان است. و کسانی خداوند را به خاطر شکر (نعمت¬هایش) بندگی کرده¬اند. این بندگی، بندگی آزادگان است. در اینجا به جای انگیزۀ «حبّ»، انگیزۀ «شکرگزاری» از نعمت¬های الهی مطرح شده است. در فرمایش دیگری از همین بزرگوارـ رئیس الموحّدین و امیرالمؤمنین (عليهالسلام)ـ در مناجات با پروردگار چنین آمده است: ما عَبَدْتُکَ خَوفاً مِنْ نارِک و لا طَعَماً فی جَنَّتِک، ولکِنْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُک. 6 (پروردگارا) تو را از روی ترس از آتش تو و به خاطر طمع به بهشت تو، بندگی نکرده¬ام، ولکن تو را شایستۀ بندگی کردن یافتم، پس عبادتت نمودم. اینجا تعبیر دیگری مطرح شده که عبارت است از اینکه بنده¬ای خدای خود را شایستۀ بندگی کردن یافته باشد. توجّه به دو نکته در این بحث لازم به نظر می¬رسد: نکتۀ اول: «ترس از عذاب الهی» و «شوق نسبت به پاداش خداوند» و «شکر نعمت¬های پروردگار» هیچکدام با قصد قربت شخص در انجام عبادت برای خدا، منافات ندارد. کسی که خدا را به خاطر اینکه به آتش قهر او گرفتار نشود، بندگی¬ می¬کند، در حقیقت خداوند را بندگی کرده، ولی انگیزه¬اش برای این عبادت، ترس از کیفر او می¬باشد. پس داعی و انگیزۀ اصلی و مستقلّ برای او، امتثال امر خدا و بندگی اوست، ولی البته داعی بر این داعی و انگیزۀ این انگیزه، ترس از عقاب الهی است که این ترس فی نفسه مطلوب و محبوب پروردگار است و دقیقاً در مسیر بندگی کردن اوست و چیزی نیست که با قصد قربت او در عبادت منافات داشته باشد. همین¬طور است انگیزۀ به دست آوردن پاداش و ثواب الهی که اینهم انگیزۀ عبادت پروردگار می¬تواند باشد و اگر کسی به این شوق، خداوند را بندگی کند، از دایرۀ توحید و عبادت خداوند خارج نشده است. ملاحظه می-شود که در احادیث مذکور هم، «عبادت کنندگان خدا» (عبدوا الله) به سه گروه تقسیم شده¬اند. پس معلوم است که همۀ اینها خدا را عبادت کرده¬اند ولی البته انگیزه-هایشان در عبادت او مختلف بوده است و همین اختلاف، باعث اختلاف در درجه و مرتبۀ عبادت¬های آنها شده است. قطعاً کسی که خدا را به خاطر شکر نعمت¬هایش بندگی می¬کند از آن که بخاطر شوق به ثواب پروردگار عبادت می¬کند. در درجۀ بالاتر و عبادتش دارای ارزش بیشتری است، ولی رتبۀ بالاتر داشتن یک عبادت، دلیل بر این نیست که رتبۀ پایین¬تر، بندگی خدا نباشد و عمل او از عبادت بودن خارج گردد. انگیزه¬های مختلف در بندگی خداوند، درجات مختلف قصد قربت را به وجود می¬آورد که پایین¬ترین آنها ترس از عقاب و طمع نسبت به ثواب پروردگار می¬باشد و بالاترین آنها هم عبادتی است که امیرمؤمنان (عليهالسلام) در وصف خود فرموده¬اند و آن اینکه کسی خداوند را شایستۀ بندگی یافته باشد و به این سبب او را عبادت نماید. به¬هر حال همۀ اینها عبادت خداوند است ولی هر کدام درجه¬ای دارد. نکتۀ دوم: هر درجه¬ای از عبادت خداوند می¬تواند با درجات پایین¬تر آن جمع شود. مثلاً کسی که خداوند را به خاطر شکر نعمت¬هایش بندگی می¬کند، ممکن است ترس از عذاب الهی و شوق به بهشت او هم داشته باشد و علی¬القاعده چنین است. بله؛ انگیزۀ او از بندگی خدا، ترس نیست، ولی ترس از عذاب¬های الهی هم دارد. همچنین است کسی که خداوند را چون شایستۀ بندگی کردن یافته است، بندگی می¬کند. او هم ممکن است ترس از جهنّم و شوق به بهشت را داشته باشد، ولی اینها انگیزۀ عبادت او نباشند. دعاها و مناجات¬هایی که از امیرمؤمنان (عليهالسلام) و سایر امامان (عليهمالسلام) به ما رسیده است، شاهد قطعی بر این مطلب است که آن بزرگان ـ خدا را چون شایستۀ عبادت یافته بودند، عبادت می¬کردندـ از عذاب و کیفر الهی می¬ترسیدند و به وعده¬ها و پاداشهای او طمع داشتند و این هیچ منافاتی با درجۀ بالای عبادت ایشان ندارد. و به¬طور کلّی لازمۀ اینکه کسی خداوند را به خاطر ترس از آتش و طمع به بهشت بندگی نکند، این نیست که از آتش نترسد و به بهشت طمع نداشته باشد. در دعای شریف «کمیل» از زبان مولی امیرالمؤمنین (عليهالسلام) به درگاه الهی چنین می-خوانیم: یا إلهی و سیّدی و ربّی، اَتُراک مُعَذِّبی بِنارِک بَعدَ تَوحِیدک. 7 ای معبود و آقا و پروردگار من، آیا واقعاً مرا به آتش خود عذاب می¬کنی با آنکه به توحید دربارۀ تو اعتقاد دارم. اگر ترس از عذاب به آتش جهنّم نبود، هرگز امیرمؤمنان (عليهالسلام) چنین مناجات نمی¬فرمود. در دعای دیگری که به نام دعای «ابوحمزه ثُمالی» معروف است که ایشان آن را از امام زین¬العابدین (عليهالسلام) نقل کرده است، چنین می¬خوانیم: أجِرْنی مِنَ النارِ بِعَفْوِک. و أدخِلْنِی الجَنَّة برحمتک. و زَوِّجْنی مِنَ الحُورِ العینِ بِفَضْلِک. 8 (خدایا) مرا به عفو و بخشایش خود از آتش پناه بده. و به سبب رحمت خود وارد بهشت گردان. و با فضل خود، حوریان بهشت را به من تزویج کن. ملاحظه می¬شود که امام سجاد (عليهالسلام) از آتش قهر الهی به عفو او پناه برده¬اند و تقاضای بهشتی شدن به سبب رحمت الهی کرده¬اند و اظهار شوق نسبت به ثواب¬های اخروی را در دعای خویش به درگاه خداوند عرضه داشته¬اند. در این عبارات و امثال آنها ترس از آتش غضب الهی و طمع به بهشت و نعمت¬های اخرویِ پروردگار کاملاً آشکار است. البته نباید از این سخنان معصومان چنین برداشت شود که امامان (عليهمالسلام) چون مرتکب معاصی شده¬اند، از آتش قهر الهی می¬ترسیده¬اند. هرگز چنین نیست! این بزرگواران دارای چنان مقام طهارت و عصمتی بوده¬اند که فکر انجام گناه را هم در سر نمی¬پروراندند، چه رسد به آنکه مرتکب آن بشوند. آنچه منشأ ترس این ذوات مقدّس و نورانی بوده، قطعاً چیزهایی نیست که غیر معصومین به آن مبتلا هستند، بلکه آنها در درجه¬ای بوده و هستند که بعضی امورِ غیر گناه را برای خود گناه می¬شمردند یا عوامل دیگری باعث خوف ایشان از عقاب الهی می¬شده است که به کلّی با معاصیِ نهی شده از جانب خداوند، متفاوت است. ما اکنون در مقام توضیح و توجیه این مطلب نیستیم9 امّا به¬هر حال می¬خواهیم نتیجه بگیریم: از اینکه ایشان ـ آنچنانکه امیرمؤمنان (عليهالسلام) فرمودندـ در مقامی بوده¬اند که خداوند را نه از روی ترس و نه به شوق ثواب، بلکه چون او را شایستۀ عبادت می¬دیدند، عبادت می¬کردند، نمی¬توان نتیجه گرفت که ترس از آتش غضب پروردگار و طمع به پاداش¬های اخروی در ایشان نبوده است. عصارۀ مطلب اینکه: قصد قربت در انجام عبادت پروردگار دارای مراتب و درجاتی است. و هرکس بنا به رتبۀ ایمانی و معرفتی خود و متناسب با اخلاصی که در بندگی خداوند دارد، در یکی از این درجات قرار می-گیرد، هرچند که همۀ اینها بالاخره عبادت خداست و مراتب بالاتر با درجات پایین¬تر قابل جمع می¬باشد.
