بسم رب الشهدا
راه باز است ، معبر ها همه پاک شده اند ،لابلاي سيم خاردارها
پلاک ها چشمک مي زنند و شهدا هنوز ايستاده اند
و با سر انگشت وفا ، نقطه رهايي را نشان مي دهند .
خط هنوز شکسته نشده است ،
کوله پشتي بسيجي ها لب خاکريز نشسته است .
فرمانده فرياد مي زند :سنگر بکن اي برادر ، امروز هم جنگ است
امروز اما قلمها ، سرنيزه هاي تفنگ است
امروز ميدان معنا ، خود عرصهء کارزار است
هر واژه اي يک گلوله ، هر جمله يک تفنگ است
قلم هايي به عدد اراده ها بايد دست به کار شد .
اينجا مجنون است ، جزيره عاشقان .
صداي فرمانده از لابه لاي نيزارها تا اعماق تاريخ مي رسد :
« اگر مانديد ، بنويسيد ، حقانيت و مظلوميت اين بچه ها را »
یا زهرا