0

غیبت امام (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)؛ بزرگترین گرفتاری عصر

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

غیبت امام (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)؛ بزرگترین گرفتاری عصر




غیبت امام (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)؛ بزرگترین گرفتاری عصر

قسمت اول

انتظار فرج امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) و اقسام آن
انتظار فرج امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)

همان¬طور که گذشت، معمولاً انسان¬ها در گرفتاری¬های سخت-تر توجه بیشتری به خدای خود دارند و به همین دلیل «انتظار فرج» در ایشان شدیدتر می¬شود. هرچه گرفتاری دشوارتر و شدیدتر باشد، امید به رحمت خدا و دستگیری او در انسان بیشتر است و اتّکا و توجّه به اسباب و وسائط، کمتر و ضعیف¬تر می¬گردد. پس شدّت و قوّت انتظار فرج، بستگی مستقیم به شدّت گرفتاری انسان دارد. یک بیماری سخت و صعب¬العلاج بیشتر از یک بیماری معمولی انسان را گرفتار می¬کند و در نتیجه، حال انتظار فرج در اوّلی بیش از حالت دوم است. نکتۀ دیگر اینکه: گرفتاری در انسان یک حالت روحی و معنوی است که می-تواند منشأ مادّی داشته باشد یا نداشته باشد. یک بیماری خاص ممکن است از جهت شدّت گرفتاری تأثیرات متفاوتی بر افراد مختلف داشته باشد، یکی را بیشتر و دیگری از کمتر گرفتار کند. و این بستگی دارد به اینکه شخص از لحاظ روحی در مقابل آن بیماری چه عکس¬العملی نشان دهد. لذا نوع بیماری تنها عاملی نیست که شدّت گرفتاری را معیّن می¬کند و عامل مهمتر، تأثّر روحی شخص از آن بیماری است. پس به¬طور کلّی میزان گرفتاری انسان را تعلّقات روحی و عاطفی او در یک مورد خاص تعیین می-کند. هرچه این تعلّقات عمیق¬تر و شدیدتر باشد، گرفتاری سخت¬تر و شدیدتر خواهد بود. بهترین مثال برای این مسأله وقتی است که فرزند کوچک انسان مریض می¬شود. در این حالت، هرچند که پدر یا مادر خودشان مریض نشده¬اند، ولی در بسیاری موارد گرفتاری ایشان در بیماری فرزندشان بیش از زمانی است که خود آنها بیمار می¬شوند. مادر که عاطفه و محبّتش به فرزند معمولاً بیش از پدر می-باشد، بیماری خودش را بسیار راحت¬تر تحمّل می¬کند تا بیماری فرزندش را. در این مورد هرچه فرزند کوچکتر باشد، این تعلّق عاطفی قوی¬تر است و گرفتاری مادر نیز وقتی که کودکش رنجور می¬شود، طاقت¬فرساتر و سخت¬تر است. مادر حقیقتاً آرزو می¬کند که ای کاش خود او به جای فرزندش بیمار شده بود و به واقع در بیماری فرزند، خودش هم بیمار می¬شود. علّت این امر تعلّق روحی شدیدی است که مادر نسبت به کودک خویش دارد و آنجا که این اندازه وابستگی روحی وجود ندارد چنین نیست. لذا همین مادر وقتی که فرزند شخصی دیگر را به همان بیماری مبتلا می¬بیند، آنچنان گرفتار نمی¬شود و اگر بشنود یک کودکی به آن مرض گرفتار شده است، قدری از لحاظ روحی متأثر می¬شود ولی خیلی زود این تألّم روحی از بین می¬رود و آن مسأله زندگی عادی او را به هم نمی¬زند و فکرش را مشغول