قصد قربت در انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف)
مطالبی که از ابتدای فصل حاضر بیان شد، در حقیقت مقدّمه¬ای بود برای بحث «انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف)» و مراتب آن. در یک تقسیم اولیه می¬توانیم انتظار فرج امام (عليهالسلام) را دارای دو رتبه بدانیم: با قصد قربت، و بدون قصد قربت. اگر این انتظار با قصد قربت و به انگیزۀ امتثال امر الهی انجام شود، «عبادت» است و گرنه عبادت نیست. اولین بحثی که در اینجا پیش می¬آید این است که: آیا اصولاً انتظار فرج بدون قصد قربت می¬توان داشت یا خیر؟ اگر کسی حال انتظار فرج را در گرفتاری¬هایش ـ و در رأس آن گرفتاری¬های ناشی از دوری و غیبت امام (عليهالسلام)ـ به عنوان امتثال امر الهی نداشته باشد، آیا «منتظر فرج» نامیده می¬شود و ادلّه¬ای که امر به این عمل کرده-اند، بدون قصد قربت هم امتثال می¬شوند یا نه؟ سؤال بعدی این است: آیا چنان کسی مشمول فضائل و پاداشهایی که خدای متعال به منتظران فرج وعده داده است، می¬شود؟ در پاسخ به این دو مسأله به نظر می¬رسدـ آنچنانکه صاحب کتاب شریف مکیال المکارم فرموده¬اند10ـ اگر کسی در گرفتاری¬های خود از رحمت و دستگیری خداوند ناامید نشود و «یأس از رَوح الهی» پیدا نکند، می¬توان او را «منتظر فرج خداوند» دانست، هرچند که در این عمل خویش قصد قربت و امتثال امر الهی را نداشته باشد. و این پایین¬ترین درجۀ انتظار فرج را تشکیل می¬دهد. دلیلی که در کتاب مکیال المکارم مورد استناد قرار گرفته است، حدیث شریف امام صادق (عليهالسلام) می¬باشد که وقتی ابوبصیر از ایشان پرسید: (متی الفرج) فرج و گشایش چه موقع است؟ حضرت در پاسخ به او فرمودند: یا أبا بصیر، و أنتَ مِمَّن یُریدُ الدنیا؟ مَنْ عَرَفَ هذا الأمرَ فقد فُرِّجَ عنه بانتظارِه. 11 ای ابوبصیر، آیا تو هم از کسانی هستی که (فرج و راحتی در) دنیا را می¬خواهند؟ هرکس معرفت به این امر (امامت و ظهور امام (عليهالسلام)) داشته باشد، به سبب انتظارش برای او گشایش حاصل شده است. فرمایش حضرت به ابوبصیر در حقیقت این بوده است که برای مانند تو شایسته نیست که فرج و گشایش را برای مقاصد و اهداف دنیوی طلب نمایی و باید همّت و نیّت خود را در این کار جنبه¬های اخروی و پاداش¬های معنوی قرار بدهی. ولی در عین حال به¬طور ضمنی انتظار فرج با هدف گشایش در امور دنیوی را پذیرفته¬اند و آن را درجۀ پست و دونِ شأن کسانی چون ابوبصیر دانسته¬اند. با این ترتیب بر چنین کسی عنوان تارک (ترک کننده) انتظار فرج صدق نمی¬کند، حتی اگر نیّت او از کارش صرفاً رفع گرفتاری¬های شخصی و دنیوی¬اش باشد. آری؛ انتظار این فرد را نمی¬توان «عبادت» خدا دانست. چون عبادت بودن یک عمل فرع بر قصد قربت در انجام آن است و فرض مسأله در موردی است که فاعل چنین قصد و نیّتی نداشته باشد. به همین دلیل چنین شخصی مشمول فضائل و پاداش¬های اخروی که خداوند برای منتظران ظهور امام (عليهالسلام) مقرّر فرموده است نمی¬شود، هرچند که از آثار و فضایل دنیوی «انتظار فرج» تا حدّی بهره¬مند می¬گردد. حداقل فایده¬ای که این انتظار برای او دارد این است که در مشکلات و گرفتاری¬های خود ناامید نمی¬شود و از پاسخ در نمی¬آید و این کمترین فرجی است که بر انتظار فرج مترتّب می¬شود. امّا این عمل شریف (انتظار فرج) در دنیا و آخرت نتایج و آثار و ثواب¬های فوق¬العاده ارزشمندی دارد که رسیدن به آنها صرفاً با احراز درجات بالاتر آن امکان¬پذیر می-باشد. پس انتظار فرج بدون قصد قربت، انتظار فرج هست ولی عبادت نیست. ولی اگر همین عمل با قصد قربت انجام شود، «عبادت» خداوند خواهد بود و بلکه بزرگترین و بافضیلت¬ترین عبادات می¬باشد. پس تا اینجا «انتظار فرج» دو رتبۀ کلی پیدا می¬کند: رتبۀ اول: انتظار بدون قصد قربت، و رتبۀ دوم: انتظار با قصد قربت. در انتظار فرج بدون قصد قربت، انگیزۀ اصلی فرد امتثال امر الهی نیست. او به خاطر رضای خدا و تقرّب به او انتظار نمی¬کشد، بلکه یا اصلاً نیّت خدایی برایش مطرح نیست و یا اگر هم مطرح باشد، به صورت تَبَعی و طفیلی است. حالت اول مربوط به کسی است که فرج امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را به خاطر رهایی از گرفتاری¬ها و سختی¬های دنیای خودش یا دیگران و رسیدن به خوشی¬های زمان ظهور، انتظار می¬کشد و هیچ انگیزۀ الهی و خدایی برایش مطرح نیست. و حالت دوم این است که انگیزۀ اصلی¬اش همان لذّات خوش دنیوی است و به تَبَع آن قصد امتثال امر خدا را هم می¬کند. برای چنین فردی، اطاعت امر خداوند و عبادت او مستقلاً مطرح نیست، بنابراین با حالت اول از این جهت هیچ تفاوتی ندارد. پس در هیچیک از این دو حالت نمی¬توانیم انتظار فرج امام (عليهالسلام) را عبادت خداوند بدانیم. و لذا وعده¬های الهی در مورد پاداش اخروی انتظار شامل این دو گروه نمی¬شود. البته خداوند به فضل و کرم خویش ممکن است ایشان را از بعضی آثار اخروی انتظار بهره¬مند بفرماید، ولی اگر چنین کند به خاطر استحقاقی که در ایشان کسب کرده¬اند نخواهد بود بلکه صرفاً لطف و احسان او تلقّی می¬گردد. این در مورد انتظار فرج بدون قصد قربت. امّا در انتظار فرج با قصد قربت هم دو حالت می¬توان فرض کرد: یکی اینکه انگیزۀ شخص منتظر صرفاً اطاعت امر الهی و کسب رضایت خداوند با این عمل باشد و هیچگونه قصد ونیّتی نسبت به آثار و برکات دنیوی فرج امام (عليهالسلام) پس از ظهور ایشان نداشته باشد. دوم اینکه آنها هم مدّنظر او باشند ولی به تَبَعِ امتثال امر خداوند و به طفیل تقرّب به سوی او. 12 وجه مشترک این دو حالت این است که شخص منتظر، فرج امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را به خاطر رضای خداوند می¬خواهد و آثار و برکات دنیویِ ظهور تأثیری در نیّت استقلالی او ندارد. پس به روشنی می¬توان گفت که هر دو فرد با انتظار فرج خود، خدا را عبادت می¬کنند و بسته به تفاوتی که در خلوص نیّت خدایی آنها وجود دارد، درجات مختلفی از قصد قربت متصوَّر است که هر درجۀ آن، رتبه¬ای از انتظار فرج را به وجود می¬آورد. همۀ آنچه دربارۀ نیّت و قصد قربت در آن بیان شد، اینجا هم می¬تواند مطرح گردد. مسألۀ بندگی کردن خدا به خاطر خوف از عقاب یا طمع به ثواب، در انتظار فرج هم که یک عبادت ارزشمندـ بلکه بالاترین عبادت پروردگارـ است، مطرح می-شود و نیز درجات بالاتر نیّت که عبادت از روی «شکر» یا انگیزۀ «حبّ خدا» و بالاتر از همه به خاطر «شایسته بودن خداوند برای عبادت» باشد، در اینجا هم مورد پیدا می-کند. تا اینجا درجات انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را با در نظر گرفتن عامل قصد قربت در آن بررسی کردیم. به همین موضوع از دیدگاه دیگری هم می¬توانیم نظر کنیم تا بُعد جدیدی از آن بر ما گشوده شود. آن دیدگاه عبارت است از اینکه منتظر ظهور امام (عليهالسلام) قلباً در انتظار فرج چه کسی یا چه کسانی است. هرچه آن شخص یا اشخاص نزد خداوند قدر و منزلت والاتری داشته باشند و فرج آنها بیشتر محبوب پروردگار باشد، انتظار فرج آنها با ظهور امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) ارزش بالاتری پیدا می¬کند و در پیشگاه الهی عبادت با فضیلت¬تری تلقّی می¬گردد.
انتظار فرجِ چه کسی؟
ظهور امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) فرج همۀ مؤمنان در عالم بلکه همۀ مظلومان و حتی فرج غیر انسانها هم هست. اینکه منتظر ظهور حضرت، انتظار فرج چه کسانی را دارد، ارزش آن را کاملاً متفاوت می¬کند و مراتب مختلفی از انتظار فرج را به وجود می¬آورد. اولین رتبه این است که مؤمنی از گرفتاری¬های شخصی خود به ستوه آمده و در انتظار فرج الهی نسبت به آنها باشد. چنین شخصی همۀ فکر و همّتش، خلاصی خودش از گرفتاری¬هایش می¬باشد و به غیر خودـ از گرفتاران ـ توجّه خاصّ ندارد. اینکه انسان رفع گرفتاری¬هایش را از خدا بخواهد و خلاصی از آنها را ظهور امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) بداند، بسیار ارزشمند است و در مقایسه با آن ¬که در گرفتاری¬های خود به خدا توجّه نمی¬کند یا رفعِ آن را به ظهور امام (عليهالسلام) نمی¬بیند، از رتبۀ ایمانی بسیار بالایی برخوردار است؛ ولی در عین حال چون فقط خودش را می¬بیند و تنها به سعادت خویش می¬اندیشد، از این لحاظ رتبۀ بالایی ندارد. دومین مرتبه این است که مؤمن به خاطر رفع گرفتاری از همۀ مؤمنان در روی کرۀ زمین، ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را انتظار می¬کشد. چنین فردی یقین دارد که راه نجات مؤمنان ـ به¬طور کامل ـ از سختی¬ها و ناراحتی¬های زمان غیبت در سطح جهان، همانا ظهور امام غایب (عليهالسلام) است، لذا رنج¬ها و گرفتاری¬های همۀ مؤمنان او را رنج می¬دهد و برای فرج آنها در انتظار ظهور مولایش به سر می¬برد. این حالت نسبت به حالت قبلی در رتبۀ بالاتری است و فضیلتی که انتظار فرج برای این فرد دارد، بیش از کسی است که فقط به فکر مشکلات خودش می¬باشد. رتبه سوم این است که مؤمن نه فقط به مشکلات و گرفتاری¬های اهل ایمان توجّه داشته باشد، بلکه به فکر همۀ مظلومان و مستضعفان عالم باشد و رهایی آنها را با فرج حضرت مهدی (عجلالله تعالي فرجه الشريف) از خداوند طلب کند. امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) متعلّق به همۀ انسانها هستند و فقط امام شیعیان نیستند. درست است که غیر شیعه نه شناختی از امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) دارند و نه در گرفتاری¬های خود به ظهور ایشان می¬اندیشند، ولی مؤمنان می¬دانند که امام آنها با ظهور خویش نه فقط شیعیان را بلکه همۀ انسانهای ستمدیده و رنج کشیده را از زیر ظلم و ستم مستکبران و زورگویان عالم نجات می¬بخشد. در دعای بسیار زیبایی که از حضرت صادق (عليهالسلام) به نام «دعای عهد» به ما رسیده است، چنین می¬خوانیم: و اجْعَلْهُ اللهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِک و ناصراً لِمَنْ لا یََجِدُ له ناصراً غیرَک. 13 و خداوندا، ایشان (امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف)) را پناه بندگان ستمیدیدۀ خود و یاور کسانی که جز یاری ندارند، قرار بده. در این عبارات امام (عليهالسلام) برای همۀ بندگان مظلوم خداوندـ چه مؤمن و چه غیر مؤمن ـ و همۀ کسانی که یار و یاوری جز پروردگار عالم ندارند، دعا کرده¬اند و رهایی آنها را از ظلم و ستمی که به ناحق بر ایشان می-رود، با ظهور امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) درخواست کرده¬اند. پس مؤمن باید سطح خواستِ خود را بالاتر از حدّ مؤمنان آورده و انتظار گشایش در امور همۀ مستضعفان عالم را در فرج مولایش حضرت مهدی (عجلالله تعالي فرجه الشريف) داشته باشد. این مرتبه از انتظار فرج بالاتر از دو رتبۀ قبلی است. رتبۀ بالاتر هم این است که یک مؤمن فقط به رهایی انسانهای مظلوم عالم نیندیشد، بلکه ظهور امام خود را برای رفع گرفتاری از همۀ مخلوقات الهی اعمّ از انسانها و غیر انسانها بخواهد. غیر انسانها شامل فرشتگان، جنّیان، حیوانات، گیاهان و جمادات می¬گردد. اعتقاد قطعی شیعه این است که ظهور امام (عليهالسلام) فرج همۀ اینهاست. 14 و در حدیثی که ابتدای بخش فعلی نقل کردیم، فرموده بودند که همۀ اهل آسمان و اهل زمین از ظهور حضرت خشنود می¬گردند. نمونۀ دیگری از فرمایشات حضرت امیر (عليهالسلام) چنین است: لو قَد قامَ قائِمُنا لَأَنْزَلَتْ السّماءُ قَطْرَها و لَأَخْرَجَتِ الاَرضُ نَباتَها... و اصْطَلَحَتِ السِّباعُ و البهائمُ. 15 اگر قائم ما (اهل¬بیت) قیام کند، آسمان باران خود را (به¬طور کامل) فرو می¬ریزد و زمین گیاهانش را (در سطح وسیع و فراگیر) می¬رویاند... و حیوانات درنده و اهلی با یکدیگر سازش می¬کنند. کار به آنجا می¬رسد که زمین به نور وجود امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) نورانی شده و مردم از نور خورشید بی¬نیاز می¬گردند. خدای متعال می¬فرماید: «وَ اَشْرَقَتِ الأرضُ بِنُورِ رَبِّها».16 و زمین به نور صاحب آن روشن می¬گردد. امام صادق (عليهالسلام) در توضیح آیۀ شریفه فرموده¬اند: ربُّ الاَرضِ یعنی إمامَ الاَرضِ. 17 منظور از ربّ زمین، امام زمین است. در اینجا از وجود مقدّس امام (عليهالسلام) به «ربّ الارض» تعبیر شده است. «ربّ» در لغت به معنای صاحب اختیار و سرپرست می¬باشد و منظور از ربّ زمین در این آیۀ شریفه، صاحب اختیار زمین ـ که همانا وجود مقدّس امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) است ـ می¬باشد. امام صادق (عليهالسلام) در توضیح بیشتر آیۀ مبارکه فرموده¬اند: إنَّ قائمَنا إذا قامَ أشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها و اسْتَغْنَی العِبادُ عَن ضَوءِ الشمسِ و ذَهَبَتِ الظُلْمَةُ... و تُظْهِرُ الاَرضُ کُنُوزَها حتی تَراها الناسُ علی وَجْهِها. 18 چون قائم ما (اهل¬بیت (عليهمالسلام)) قیام کند، زمین به نور صاحب اختیار آن نورانی شده و بندگان از روشنایی خورشید بی¬نیاز می¬گردند و تاریکی¬ها از بین می¬رود... و زمین گنجهای خود را آشکار می¬کند به طوری¬که مردم آنها را بر روی زمین مشاهده می¬کنند. پس ظهور امام (عليهالسلام) همۀ دنیا و ساکنان آن را متحوّل می¬سازد و زمین را نورانی و آسمان را پربرکت می¬گرداند. اگر مؤمنی برای فرج همۀ دنیا و عالم هستی انتظار ظهور مولایش را از جانب خداوند داشته باشد، عبادت بزرگی انجام داده و رتبۀ انتظار فرجش از مراتب قبلی بالاتر است. چنین مؤمنی فقط به خودش و سایر مؤمنان و مظلومان عالم نمی-اندیشد؛ بلکه فرج و سعادت همۀ مخلوقات خداوند را در نظر دارد. تا اینجا چهار مرتبۀ انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را مطرح کردیم که در هر یک از آنها می¬توانیم با در نظر گرفتن قصد قربت یا عدم آن و نیز درجات مختلف قصد قربت، مراتبی را قائل شویم که در مجموع با توجّه به نیّت¬های مختلفی که مؤمنان از جهات مختلف در «انتظار فرج» امام خود دارند؛ اقسام بسیار متعدّدی در این عبادت بزرگ به وجود می¬آید. امّا مرتبه پنجمی هم در انتظار فرج امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) می¬توانیم داشته باشیم که از همۀ مراتب قبلی بالاتر و بافضیلت¬تر است و در عین آنکه همۀ آنها را شامل می¬شود ولی بسیار کاملتر و در پیشگاه الهی عبادتِ با عظمت¬تری محسوب می¬شود. این مرتبه را می¬توان بالاترین درجۀ انتظار فرج برای مؤمنان و منتظران دانست. 