نمی¬سازد. در حالی¬که همین مادر نسبت به بیماری فرزند خودش هرگز چنین نیست و آسایش و راحتی او در آن هنگام از بین می¬رود و تا وقتی کودکش بهبود نیافته است از فکر ناراحتی¬اش بیرون نمی¬رود. این مسأله، مخصوصِ اطرافیان انسان که رابطۀ نَسَبی نزدیک با او دارند، نمی-باشد، بلکه نزدیکی عاطفی و روحی مهم است. چه بسا کسی از لحاظ ارتباط نسبی رابطۀ نزدیکی با انسان نداشته باشد، ولی چون وابستگی شدید روحی با او دارد، در سختی¬ها و گرفتاری¬های او، ناراحت و گرفتار می¬شود. با این مقدمه می¬توانیم به سراغ مقصود اصلی خود برویم. در بحث «انتظار فرج امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)» مهمترین عامل این است که ببینیم غیبت آن حضرت چقدر انسان را گرفتار کرده است. اگر دوری از امام (عليه‌السلام) کسی را گرفتار کرده باشد، انتظار فرج برای او معنادار می¬شود و هر چقدر این گرفتاری شدیدتر باشد، انتظار فرج شدیدتری خواهد داشت. هرکس به تناسب ارتباط معرفتی و روحی خود با امام زمانش، می¬تواند میزان گرفتاری¬اش در غیبت ایشان را بسنجد. ممکن است کسانی باشند که از غیبت امام خود، هیچگونه احساس گرفتاری نکنند و اصلاً برایشان مسأله آنقدر مهم نباشد که ذرّه¬ای فکرشان را مشغول سازد و آنها را به فکر چارۀ این درد بیندازد! آیا برای این¬گونه افراد، انتظار فرج امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) مطرح می¬شود؟! همین افراد، اگر یک اسکناس هزار تومانی از جیب لباس یا کیف دستی آنها بدزدند، چه بسا ناراحت و نگران می¬شوند و فکرشان مشغول می¬شود که چه کار کنند، از چه کسی کمک بگیرند، دزد را چگونه پیدا کنند و ... . این نگرانی و دل¬مشغولی حداقل دقایقی طول می¬کشد، ولی آیا تاکنون دوری از امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) به همان اندازه آنها را گرفتار و مشغول کرده است؟! آیا برای چند لحظه فکر کرده¬اند که چه کاری از دست ایشان برای رفع این گرفتاری بر می¬آید؟! هر چیزی که برای انسان اهمیت بیشتری داشته باشد، گرفتاری نسبت به آن برایش سخت¬تر است و فکر و قلب انسان را بیشتر به خودش مشغول می¬¬سازد. تحمّل بعضی گرفتاری¬ها، آنچنان برای انسان مشکل می¬شود که خواب و آسایش را از او می¬گیرد و عیش و نوش زندگانی را برایش تلخ می¬سازد. شاید هرکس در زندگی خود کمابیش این مسأله را چشیده باشد و درگیری با آن را این¬گونه تجربه نموده باشد. ولی جای این سؤال وجود دارد که: درد دوری از امام (عليه‌السلام) چند درصد شیعیان را اینچنین گرفتار ساخته است؟ چند نفر هستند که در این مصیبت راحتی و آسایش خویش راـ هرچند موقّت و محدودـ از دست داده¬اند؟ برای کدامیک از ما اتفاق افتاده که حتی برای چند دقیقه از درد فراق حضرت (عليه‌السلام) نتوانسته باشیم به خواب برویم؟ البته این را نمی¬توان از همه انتظار داشت، ولی آیا هر یک از ما تاکنون فکر کرده¬ایم که چرا اماممان غایب شده¬اند و چرا این مصیبت تاکنون بیش از 1163 سال طول کشیده است؟ براستی این موضوع چقدر ما را به خود مشغول ساخته است؟ اگر متوجه شویم که خدای ناکرده به بیماری سرطان گرفتار شده¬ایم، ناگهان همۀ غم¬ها و غصه¬های عالم بر دلمان می¬نشیند و به فکر فرو می¬رویم که برای خلاصی از این درد چه باید بکینم. ولی از وقتی شنیده¬ایم که امام زمان ما (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) به امر خدا و خواست او از ما دور شده و غیبت کرده¬اند، چقدر غصه خورده¬ایم؟ چقدر اندیشیده¬ایم که این بلا از کجا به سرمان آمده و راه نجات و خلاصی از آن چیست؟ فرمایش امام باقر (عليه‌السلام) را شنیده¬ایم که فرمودند: اِذا غَضِبَ اللهُ تبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلْقِهِ نَحّانا عَنْ جِوارِهم. 1 هر وقت خدای تبارک و تعالی بر خلق خود غضب فرماید، ما (امامان) را از کنار ایشان دور می-سازد. معنای این سخن آن است که دوری از امام (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) نتیجۀ غضب و ناخشنودی خداوند از مردم است. و اگر چنین است باید بیندیشیم که چرا به چنین تنبیهی گرفتار آمده¬ایم و برای رفع آن چه کاری از دست ما ساخته است. برای اینکه عمق درد برایمان بیشتر آشکار شود، از اینجا شروع کنیم که: اگر امام (عليه‌السلام) ظاهر و آشکار بودند، برای فردفرد ما چه نعمت¬هایی فراهم بود که اکنون نیست؟ چه بهره¬های شخصی از وجود ایشان می¬توانستیم ببریم که در حال حاضر از آنها محروم هستیم؟ اگر هر یک از ما امکان دسترسی عادی و سهل به حضور اماممان داشتیم، چه مشکلاتی که دامنگیر ما نمی¬شد و چه سرگردانی¬ها و بلاتکلیفی¬ها که پیدا نمی¬کردیم؟ گاهی پیدا کردن یک حکم شرعی فقهی آنچنان مشکل می¬شود و آراء مختلف در یک مسأله آنقدر زیاد می¬گردد که افراد سست¬عقیده از اصل عمل به آن و یافتن وظیفۀ شرعی خویش منصرف شده و راه بی¬خیالی و لااُبالی¬گری را پیش می¬گیرند و آنها که عقیدۀ محکم¬تری دارند، جدّاً حیران و سرگردان می¬مانند. در صورتی که اگر یافتن امام (عليه‌السلام) و پرسیدن از ایشان برای آنها به راحتی میسّر بود، به این گرفتاری¬ها دچار نمی¬شدند و از خود حضرت کسب تکلیف می-کردند. در مسائل اعتقادی، بلاتکلیفی بیشتر از احکام شرعی است و عموم انسانها در برخورد با نظریه¬ها و مکاتب مختلف دینی ـ که هر کدام خود را حق می¬دانند و نظریّات دیگر را رد می¬کنندـ توانایی تجزیه و تحلیل صحیح ندارند و گرایش آنها به یک مکتب خاص نوعاً از روی اعتمادی است که شخصیت¬های مقبول خود می¬کنند؛ یعنی از روی «رجال» به حق یا باطل بودن یک نظریّه پی می¬برند، در حالی¬که باید عکس این مطلب باشد. 2 به فرمودۀ حضرت امیر (عليه‌السلام): انَّ دینَ الله لا یُعْرَفُ بالرّجال بَلْ بآیةِ الحقّ. فَاعْرِف الحقَّ تَعْرِفْ أهلَه. 3 همانا دین خدا نه از طریق شخصیت¬ها بلکه با نشانۀ حق شناخته می¬شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی. متأسفانه اکثر مؤمنان شناخت دقیق و کافی نسبت به نوع مباحث اعتقادی ندارند تا بتوانند به این سفارش حکیمانه عمل کنند، بلکه درست عکس آن را انجام می¬دهند و از طریق شخصیت¬های افراد به حقّانیت چیزی معتقد