19 این مرتبه از آنِ کسی است که فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را به خاطر خود ایشان از خداوند طلب می¬کند و در انتظار رفع گرفتاری از خود امام (عليهالسلام) می¬باشد. اگر وجود مقدّس ایشان با هر مؤمنی و بلکه مجموع همۀ مؤمنان ـ غیر سیزده معصوم دیگرـ مقایسه شود، قدر و منزلت ایشان از سایرین بالاتر است و وجود مقدّسشان در پیشگاه الهی از همه عزیرتر و محترم¬تر می¬باشد، بنابراین انتظار فرج ایشان و سرور و خوشحالی حضرتش در مقایسه با فرج سایرین، نزد خداوند عبادتی بافضیلت¬تر می¬باشد. اگر مظلومان و مستضعفان روی کرۀ زمین را در نظر بگیریم، هیچ مستضعف و مظلومی را ستمدیده¬تر از اهل¬بیت (عليهمالسلام)ـ و در این زمان حضرت مهدی (عجلالله تعالي فرجه الشريف)ـ نمی-توان یافت. بزرگی هر ظلمی متناسب با میزان حقّی که از مظلوم پایمال می¬شود، سنجیده می¬شود. هرقدر حقّ بیشتر و بزرگ¬تری از فرد ضایع و تباه گردد، ظلمی که به او رفته بیشتر و بزرگتر است. پس از خدای متعال ـ که بزرگترین حقوق را بر بندگانش داردـ کسی جز اهل¬بیت (عليهمالسلام) صاحب حقّ عظیم بر همۀ انسانهاـ و بلکه همۀ موجودات ـ نیست. 20 و اگر گفته شود که حقوق ایشان از مجموع همۀ حقوقی که سایر انسانها بر گردن یکدیگر دارند بالاتر است، سخن مبالغه¬آمیزی نخواهد بود. بنابراین می-توان فهمید که حضرت بقیة الله (عجلالله تعالي فرجه الشريف)ـ به عنوان تنها باقیماندۀ خاندان عصمت و طهارت (عليهمالسلام)ـ در رأس همۀ مظلومان عالم قرار دارند، چون ظلمی که به ایشان رفته و می¬رود بیش از همۀ ظلم¬های دیگر در عالم می¬باشد. در زیارت حضرت امیرالمؤمنین (عليهالسلام) از زبان حضرت ابی¬الحسن (عجلالله تعالي فرجه الشريف) چنین می¬خوانیم: السلام علیک یا ولیَّ اللهِ. اَشْهَدُ أنّک أنت اَوَّلُ مَظْلومٍ و اَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّه. 21 سلام بر تو ای ولیّ خدا. شهادت می¬دهم که تو اولین مظلوم و اولین کسی هستی که حقّ او را غصب کرده-اند. «اوّل» در عبارت معصوم (عليهالسلام) اوّل زمانی نیست. چون قبل از ایشان انبیا و اولیای الهی و در رأس همه آنها سیّد الانبیاء و خاتم المرسلین (صليالله عليه و آله وسلم) مورد ظلم و ستم فراوان قرار گرفته بودند. «اوّل» در اینجا، اوّلِ رتبی است و دلالت بر بالاترین درجۀ مظلومیّت می¬کند. و در این رتبه بین ایشان و سایر اهل¬بیت (عليهمالسلام) تفاوتی نیست، با وجود اینکه هر کدام در زمان خود به صورتهای مختلفی مورد ظلم قرار گرفته¬اند. امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) وارث همۀ انبیا و اولیا در این زمینه هستند و مظلومیّت را از جدّ غریب خود امیرمؤمنان (عليهالسلام) به ارث برده-اند. پس ایشان هم به همان معنایی که امیر عالم (عليهالسلام)، اوّل مظلوم بودند، اوّل مظلوم عالم در این زمان هستند. بالاتر از هر مظلومیّتی این است که کسی را از حقوق مسلّم خود محروم کنند و چنین وانمود کنند که او هیچگونه حقّی نداشته است. متأسفاته نسبت به پیامبر (صليالله عليه و آله وسلم) و اهل¬بیت ایشان در طول تاریخ چنین ظلمی صورت گرفته است. لذا این ذوات مقدّسه غیر از اینکه مورد انواع ظلم¬ها واقع شده¬اند، «مستضعف» نیز بوده¬اند. «مستضعف» با «ضعیف» تفاوت دارد. ضعیف یعنی ناتوان؛ ولی مستضعف یعنی کسی که ناتوان شمرده شده است. 22 ائمّه (عليهمالسلام) ضعیف نبوده¬اند ولی اطلاق «مستضعف» به ایشان می¬توان کرد، چون در طول تاریخ «ضعیف شمرده شده» بوده¬اند. اینها از حقوق خویش توسط ظالمان محروم نگه داشته و به گونه¬ای با آنها رفتار شده است که گویی صاحب هیچ حقّی نبوده¬اند، لذا رفتاری با ایشان صورت گرفته که با ضعیفان صورت می¬گیرد. بنابراین در عین حال که نمی¬توان آنها را «ضعیف» دانست، امّا «مستضعف» نامیده شده¬اند. این تعبیر در قرآن کریم به ایشان اطلاق شده است: «و نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلی الّذین اسْتُضْعِفُوا فی الاَرضِ و نَجْعَلَهُم اَئِمَّةً و نَجْعَلَهُم الوارثین».23 و ما می¬خواهیم بر کسانی که در زمین ضعیف شمرده شده¬اند منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم. این آیه در قرآن ضمن داستان بنی¬اسرائیل آمده است، ولی چنانکه حضرت سیّدالعابدین (عليهالسلام) فرموده¬اند، اشاره به اهل¬بیت (عليهالسلام) فرموده¬اند، اشاره به اهل¬بیت (عليهمالسلام) و پیروان ایشان دارد: و الّذی بَعَثَ محمّداً (صليالله عليه و آله وسلم) بِالحَقِّ بشیراً و نذیراً، إنّ الاّبْرارَ مِنّا اَهْلَ¬البَیْتِ و شیعَتَهم بِمَنْزِلَةِ مُوسی وَ شیعتِهِ. و إنَّ عَدُوَّنا و اَشیاعَهُم بِمَنْزِلَةِ فرعَون و اَشیاعِهِ. 24 قسم به آن که پیامبر (صليالله عليه و آله وسلم) را به حق بعنوان بشیر و نذیر مبعوث کرد، همانا نیکان از ما اهل¬بیت و شیعیان ایشان به منزلۀ حضرت موسی و شیعیانش و دشمنانِ ما و پیروانشان به منزلۀ فرعون و پیروان او هستند. از همین جهت در تفسیر آیۀ شریفه از امام امیرالمؤمنین (عليهالسلام) چنین نقل شده است: هم آلُ محمّدٍ (صليالله عليه و آله وسلم). یَبْعَثُ اللهُ مَهدیَّهُمْ بَعْدَ جَهْدِهم فَیُعِزُّهُم و یُذِلُّ عَدُوَّهم. 25 مستضعفین در آیه آل¬محمّد (صليالله عليه و آله وسلم) هستند که خداوند مهدیِ ایشان را پس از (گذشت دوران) سختی و مشقت آنها مبعوث می-فرماید، پس او آنها را عزّت داده و دشمن آنها را ذلیل و خوار می¬سازد. احادیث متعددی در این موضوع ذکر شده است که علاقمندان می¬توانند به تفاسیر روایی در ذیل این آیه رجوع کنند. به¬هر حال اگر کسی در انتظار فرج مستضعفان می¬باشد، باید متوجّه باشد که در رأس همۀ آنها وجود مقدّس امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) هستند و اگر فرج ایشان از ناحیۀ خداوند برسد، فرج همۀ مستضعفان عالم نیز رسیده است. و به¬طور خلاصه می¬توان گفت که فرج امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) فرج همۀ آسمانیان و زمینیان ـ اعمّ از فرشتگان و جنّیان و حیوانات و گیاهان و جمادات ـ می¬باشد، پس کسی که انتظار فرج ایشان را در این مرتبه (مرتبۀ پنجم) داشته باشد، در حقیقت همۀ مراتب قبلی و بالاتر از آنها را هم داراست و عبادتی فوق همۀ عبادتها انجام می¬دهد. و امّا سؤالی که اینجا مطرح می¬شود این است که: چگونه می¬توان به این درجه از انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) رسید؟
بالاترین درجۀ انتظار متناظر با بالاترین درجۀ معرفت و محبّت
به¬طور کلی آنچه می¬تواند یک مؤمن را به بالاترین رتبۀ انتظار فرج ارتقا دهد، عمق «معرفت» و شدّت «محبّت» او به امام زمانش است که البته محبّت هم برخاسته از معرفت می¬باشد. دربارۀ رابطۀ معرفت و محبّت در جای خود بحث لازم مطرح شده است26، در اینجا رابطۀ محبّت را با انتظار فرج مورد بحث قرار می¬دهیم. در وادی محبّت قاعده-ای وجود دارد که به وسیلۀ آن می¬توان شدّت و ضعف محبّت را محک زد. آن قاعده این است که هرقدر محبّت کسی در قلب انسان بیشتر و شدیدتر باشد، او خودش را بیشتر فراموش می¬کند و در عوض محبوبش در قلبش جای بیشتری باز می¬کند. به تعبیر دیگر: هرقدر دلبستگی مُحِبّ به محبوب زیادتر شود، «خودِ» مُحِبّ کنارتر می¬رود. و برعکس هر چقدر خودش را بیشتر بخواهد، علاقه¬اش به محبوبش به همان اندازه کمتر است. بنابراین پایین¬ترین درجۀ محبّت این است که انسان محبوبش را برای نفعی که به حال او دارد، دوست بدارد و در واقع چون خودش را دوست دارد، محبوبش را هم دوست بدارد. بسیاری از افرادی که با هم دوست می¬شوند، چنین رابطه¬ای با هم دارند ولی هرقدر که دوستی آنها شدیدتر شود، خودشان و منافع خودشان را بیشتر فراموش می¬کنند و بیشتر به فکر دوست خود خواهند بود. ممکن است دو نفر با هم به گونه¬ای دوست باشند که هر کدام نسبت به دیگری یا فقط یکی از آنها چنین باشد، یعنی دوستش را برای منافع خودش نخواهد، بلکه او را به خاطر خود او دوست داشته باشد. بهترین و شایع¬ترین مثالی که برای چنین محبّتی می¬توان ذکر کرد. محبّت پدر و مادر به فرزندشان است. معمولاً چنین است که پدر و مادر فرزند خود را به خاطر خودش دوست می¬¬دارند نه به خاطر نفعی که به حال آنها دارد. هیچ پدر و مادری به خاطر نفعی که در آینده می¬خواهند از فرزند خود ببرند، او را دوست نمی¬دارند و اصلاً به این نمی¬اندیشند که آیا بعدها می¬توانند از فرزند خویش نفعی ببرند یا خیر. البته ممکن است استثنائاً پدر و مادری چنین باشند، ولی قاعده این نیست و آنها موارد استثنایی محسوب می¬شوند. لذّت پدر و مادر این است که ببینند فرزندشان از محبّت¬های آنان لبریز شده و خوشحالی آنها به این است که فرزند را خوشحال ببینند. وقتی فرزند بزرگ می¬شود، توفیقات شخصیِ او برای خودش، پدر و مادر را بیشتر خوشحال می¬کند تا بهره¬ای که احیاناً برای آنها دارد. پس محبّت والدین به فرزند بسیار خالصتر از محبّت دوستانی است که به خاطر منافع شخصی یکدیگر را دوست می¬دارند. خلوص این محبّت به خاطر همین است که خود را کنار گذاشته¬اند و به جای خود، فرزند خود را در قلب خویش نشانده¬اند. هرقدر این ویژگی بیشتر تحقّق یابد، محبّت خالص¬تر و درجۀ آن بالاتر می-باشد. میزان محبّت فرزند به پدر و مادرش را نیز می-توانیم با همین معیار محک بزنیم. اگر فرزندی مادرش را به خاطر اینکه کارهای شخصیِ او را انجام می¬دهد دوست بدارد، یا پدرش را به خاطر اینکه مخارج او را می-پردازد دوست داشته باشد، این محبّت بسیار ضعیف و ناچیز است و در عالم انسانیّت ارزش چندانی برای آن نمی¬توان قائل شد. ولی هرقدر فرزندی خودش را و منافع خودش را بیشتر کنار بگذارد و به جای آن پدر و مادر خود را بنشاند، خلوص و ارزش محبّتش بیشتر می¬شود و با معیارهای انسانی و الهی قدر و منزلت والاتری می¬یابد. دوستی خالص آن است که فرزندی پدر و مادرش را به خاطر خودشان دوست بدارد، هر چند که این دوستی به ظاهر برای او خسارت¬آور و زیان¬بخش باشد. آری؛ فرزند عاقل و فهمیده آن کسی است که به هر قیمتی می¬خواهد محبّت و ارادت خود را به پدر و مادرش برساند و اگر در این مسیر به سختی بیفتد و رنجی را تحمّل کند، این ناراحتی و رنج سدّ راه محبّت او را نمی¬شود و مانع عرض ارادتش نمی¬شود. چرا که خودش را نمی¬بیند و فقط به محبوبش فکر می¬کند و قلبش مالامال از محبّت اوست. و به همین دلیل ابتدای امر چه بسا پول خرج کردن یا زحمت کشیدن در راه اظهار محبّت به والدین برایش سختی داشته باشدـ که البته آن را با وجود سختی¬اش تحمّل می¬کندـ ولی وقتی محبّتش بیشتر شد، کم¬کم سختی آن از بین می¬رود و تحمّل مشکلات در این مسیر دیگر برایش رنج¬آور نخواهد بود، بلکه از خدای خود می¬خواهد بتواند رنج و زحمتی را برای عرض ارادت و محبّت بیشتر به پدر و مادرش تحمّل کند و آنقدر محبوبش برایش عزیز است که تحمّل آن رنجها نه تنها تلخی ندارد، بلکه شیرین است، و نه تنها سختی ندارد بلکه آرامش¬بخش است و نه تنها از آن¬ها گلایه نمی¬کند بلکه همه¬اش را به جان می¬خرد و در نهایت به تنها چیزی که در این مسیر می¬اندیشد، فقط و فقط راحتی محبوبش است. یک لبخند پدر و مادر که برخاسته از قلب خوشحال و خشنود آنها باشد، به همۀ آن مشکلات و سختی¬ها می¬ارزد و آنچه برای این فرزند محبّ اهمیت دارد همین است و لاغیر. و این همان قاعده¬ای است که در وادی محبّت می¬تواند معیار خلوص و شدّت آن باشد. اکنون بنگریم که هر یک از دوستداران امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) امامِ خود را چگونه دوست می¬دارند؛ به خاطر خودشان یا برای خودِ ایشان. هرقدر خودشان را بیشتر بخواهند و نفعی که از امامشان می¬برند، بیشتر برایشان اهمیت داشته باشد، محبّتشان به آن حضرت ضعیف¬تر و ناچیزتر است. و هرقدر خود را بیشتر فراموش کنند و به محبوب خود بیندیشند، محبّت آنها قوی¬تر و خالص-تر خواهد بود. مگر ایشان از پدر به فرزندان خود مهربان¬تر نیستند؟! مگر ایشان مهر مادری و لطف پدرانه و شفقت برادرانه را با هم در خود جمع نکرده¬اند؟! مگر ایشان کم به فکر فرزندان خود بوده¬اند؟! مگر ایشان کم برای آنها دعا کرده¬اند؟! مگر ایشان کم از آنها دستگیری کرده¬اند؟! و مگر ایشان به فرزندان خویش به خاطر خود آنها محبّت نمی¬ورزند؟! همان¬طور که بیان شد، پدر و مادر نوعاً فرزندشان را برای اینکه خودشان از او استفاده¬ای ببرند نمی¬خواهند، بلکه او را به خاطر خودش دوست می-دارند. و قطعاً در امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) که مهربانترین پدر دنیا هستند، این ویژگی بیش از هر پدر دیگری وجود دارد و یقیناً محبّت ایشان به مؤمنان از خالص¬ترین و شدیدترین محبّت¬هاست. پس چرا برخی فرزندان این پدر رؤوف وقتی که گاهی برای رفع گرفتاری¬هایشان به ایشان متوسّل می¬شوند و آنچه دوست دارندـ نه آنچه به صلاحشان است ـ را به دست نمی¬آورند، نسبت به پدر خود بی¬مهری می¬کنند و به خاطر اینکه پدر مهربانشان در چند مورد به میل آنها عمل نکرده است، همۀ الطاف و محبّت¬هایشان را فراموش می¬کنند؟! آیا معیار دوستی و محبّت ما به امام زمانمان این است که مشکلات دنیوی ما را حل کنند؟! چه بسا آنچه دوست می¬داریم به صلاحِ ما نباشد. آیا باید همچون کودکی که از چیزی خوشش می¬آید ولی پدر یا مادر به خاطر اینکه دوستش می¬دارند برایش تهیّه نمی¬کنند، با پدر حکیم و مهربان خویش قهر کنیم؟! حتی ممکن است آنچه را خواسته¬ایم برایمان فراهم نکنند تا باز هم درِ خانۀ ایشان را بکوبیم و بر آستان مقدّسشان سربگذاریم و از سودای دل نالۀ «یا مهدی ادرکنی» و «الغوث یا صاحب الزمان» را سَردهیم. این نکته از اسراری است که در وادی محبّت وجود دارد. گاهی محبوب، مراد مُحب را نمی¬دهد چون می¬داند که اگر خواسته¬اش برآورده شود، او که هنوز در وادی محبّت کامل نشده و در این مسیر طفل دبستانی است، دیگر سراغی از محبوب نمی-گیرد و به آنچه به دست آورده دل¬خوش می¬کند و از هدف اصلی باز می¬ماند. هدف این است که توجّه ایتام آل¬محمد (عليهمالسلام) به پدر پنهان از دیدگانشان بیشتر و بیشتر شود و آنچنان او را حاضر ببینند که غیبت ایشان به منزلۀ مشاهده گردد. این هدف عالی و غایت نهایی چگونه حاصل می¬شود؟ آنها که در محبّت به امام خویش خلوص دارند، هیچگاه از اینکه ایشان مشکلات آنها را حل نکرده¬اند، نسبت به حضرت دلسرد و کم عاطفه نمی¬شوند و به خوبی توجه دارند که گاهی همین مشکلات و گرفتاری¬ها باعث می-شود که انسان کمال اتّصال روحی و پیوند قلبی و عاطفی را با محبوب خود برقرار کند:
خوشا دردی که درمانش تو باشی *** خوشا راهی که پایانش تو باشی
لذا تحمّل سختی¬ها و گرفتاری¬های شخصی، در مقایسه با آنچه در این مشکلات نصیب آنها می¬شود، چیزی نخواهد بود. پس ایشان نه تنها از امامشان فاصله نمی¬گیرند، بلکه آن مصیبت¬ها و رنج¬هایی را که مقدمۀ اتصال بیشترشان شده، بدون ناراحتی و ناخشنودی تحمّل می¬کنند. آن ¬که در گرفتاری¬هایش، بهترین پناه و محکم¬ترین تکیه¬گاه را حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه می¬داند و به خاطر رفع آنها به ذیل عنایات ایشان متوسّل می¬شود، باید توجّه کند که در این گرفتاری قدمهایی به سوی امامش برداشته و به مراتب بیش از گذشته به ایشان نزدیک شده است و این چیزی نبود که اگر آن گرفتاری پیش نمی¬آمد برایش حاصل می¬شد. به این ترتیب قدر آنچه را به دست آورده می¬داند و به خاطر کمبودها و ناراحتی¬های خود از امامش فاصله نمی¬گیرد، بلکه هرقدر کمبودهایش بیشتر می¬شود، ارادتش و توجّهش را به امام زمانش بیشتر می¬کند و خدای متعال را بابت این نعمت (نعمتِ ارتباط قوی¬تر با امام (عليهالسلام)) شکر می¬گزارد. پس طبق قاعده¬ای که توضیح داده شد، سست¬ترین و پست¬ترین درجۀ محبت این است که اهل ایمان امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را به خاطر منافع خودشان و استفاده¬هایی که از حضرتش می¬برند، دوست بدارند، ولی هرقدر بتوانند خودشان را بیشتر کنار بگذارند، محبّت خالص¬تری نصیبشان می¬شود؛ این محبّت به جایی می¬رسد که مؤمن امامش را فقط به خاطر خود امام دوست می¬دارد و ذرّه¬ای خودخواهی و خوددوستی در او نمی-ماند. البته این درجه، درجۀ بسیار والا و لطیفی است که به سادگی نصیب انسان نمی¬شود و افراد بسیار بسیار کمی به درجۀ صددرصد خالص در دوستیِ اینگونه با امامشان می¬رسند. انسان باید ابتدا ارزش چنین محبّتی را خوب بفهمد و سپس برای اینکه به این اکسیر اعظم نائل شود، هم به درگاه الهی تضرّع کند و هم به وظایف خویش در برابر امامش به¬طور کامل پای¬بند باشد، تا آنکه مورد چنین لطف بیکرانی قرار گیرد. فراموش نشود که پیامبر اکرم (صليالله عليه و آله وسلم) یک درجه¬ای از محبّت را شرط ایمانِ کامل دانسته¬اند: لا یُؤْمِنُ عَبدٌ حتّی اَکونَ اَحَبَّ إلیهِ مِنْ نَفْسِهِ و یکونَ عترتی اَحَبَّ إلیه مِنْ عِترَتِهِ. 27 بنده¬ای ایمان نمی¬آورد مگر اینکه من (پیامبر (صليالله عليه و آله وسلم)) نزد او از خودش محبوبتر و خانواده¬ام نزد او از خانواده¬اش محبوبتر باشد. طبق این بیان اگر کسی هنوز به مرحله¬ای نرسیده که پیامبر اکرم (صليالله عليه و آله وسلم) را بیشتر از خودش و عترت ایشان را بیشتر از خانوادۀ خودش دوست بدارد، هنوز به ایمان کامل نرسیده است. هنوز باید زحمت بکشد و محبّت خود را خالص کند تا کم¬کم به این حد نزدیک شود تا به جایی برسد که پیامبر (صليالله عليه و آله وسلم) و ائمّه (عليهمالسلام) را برای خودش نخواهد بلکه خودش را برای آنها بخواهد و به واقع و از دل ـ نه فقط به زبان ـ خطاب به امام زمانش بگوید: بِأبی أنت و اُمّی و نفسی لک الوِقاءُ و الحِمی. 28 پدر و مادرم فدای شما و جانم نگهدار و حامی شما باشد. و از اینکه خودش را برای امام زمانش به سختی بیندازد، لذّت عبادت خدا را بِبَرد. در میان اصحاب پیامبر (صليالله عليه و آله وسلم) و ائمّه (عليهمالسلام) گاهی افرادی پیدا می¬شدند که از دوستداران خالص ایشان بودند. محبّت خالص نشانه¬هایی دارد که به¬طور طبیعی از شخص مُحب بروز می¬کند. یکی از این نشانه¬ها عبارت است از اینکه محبّت، طاقت دوری از محبوب خود را ندارد. نمونه¬ای از این دست شخصی بود از «انصار» که روزی خدمت رسول خدا (صليالله عليه و آله وسلم) مشرّف شد و عرض کرد: من طاقت دوری شما را ندارم، داخل منزل خود می¬شوم ولی وقتی یاد شما می¬افتم، باغ و مِلک خود را رها کرده به سراغ شما می¬آیم تا از روی محبّت به شما، نظری به شما بیندازم. حضرت در پاسخ به ابراز محبّت این شخص به او وعده دادند که در قیامت همراه پیامبران و صدّیقین و شهدا و صالحان خواهد بود. 29 آری؛ هرقدر محبّت شدیدتر باشد، درد فِراق محبوب، محبّت را بیشتر رنج می¬دهد. یکی دیگر از نشانه¬های محب خالص این است که مُحب می¬تواند محبوب خود را در سختی و گرفتاری ببیند و اگر محبوبش گرفتار شود، گرفتاری محبوب، گرفتاری خود اوست. هرچه رابطۀ محبّت بین محبّت و محبوب قوی¬تر باشد، محب در گرفتاری¬های محبوبش بیشتر احساس گرفتاری می¬کند. مثال مناسب در این موضوع همان مثال فرزندی است که پدر و مادرش را خالصانه دوست می¬دارد. او اگر پدرش را گرفتار ببیند، در حقیقت خودش گرفتار می¬شود و نمی¬تواند خودش را جدای از پدر بداند. آنقدر پدرش را دوست ¬دارد که آرزو می¬کند به جای پدر، خود او گرفتار شود، و پدر از گرفتاری رهایی یابد. حال اگر بندۀ مؤمنی ـ مطابق حدیث منقول از پیامبر اکرم (صليالله عليه و آله وسلم)ـ امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) را بیش از پدر نَسَبی¬اش دوست داشته باشد، نمی¬تواند در گرفتاری ایشان بی¬تفاوت بماند، بلکه به اندازۀ محبّتش به ایشان در گرفتاری آن حضرت، حقیقتاً گرفتار می¬گردد و بیش از آنکه در گرفتاری¬های مربوط به شخص خودش ناراحت و بی-تاب می¬شد، در گرفتاری ایشان بی¬قرار و نگران می¬شود. چنین شخصی واقعاً خود و ناراحتی¬ها و مشکلاتش را فراموش می¬کند و تنها به مولای خود و گرفتاری¬های حضرتش می-اندیشد، تا به جایی می¬رسد که دردها و سختی¬های خودش او را به درد نمی¬آورد. و دلیلش این است که دیگر خود را فراموش کرده و در دلش جز امامش چیزی جای ندارد. منتظر واقعی امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) از دو جهت به این رتبۀ عالی می¬رسد: یکی از جهت دردِ دوری از امام (عليهالسلام) و اینکه از دیدار محبوب خویش محروم مانده است. دوم از جهت اینکه امامش را در زمان غیبت بسیار گرفتار می¬بیند و آنقدر ایشان را دوست دارد که وقتی گرفتاری¬های حضرت را می¬بیند، گرفتاری¬های خودش را فراموش می¬کند. ما در فصل گذشته از همین کتاب، مختصری دربارۀ شدّت گرفتاری¬های امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در این زمان توضیح دادیم. طبق ادلّه نقل شده روشن شد که عمدۀ گرفتاری¬های حضرت به خاطر دوستان و شیعیانشان است و چون ایشان نمی¬توانند خود را از فرزندانشان جدا ببینند، مشکلات و ناراحتی¬های مؤمنان در زمان غیبت ـ به¬ویژه گرفتاری¬های معنوی آنهاـ امام (عليهالسلام) را به شدّت گرفتار و رنجور ساخته است. بنابراین منتظر فرج امام (عليهالسلام) با توجه به علاقه و محبّت شدیدی که به ایشان دارد، بیش از آنکه در انتظار فرج خودش و دیگران باشد، فرج مولایش را انتظار می¬کشد و ظهور ایشان را بیش از هر چیز به خاطر خلاصی خود ایشان از گرفتاری¬ها و سختی¬های زمان غیبت طلب می-کند. او با اینکه می¬داند فرج ایشان در حقیقت فرج خود او و همۀ مؤمنان بلکه همۀ انسانهای مظلوم و بالاتر فرج همۀ عالم است، ولی آنچه او را گرفتار کرده، گرفتاری دیگران و حتی خودش نیست. او همه را فراموش کرده و فقط به فکر مولایش می¬باشد. چه زیبا فرموه است آن منتظر راستین امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در نشانه-های انتظار فرج: أوجع فراقه بحیث یغفل المنتظر عن جمیع ما یتعلّق بحفظ نفسه و لا یشعر بما یصیبه من الآلام الموجعة و الشدائد المفظعة. 30 آنچنان دوری از امام (عليهالسلام) برای منتظر ایشان دردآور است که از آنچه به حفظ و مراقبت خود مربوط است غافل می¬شود و دیگر دردهای رنج¬آور و سختی¬های وحشتناک (خود) را اصلاً احساس نمی¬کند. البته ظاهر فرمایش ایشان به جهت اوّلی که اشاره کردیم مربوط می¬شود. ولی اگر جهت دوم را هم به آن ضمیمه کنیم، این حالت به¬مراتب شدیدتر می¬شود و این نشانه بهتر خودنمایی می¬کند. امّا باید تصدیق کرد که رسیدن به این مراتب از انتظار فرج را به¬راحتی برای انسان میسّر نیست. تا محبّت خالص نسبت به امام غایب (عليهالسلام) در منتظر وجود نداشته باشد، به این حد نمی¬رسد که به کلّی از امور مربوط به خود و حتی ناراحتی¬ها و سختی¬هایش غافل شود و رنج و مصیبت آنها را احساس نکند و تنها رنج دوری از امام (عليهالسلام) و مشاهدۀ گرفتاری¬های ایشان آزارش دهد. خداوند را قسم می¬دهیم به وجود مقدس خود امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) که قطره¬ای و بلکه دریایی از این محبّت را نصیب همۀ دوستداران و شیفتگان حضرتش بگرداند و ما را از چشیدن این رتبه از انتظار فرج و درک این عبادت بی-نظیرِ مؤمنان محروم نگرداند. اکنون برای اینکه به گوشه¬ای دیگر از رنج¬ها و غصّه¬های امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در زمان غیبت آگاه شویم تا ان شاء الله سوز انتظار فرجِ خالص را نسبت به ایشان بیشتر وجدان کنیم، به دعایی که پدر بزرگوار امام (عليهالسلام) در حق ایشان کرده¬اند، توجه می¬کنیم.