می¬شوند. افراد متخصّص هم-چون مبانی مختلف و بعضاً متضادّی در شناخت دین دارند، کمتر با گفتگو به تفاهم و وحدت نظر می¬رسند. و گروه معدودی نیز که دارای مبانی مشترک اعتقادی هستند، در استنباط از ادلّه ـ قرآن و سنّت ـ یا در برداشتهای عقلی و نظری خود، اختلاف دارند. به¬هر حال حداکثر دارایی ما در زمان غیبت امام (عليه‌السلام)، علاوه بر عقل ـ که در حدّ بدیهیات و مستقلّات عقلیّه حجّیت قطعی و ضروری داردـ ادلّۀ نقلی و متون کتاب و سنّت است که در معرض تفسیرها و برداشت¬های مختلف و گاه متعارض قرار می¬گیرند و چیزی بیش از سیاهی روی سپیدی نیستند؛ تعبیری که رسول خاتم (صلي‌الله عليه و آله وسلم) در وصیّت خود به امیرمؤمنان (عليه‌السلام) برای مؤمنان آخرالزمان به کار برده¬اند: یا علیُّ، و اعْلَم اَنَّ اَعْجَبَ الناسِ ایماناً و اَعْظَمَهُمْ یقیناً قومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزَّمانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَبِیَّ و حَجَبَتْهُمُ الحُجَّةُ فآمَنُوا بِسَوادٍ عَلی بیاضٍ. 4 ای علی، بدان که شگفت¬انگیزترین ایمان¬ها در مردم و بزرگترین یقین¬ها در ایشان، از آن گروهی است در آخرالزمان که پیامبر (صلي‌الله عليه و آله وسلم) را درک نکرده¬اند و امام (عليه‌السلام) هم از دیدگانشان پوشیده است و ایمان آنها به واسطۀ سیاهی روی سپیدی است. ایمان از طریق سیاهی روی سپیدی، براساس اعتماد و اتّکال بر قرآن و احادیث اهل¬بیت (عليهم‌‌السلام) می-باشد که تنها مرجع صحیح برای دینداری است. چنین ایمانی به دلیل سختی و دشواری¬اش، ارزش و قیمت زیادی دارد، و درست به همین دلیل بسیار کمیاب است؛ تا آن حدّ که خود حضرت رسول (صلي‌الله عليه و آله وسلم) آنگاه که با وصیّ خود حضرت امیر (عليه‌السلام) سخن از زمان غیبت امام دوازدهم (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) مطرح کردند، فرمودند: اِنَّ الثّابتینَ عَلی القَولِ بِهِ فی زمانِ غَیْبَتِهِ، لَاَعَزُُّ مِنَ الکِبْریتَ الأحْمَر. 5 همانا ثابت¬قدم¬ها بر اعتقاد به او (حضرت قائم (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)) در زمان غیبتش از گوگرد سرخ کمیاب¬تر هستند. گوگرد سرخ مَثَلی است برای چیزهای بسیار کمیاب. در زمان غیبت امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) دینداران صرفاً با تکیه بر سیاهی¬های روی سپیدی (یعنی نوشته¬ها) باید ایمان خود را حفظ کنند و لذا تعداد ایشان بسیار بسیار اندک خواهد بود و ثابت¬قدمان بر عقیده به امام غایب از گوگرد سرخ کمتر یافت می¬شوند. همۀ اینها از عوارض و لوازم غیبت امام (عليه‌السلام) می¬باشد که دامنگیر امّت ایشان شده و متأسفانه عمق این بلا و گرفتاری برای بسیاری از شیعیان هنور ناشناخته مانده است. محرومیت از ظهور امام (عليه‌السلام) در اجتماع و طولانی شدن این درد، کم¬کم مسأله را برای بسیاری از مردم ـ حتی دوستان و شیعیان حضرتش ـ عادی ساخته و چنان به آن خو گرفته¬اند که ناخودآگاه می¬پندارند گویی باید همیشه چنین باشد و کمتر احساس خلأ از حضور علنی امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) برای ایشان پیدا می¬شود. برای اینکه میزان حرمان و بیچارگی شیعه در زمان غیبت امامش بیشتر روشن شود، یکی از بهترین راهها مقایسۀ زمان غیبت با زمان ظهور ایشان است و توجه کردن به اینکه پس از ظهور چه برکاتی آشکار می¬شود و چه نعمت¬هایی از طرف خداوند بر کلِّ عالم سرازیر می¬گردد؛ نعمتها و برکاتی که رنگ عالَم را به کلّی با زمان غیبت متفاوت می¬سازد. به عنوان نمونه از حضرت علیّ بن الحسین (عليه‌السلام) نقل شده که فرموند: اِذا قامَ قائمُنا، اَذْهَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شیعَتِنا العاهَةَ وَ جَعَلَ قُلوبَهم کُزُبرِ الحَدیدِ. 6 وقتی قادم ما (اهل¬بیت (عليهم‌‌السلام)) قیام کند، خدای عزّ و جلّ امراض و ناراحتی¬ها را از شیعیان ما دور می¬کند و دلهای ایشان را همچون پاره¬های آهن می-گرداند. ناراحتی¬های شیعیان تنها با ظهور امامشان رفع می¬شود و دلهای آنها مانند آهن محکم و استوار می¬گردد، به ¬طوری¬که هیچ عاملی در ایشان سستی و انحراف در عقیده و دینداری ایجاد نمی¬کند. یکی دیگر از بشارتهای زمان ظهور این است که امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)، شیعه را از گرفتاری¬ها و تنگناهای سخت نجات می¬دهند. به فرمودۀ حضرت صادق (عليه‌السلام): هُوَ المُفَرَّجُ لِلْکَرْبِ عَنْ شیعَتِهِ بَعْدَ ضَنْکٍ شَدیدٍ و بَلاءٍ طَویلٍ و جَورِ. فَطُوبی لِمَنْ اَدْرَکَ ذلکَ الزَمانَ. 7 اوست برطرف کنندۀ گرفتاری و پریشانی شیعیانش پس از بینوایی و بدبختی سخت و بلای طولانی و ستم. پس خوشا به حال کسانی که آن زمان را درک کنند. بیچارگی و بدبختی سخت و بلای طولانی شیعیان، مربوط به زمان غیبت امام (عليه‌السلام) است که در فشار و تنگنا زندگی را سپری می¬کنند. با ظهور امام (عليه‌السلام) همۀ این ناراحتی¬ها رفع می¬شود و مؤمنان در همۀ عالم به آسایش و راحتی می¬رسند. به همین جهت یکی از اوصاف حضرت در دعاها «مُزیلُ الهَمِّ»8: برطرف کنندۀ ناراحتی است. یکی دیگر از القاب ایشان «جامِعُ الکَلِمَةِ عَلَی التقوی»9: گردآورندۀ اعتقاد بر محور تقواست. براساس این صفت اعتقادات مختلف که بعضاً به خاطر غرض-ورزی¬ها و سوءاستفاده¬ها، با یکدیگر تعارض پیدا کرده-اند، همگی بر محور تقوا و اساس خدایی گردآورده می¬شوند و تنها عقیدۀ حق و قول مرضیّ خداوند بر دلها و افکار حاکم می¬گردد. امام صادق (عليه‌السلام) در توصیف همین ویژگی فرموده¬اند: أما تُحِبُّونَ أن یُظْهِرَ اللهُ تبارک و تعالی الحقَّ و العَدْلَ فی البِلادِ وَ یَجْمَعَ اللهُ الکَلِمَةَ و یؤلِّفَ اللهُ بَینَ قُلوبٍ مُخْتَلِفَةٍ و لا یَعْصُونَ اللهَ فی أرضه؟!10 آیا دوست ندارید که خداوند متعال حق و عدالت را در همۀ سرزمین¬ها آشکار گرداند و وحدت کلمه (عقیده) به وجود آورد و بین دلهای جدا و پراکنده اُلفت برقرار نماید و هیچکس خداوند را در زمینش نافرمانی نکند؟! با ظهور حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه، ادیان و مذاهب ساختگی و منحرف همگی