دعای قنوت امام عسکری (عليهالسلام) در فرج فرزند خود
مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب شریف «مُهَج الدعوات» در باب قنوت¬های ائمۀ اطهار (عليهمالسلام) دعایی نقل فرموده است. این دعا را امام حسن عسکری (عليهالسلام) در قنوت نماز خود خوانده¬اند و زمانی که مردم قم از حاکم ظالم زمان خودـ موسی بن بُغاـ که از عمّال متوکل عباسی بود به آن حضرت شکایت کردند، ایشان برای رفع گرفتاری آنها و خلاصی از آن ستمگر به خواندن این دعا پس از ادای نماز مظلوم31، توصیه فرمودند. مردم هم به سفارش امام (عليهالسلام) عمل کردند و آن حاکم ظالم خیلی زود به انتقام الهی گرفتار آمد و مردم قم از شرّ او خلاص شدند. امام حسن عسکری (عليهالسلام) در این دستورالعمل که برای رفع گرفتاری از مردم مظلوم توصیه کردند، به صورت نسبتاً مفصّلی برای تعجیل در فرج فرزند گرامی خود، دعا فرموده¬اند. این خود درسی است برای همۀ منتظران ظهور که در وقت گرفتاری¬های خود، بیش از هر چیز و پیش از هرکس، در حق مولای مظلوم خود و تعجیل فرج ایشان به درگاه الهی دعا کنند تا خداوند به برکت این دعا، آنها را هم از گرفتاری خود خلاصی بخشد. دعا با فرض سپاس از نعمت¬ها به درگاه الهی و تقاضای فزونی آن نعمت¬ها شروع می¬شود. و پس از راز و نیاز با پروردگار، بخشی از سختی¬ها و گرفتاری¬های ائمه (عليهمالسلام) و شیعیانشان مطرح می¬شود. و سپس از درگاه الهی تقاضای انتقام او از ظالمین بیان می¬گردد. آنگاه دعا دربارۀ حضرت مهدی (عجلالله تعالي فرجه الشريف) با این عبارت آغاز می¬شود: (اللّهمَّ) و اَسْفِرْلنا عَن نَهارِ العَدْلِ و اَرِناهُ سَرْمَداً لا ظُلْمَةَ فیه و نوراً لا شَوبَ معه... . 32 (خدایا) و روز عدالت را برای ما آشکار فرما و آن را برای همیشه بدون تاریکی و به صورت روشنایی خالص به ما بنما. سپس یه این فراز از دعا می¬رسند که عرضه می-دارند: اللّهمَّ فَکما نَصَبَ نَفْسَه غَرَضاً فیک لِلْأَبْعدینَ و جادَ بِبَذْلِ مُهْجَتِهِ لک فی الذّبِّ عن حَریمِ المؤمنین... مع ما یَتَجَرَّعُه فیک مِنْ مَراراتِ الغَیْظِ الجارحة بِمَواسِّ (بِحَواسِّ) القُلوبِ و ما یَعْتَوِرُهُ مِنَ الغُمُومِ و یُفْرَغُ علیه مِنْ اَحداثِ الخُطُوبِ و یَشْرَقُ به مِنَ الغُصَصِ التی لا تَبْتَلِعُها الحُلُوقُ و لا تَحْنُو علیها الضلُوعُ مِنْ نَظْرَةٍ إلی اَمْرٍ مِنْ اَمْرِکَ و لا تنالُهُ یَرُه بَتَغْییره و رَدِّه اِلی مَحَبَّتِک. فَاشْدُدِ اللّهمَّ اَزْرَهُ بِنَصْرِکَ... . 33 خدایا، همچنانکه ایشان خود را در راه تو آماج (ضربه¬ها و حمله¬های) افراد پست (و دشمنان) قرار داده و جان (شریف) خود را به خاطر تو در دفاع از حریم مؤمنان ارزانی داشته است... به همراه ناراحتی¬های تلخ و دل¬آزاری که برای رضای تو می¬خورد و غم¬هایی که ایشان را فرا می¬گیرد و مصیبت¬¬های تازه که بر حضرتش فرو می¬ریزد و غصّه¬های گلوگیری که قابل تحمّل نیستند و کسی تاب تحمّل بار آنها را ندارد، آنگاه که یکی از دستورات (عمل نشدۀ) تو را می¬نگرد ولی دستش به تغییر دادن آن و بازگرداندنش به آنچه مورد رضای تو است نمی¬رسد، پس (حال که ایشان چنین حالی دارند) خدایا پشت ایشان را با یاری خود محکم فرما... . در این عبارات شدّت و سختی نگرانی¬ها و غصّه¬هایی که امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در زمان غیبت به خاطر رضای خدا متحمّل می¬شوند، کاملاً منعکس است. ایشان پدر فوق-العاده مهربانی هستند که برای حفظ فرزندان خود از بلایا و حوادثی که بنیان آنها را بر می¬کَند، جان گرانقدر خویش را سپر ساخته¬اند و با خون دلهایی که در زمان غیبت به خاطر مؤمنان می¬خورند، سعی در حفظ آنها دارند. حضرت در این راه برای رضای خداوند، غصّه¬های زیادی می¬خورند و ناراحتی¬های بسیار تلخی را متحمل می-شوند که به اصطلاح از گلو پایین نمی¬رود. وقتی می¬خواهند بگویند که تحمّل چیزی فوق¬العاده سخت است، این تعبیر را به کار می¬برند که از گلو پایین نمی¬رود. منشأ این غصّه-های تلخ و غم¬های گلوگیر این است که به دستورات دین عمل نمی¬شود و مؤمنان هم که فرزندان محبوب ایشان هستند، با غرق شدن در وادی گمراهی و معصیت، راه دوری از خداوند و رضای او را می¬پیمایند و ایشان توان مشاهدۀ این صحنه¬ها را ندارند، به خصوص که ـ چون هنوز اذن الهی برای ظهور حضرتش صادر نشده است ـ خود را مُجاز به تغییر دادن امور و اصلاح آنها و برگرداندنش به مسیر مورد رضای پروردگار نمی¬بینند و لذا جز این چاره¬ای ندارند که این مصائب تلخ را تحمّل کنند. در فصل گذشته توضیح داده شد که امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف)، هم به دلیل ایمان کامل و هم به جهت مسؤولیتی که نسبت به خلق خداوند احساس می¬کنند. بیشترین رنج را از وقوع معاصی در عالم می¬برند و به همین جهت شدیدترین حال انتظار فرج هم در خود ایشان وجود دارد.
دو نمونه از دعاهای امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در تعجیل فرج خودشان
ایشان در یکی از دعاهای قنوت نماز خود، از دل آتشین و سوز انتظار خویش این¬گونه حکایت می¬کنند: فإنّک اللّهمَّ قُلْتَ:... «فَلمّا اَسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهم».34 و اِنَّ الغایَةَ عندنا قَد تَناهَتْ و إنّا لِغَضَبِکَ غاضِبُونَ و إنّا عَلی نَصْرِ الحَقِّ مُتَعاصِبُونَ و اِلی وُرُودِ اَمرِکَ مُشْتاقُونَ و لِاِنْجازِ وَعْدِک مُرْتَقِبُونَ و لِحُلولِ وَعیدکَ بِأعْدائک مَتَوَقِّعُونَ. 35 پس خدایا تو خود فرمودی: «پس آنگاه که ما را اسفناک ساختند، ما از ایشان انتقام گرفتیم.» و به راستی که مهلت و فرصت (برای ظالمان و جبّاران) نزد ما به سر آمده و ما برای خشم تو خشمگین هستیم و ما بر یاری حق، همداستان هستیم و به صدور فرمانت مشتاقیم و در انتظار تحقق وعده¬ات هستیم و چشم به راه فرارسیدن تهدیدهایت نسبت به دشمنانت هستیم. اینکه حضرت در دعا عرضه داشته¬اند که مهلت ظالمان از نظر ایشان پایان یافته است، معنایش این نیست که خدای ناکرده خواسته باشند در کار خداوند پیش از صدور فرمان او، شتاب بورزند یا اینکه از قضای الهی در مورد غیبت خویش اعلام عدم رضایت کنند. هیچ مؤمنی به چنین اشتباه بزرگی نمی¬لغزد، چه برسد به امامی که مظهر ایمان کامل و بندۀ بی¬نظیر خداوند در زمان حاضر می¬باشند. ایشان بیشترین و کاملترین درجۀ تسلیم و رضا را نسبت به خواست خداوند و امر ایشان دارا هستند. این جملۀ حضرت در حقیقت بیان حالِ خود ایشان و زبانِ شکایت ـ البته همراه با رضایت ـ از دردهایی است که ایشان در این زمان دارند. وقتی به خدای خویش عرضه می¬کنند که فرصت از نظر ما تمام شده است، می¬خواهند نهایت ناراحتی و رنج خود را از غم و غصه¬های خویش ـ البته به خاطر خدا و برای رضای اوـ بیان کنند و در ادامه عرضه داشته¬اند که خشم ایشان خشم خداست و در عین حال مشتاقانه منتظر صدور فرمان الهی برای ظهور خود هستند. در دعای دیگری هم که از وجود مقدّس حضرت مهدی (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در تعجیل فرج خودشان نقل شده چنین آمده است: یا نُورَ النورِ یا مُدَبِّرَ الاُمورِ... اجْعَلْ لی و لِشیعتی مِنَ الضیقِ فَرَجاً و مِنَ الهَمِّ مَخْرَجاً و اَوسعْ لَنَا المَنْهَجَ و اَطْلِقْ لنا مِن عِندِک ما یُفَرِّج. 36 ای نور روشنایی و ای تدبیر کنندۀ امور... برای من و شیعیانم گشایشی از تنگناها و راه نجاتی از ناراحتی¬ها قرار بده و راه (پیروی) را برای ما وسیع گردان و از جانب خود آنچه فرج ما را برساند بر ما ارزانی دار. تعبیر «ضیق» به معنای تنگنا که در این دعا به کار رفته است، به خوبی حال امام (عليهالسلام) را نشان می¬دهد؛ به خصوص که ایشان برای خود و شیعیانشان از خداوند خروج از تنگناها و خلاصی از غم و غصّه¬ها را خواسته¬اند و این هم اشاره¬ای است به این حقیقت که پدر مهربان امّت در گرفتاری¬ها و رنجهای فرزندان خویش، مغموم و گرفتار می¬شوند.