از بین می¬روند و مردمان بر محور دین حق ـ اسلام ـ اتفاق عقیده پیدا می¬کنند. خدای متعال فرموده است: «هو الّذی اَرْسَلَ رسولَه بِالهُدی و دینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ علی الدینِ کُلِّه و لو کَرِهَ المَشْرِکُون».11 اوست آنکه فرستادۀ خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمامی دین¬ها چیره گرداند هرچند که مشرکان را خوش نیاید. حضرت موسی بن جعفر (عليه‌السلام) در تفسیر قسمت اول آیه چنین فرمودند: هو الّذی اَمَرَ رسولَه بالوِلایَةِ لِوَصِیِّهِ. و الوِلایَةُ هی دینُ الحقِّ. اوست آنکه فرستادۀ خود را به ولایت وصیّ خویش فرمان داد. و ولایت همان دین حق است. و در توضیح ادامۀ آن اضافه کردند: یُظْهِرُهُ علی جَمیعِ الاَدیانِ عند قیامِ القائم (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف). 12دین حقّ را هنگام قیام حضرت قائم (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) بر همۀ ادیان چیره می¬گرداند. در توضیح همین مطلب امام صادق (عليه‌السلام) به مفضّل فرمودند: فَو اللهِ یا مُفَضّل لَیَرْفَعُ عَنِ المِلَلِ و الاَدیانِ الاختلافَ و یکونُ الدینُ کُلُّه واحداً. کما قال جَلَّ ذِکْرُه: «اِنَّ الدینَ عند اللهِ الاسلام»13. 14 ای مفضّل، به خدا قسم آن حضرت از آئین¬ها و مذاهب رفع اختلاف می¬کند و دین (خدا) یکی خواهد بود. همانگونه که خداوندـ جلّ ذکره ـ فرموده: همانا دین نزد خداوند اسلام است. با ظهور امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) همۀ اختلاف¬ها و سوءبرداشت¬ها و کج¬فهمی¬ها و انحرافات دینی و اخلاقی از بین می¬رود و انسانها در روی کرۀ زمین به وحدت کلمه و عقیده بر محور حق و دین صحیح نائل می¬شوند، و به این وسیله راه بندگی صحیح خدا برای همۀ خلایق هموار می-گردد. در عصر ظهور، عقل و ایمان مردم به کمال می¬رسد و راه رسیدن به کمالات اخلاقی برایشان به¬طور کامل فراهم می¬گردد. حضرت باقر (عليه‌السلام) در این¬باره فرموده¬اند: اِذا قامَ قائمُنا، وَضَعَ یَدَهُ علی رُؤُوسِ العِبادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهم و اَکْمَلَ بِهِ اَخْلاقَهُم. 15 آنگاه که قائم ما قیام نماید، دست خود را بر سر بندگان می¬گذارد و به این وسیله عقل¬های ایشان را جمع می¬گرداند و اخلاق ایشان را کامل می¬فرماید. آنقدر عقل¬ها کامل می¬شود که مؤمنان دیگر برای امور مادّی و دنیوی ارزشی قائل نمی¬شوند و به خاطر پول و مقام با یکدیگر به نزاع و اختلاف برنمی-خیزند و کینه¬ها از دلهای ایشان رخت بر می¬بندد و رأفت و گذشت بین آنها حاکم می¬شود. امیرمؤمنان (عليه‌السلام) در این خصوص فرموده¬اند: لو قَد قامَ قائمُنا... لَذَهَبتْ الشَّحْناءُ مِنْ قُلوبِ العِبادِ. 