عالی¬ترین رتبۀ انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) از همۀ آنچه در این فصل بیان شد می¬توان نتیجه گرفت که: رنج¬ها و گرفتاری¬های امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در زمان غیبت ـ برای رضای خدا و به خاطر مؤمنان ـ بیش از هر کس دیگری است. و چون قدر و منزلت ایشان هم در پیشگاه خداوند بالاتر و برتر از همۀ مخلوقات است، بنابراین اگر کسی انتظار فرج ایشان را به خاطر خود ایشان داشته باشد، بالاترین درجۀ این عبادت بزرگ را انجام داده است. طبق روایات سنّتی که از حضرت ایّوب پیامبر در امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) وجود دارد، گشایش بعد از مصیبت است. امام سجاد (عليهالسلام) فرمودند: فی القائمِ مِنّا سُنَنٌ مِنَ الاَنْبیاءِ... أمّا مِنْ اَیُّوبَ، فالفَرَجُ بَعْدَ البَلْوی. 37 سنّت¬هایی از پیامبران در قائم ما وجود دارد... امّا از حضرت ایّوب، پس گشایشِ بعد از مصیبت است. امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) همچون حضرت ایّوب در سختی و مصیبت، دوران غیبت خویش را سپری می¬کند و هر روز ایشان با رنجها و دردهایی همراه است که تحمل آنها برای حضرتش بسیار سخت و سنگین می¬باشد ولی ایشان همچون ایّوب ـ بلکه برتر از اوـ بر همۀ این مصائب صبر می¬کنند. حال اگر یک فرد شیعه، ایمانش به درجه¬ای برسد که فرج امامش را بیش از هر چیز برای رهایی خود ایشان از مصائب و رنجهای خود، بخواهد، این انتظار بالاترین درجۀ انجام فرج خواهد بود. این حال البته میوه و ثمرۀ ایمان انسان است و بر درخت معرفت و محبّت او به امام زمانش می¬روید. نمی¬توان توقّع داشت که بدون معرفت عمیق و کامل این حالت برای مؤمن حاصل گردد چه در آن صورت چون میوه¬ای خواهد بود که از آنِ درخت دیگری بوه و به شکل مصنوعی به این درخت آویزان شده است. پس بالاترین رتبۀ انتظار فرج امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در حقیقت بالاترین عبادت کسی است که برترین درجات ایمان را دارد. و در جای خود ثابت شده است که عصارۀ دین چیزی جز معرفت و محبّت به خاندان رسالت (عليهمالسلام) نیست. 38 و چنان انتظار فرجی برخاسته از همین چکیدۀ دین است. کسی که هنوز به این درجه از محبّت و انتظار فرج نرسیده است، باید هم در جهت طلب معرفت عمیق¬تر و در نتیجه محب شدیدتر نسبت به امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) بکوشد و هم با عمل به سفارشات مأثور در این زمینه کم¬کم خود را به این رتبه ارتقا بخشد. در دعای معروفی که نایب اوّلِ حضرت به خواندن آن سفارش کرده¬اند، چنین می¬خوانیم: أنتَ یا رَبِّ الّذی تَکْشِفُ الضُّرَّ و تُجیبُ المُضطَرَّ إذا دَعاکَ و تُنْجی مِنَ الکَرْبِ العَظیمِ. فَاکْشِفِ الضُّرَّ عن وَلیّکَ. 39 تو ای پروردگار من کسی هستی که مصیبت و بدحالی را رفع می¬کنی و انسان به اضطرار رسیده راـ آنگاه که تو را بخواندـ اجابت می¬کنی و از گرفتاری و اندوه رهایی می¬بخشی. پس ناراحتی و پریشان-حالی را از ولیّ خودت رفع کن. «ضُرّ» در زبان عربی به مصیبت و زیان بدنی یا روحی اطلاق می¬شود و هرگونه زیان و خسارت روحی و پریشان¬حالی مصداق آن است. در این دعا از خدا می¬خواهیم که این «سوءحال» را از امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) دور گرداند و ایشان با اِذن ظهورشان خوشحال فرماید. این آموزه¬ای است که اهل معرفت را به بالاترین سطح انتظار فرج امامشان می-رساند. آری؛ کسی که امامش را از خودش بیشتر دوست می-دارد، بیش از آنکه انتظار فرج خود را داشته باشد، چشم انتظار فرج ایشان است و در گرفتاری¬های خودش از اینکه امامش به خاطر او ناراحت می¬شود، بیشتر از اینکه خودش به سختی افتاده، رنج می¬برد. فرزندی که در و مادرش را به خاطر خودشان دوست می¬دارد، اگر به گرفتاری سختی مبتلا شودـ مثلاً بیماری صعب¬العلاجی پیدا کندـ با اینکه از آن رنج می¬برد، ولی به خاطر محبّتی که به پدر و مادرش دارد، سعی می¬کند ناراحتی خود را از آنها پنهان کند. چون می¬داند که آنها از گرفتاری فرزندشان بیش از خود او ناراحت می¬شوند و تحمّل رنج خودش از ناراحتی پدر و مادرش برای او راحت¬تر است. بر همین اساس دوستدار واقعی امام زمان (عجلالله تعالي فرجه الشريف) در گرفتاری¬های شخصی¬اش هم بیشتر به خاطر مولایش ناراحت می¬شود تا برای خودش. برای او تحمّل ناراحتی و رنج امام (عليهالسلام) در گرفتاری¬های شیعیان، از رنجی که خودش در گرفتاری¬هایش می¬برد، سخت¬تر و سنگین¬تر است. پس در همۀ مصیبت¬ها چه آن که مربوط به خودش است و چه آن که به سایر مؤمنان و حتی سایر مخلوقات مربوط می-شود، بیش از هر چیز، غم و غصّه¬های امام زمانش او را غمگین و ناراحت می¬کند. و از همین جهت انتظار فرج و گشایش امامش از انتظار فرج دیگران برایش مهم¬تر است و همّ و غمّ خود را مصروف به این مطلب می¬گرداند. البته همانطور که در گذشته بیان شد می¬داند که فرج ایشان در حقیقت فرج همۀ عالمیان است، ولی نیّت انتظار فرجش بالاترین و خالصترین نیّت¬هاست. چنین نیّتی در انتظار فرج از لحاظ قصد قربت الهی بالاترین نیّت¬هاست چرا که برخاسته از محبّت خالص به امام عصر (عجلالله تعالي فرجه الشريف) می¬باشد که آنهم برای خدا و به خاطر رضای اوست. محبّت به امام (عليهالسلام) از محبّت به خداوند جدا نیست بلکه لازمۀ قطعی و ضروری آن است. هرقدر محبّتِ به پروردگار بیشتر و خالص¬تر باشد، محبّت به حجّت حتی او هم خالصتر و شدیدتر است و بالعکس. بنابراین بالاترین رتبۀ انتظار فرج امام (عليهالسلام) از آن کسی است که بیشترین و خالص¬ترین محبّت¬ها را به ایشان دارد و این خود نشانۀ بالاترین درجات ایمان به خدا و اوج بندگی اوست. خداوند به منتظران آن عزیز توفیق درک این رتبۀ عالی را در عبادت و بندگی عطا فرماید.
پينوشتها:
1. وسائل الشيعه ج 1 باب 5 ح 10.
2. اصول کافي، کتاب الايمان و الکفر، باب تذاکر الاخوان، ح 2.
3. گاهي در احاديث به مواردي بر مي¬خوريم که خداوند براي کاري که به قصد قربت هم انجام نشده، پاداشي معين فرموده است. مانند اين حديث شريف از امام صادق (ع): «من تَرَکَ الخَمْرَ لِغَيرِ اللهِ عَزَّ و جَلَّ سَقاهُ اللهُ مِنَ الرحيقِ المَخْتُومِ.» (کافي ج 6 ص 430 ح 8) کسي که نوشيدن شراب را به خاطر غير خداي عزّ و جل ترک کند، خداوند به او از نوشيدني بهشتي که مُهر خورده است، مي¬نوشاند. در اين¬گونه مواردـ که به صورت معدود و استثنايي به چشم مي¬خورندـ فضل مضاعف خ در حقّ بندگان ظهور و بروز پيدا مي¬کند.
4. اصول کافي، کتاب الايمان و الکفر، باب العبادة، ح 5.
5. بحارالانوار ج 78 ص 69 ح 18.
6. مرآة العقول ج 8 ص 89 باب النية.
7. مصباح المتهجّد ص 844.
8. اقبال الاعمال ص 75.
9. علاقمندان به اين بحث مي¬توانند به فرمايش مرحوم علّامه مجلسي در کتاب شريف بحارالانوار ج 25 ص 209 تا 211 مراجعه کنند.
10. مکيال المکارم ج 2 ص 155.
11. اصول کافي، کتاب الحجّة باب أنه من عرف امامه لم يضرّه...، ح 3.
12. در اين قسمت¬ها از فرمايش مرحوم صاحب مکيال در ج 2 اين کتاب ص 155 بهره برده¬ايم، ولي آنچه در اينجا آمده با مطالب ايشان در يک قسمت جزئي متفاوت است.
13. بحارالانوار ج 102 ص 112.
14. البته در مخلوقات عاقل مختارـ مانند انسان ـ حساب ظالمان و منکران ولايت جداست، زيرا ظهور امام (ع) براي آنها نقمت است نه نعمت.
15. بحارالانوار ج 52 ص 316 ح 11.
16. زمر/ 69.
17. تفسيرعلي بن ابراهيم قمي ج 2 ص 224.
18. ارشاد مفيد ج 2 ص 381.
19. البته در اينجا انسانهاي عادي مراد هستند نه خود امام زمان (عج) که درجۀ انتظارشان از ديگران بالاتر است و ما دربارۀ انتظار ايشان در فصل گذشته مباحث لازم را مطرح کرديم.
20. توضيح اين مطلب در کتاب «آفتاب در غربت» ابتداي بخش سوم آمده است.
21. کامل الزيارات باب 11 ح 2.
22. استضعفه: عدّه ضعيفاً (المعجمِِِ الوسيط ص 540).
23. قصص/ 5.
24. بحارالانوار ج 24 ص 167.
25. الغيبه (شيخ طوسي) ص 184.
26. در کتاب «معرفت امام عصر (عج)» و «آفتاب در غربت» اين بحث تا اندازه¬اي روشن شده است.
27. علل الشرايع ج 1 ص 140.
28. دعاي ندبه (الاقبال ص 297).
29. بحارالانوار ج 17 ص 14 ح 29.
30. مکيال المکارم ج 2 ص 152.
31. کيفيت اين نماز در کتاب شريف مکيال المکارم ج 2 ص 86 و 87 به چند صورت ذکر شده است.
32. مهج الدعوات ص 145.
33. مهج الدعوات ص 147 و 148.
34. زخرف/ 55.
35. مهج الدعوات ص 150 و 151.
36. المصباح (کفعمي) ص 305.
37. کمال¬الدين باب 31 ح 3.
38. مراجعه کنيد به کتاب «معرفت امام عصر (عج)»؛ بخش اول، فصل سوم.
39. جمال الاسبوع ص 319.