16 آنگاه که قائم ما قیام کند... کینه از دلهای بندگان رخت بر می¬بندد. در فرمایش دیگری امام باقر (عليه‌السلام) آن زمان را چنین توصیف می¬کنند: اِذا ظَهَرَ القائمُ... یَجیءُ اَصْحابُ الزَکاةِ بِزَکاتِهِم إلی المَحاویجِ مِنْ شیعَتِه فَلا یَقْبَلُونَها فَیُصِرُّونَها و یَدُورونَ فی دُورهم فَیَخْرُجُونَ اِلیهم فَیَقُولونَ: لا حاجَةَ لَنا فی دَراهِمِکُم. 17 آنگاه که حضرت قائم (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) آشکار شوند... آنها که زکات بر عهده دارند، زکات خود را به نزد نیازمندان شیعه می¬برند ولی آنها نمی¬پذیرند. پس زکات¬ها را در کیسه می¬کنند و به درِ خانه¬های آنها می¬برند ولی آنها (از خانه) خارج می-شوند و می¬گویند: ما نیازی به پولهای شما نداریم. و آنگاه که حرص پول و مقام و دنیا از انسانها رخت بربندد و هرکس فقط به اندازۀ مایحتاج خود از امکانات مادّی بهره ببرد و به همان قناعت ورزد، راه برای ایمان کامل بندگان هموار می¬گردد. فرد عاقلی خدمت امام صادق (عليه‌السلام) عرض می¬کند: می¬ترسیم که مؤمن نباشیم. حضرت می¬فرمایند: چطور چنین می¬گویید؟ عرض می¬کند: برای اینکه ما در میان مؤمنان، کسی را سراغ نداریم که ارزش برادر ایمانی¬اش نزد او از پول بیشتر باشد و همواره در میان ما (مؤمنانِ معتقد به ولایت امیرالمؤمنین (عليه‌السلام)) پول مهمتر و عزیزتر از برادر دینی¬مان است. حضرت در پاسخ چنین می¬فرمایند: کلّا، إنِّکم مُؤْمِنُونَ، و لکنْ لا تُکْمِلُونَ ایمانَکم حتّی یَخْرُجَ قائمُنا. فَعِنْدَها یَجْمَعُ اللهُ اَحْلامَکُم فَتَکُونُونَ مؤمنینَ کاملینَ. 18 چنین نیست، شماها مؤمن هستید، ولی ایمانتان را به کمال نمی¬رسانید تا وقتی که قائم ما ظهور فرماید. در آن هنگام خداوند خِرَدهای شما را جمع می¬کند، پس به ایمان کامل می¬ر¬سید. بیان این احادیث صرفاً باز کردن روزنه¬ای بود به سوی عصر طلایی ظهور تا بتوانیم بین آن شرایط ایده¬آل و دوست داشتنی با آنچه در زمان غیبت گریبانگیر شیعه و اهل ایمان است مقایسه¬ای به عمل آوریم و از این طریق به محرومیّت و ناداری خود بیشتر پی ببریم و آنگاه برایمان روشن شود که چه گوهر گرانقدر و چه ذخیرۀ ارزشمندی سالهای سال بلکه قرنهاست در پس پردۀ غیبت به سر می¬برد. و همو که با ظهورش دنیا را بهشت و گلستان می¬کند، چگونه غریبانه در حجاب ظلمانی غیبت پنهان گشته است. از طرف دیگر انسانهای محتاج و تشنه را می¬بینیم که چگونه سرگردان و حیران جستجوی آب زلال و چشمۀ حیات¬بخش را رها کرده و به سرایی دلخوش کرده و راضی شده¬اند. اگر برکات وجودی این امامِ هُمام و این دُردانۀ الهی برای ما بیشتر آشکار شود، دردِ دوری و محرومیّت از ایشان را بیشتر و عمیق¬تر حس می¬کنیم و تنها در این صورت است که واقعاً گرفتاری خود را می¬یابیم و آنگاه کم¬کم حال «انتظار فرج» واقعی در ما ایجاد می-شود. اگر مصیبت¬ها و گرفتاری¬های خود را در غیبت اماممان درک نکنیم، هیچگاه سوز انتظار فرج در ما به وجود نمی¬آید و از ژرفای دل به درگاه خداوند شکایت نمی-بریم. تعبیر «شکایت» از غیبت امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) در بعضی دعاهای مأثور به ما تعلیم داده شده است. در دعایی که نایب اول حضرت، جناب شیخ عمروی املا فرموده¬اند و مرحوم سیّد بن طاووس سفارش زیادی به خواندن این دعا در عصر روز جمعه داشته¬اند19، به درگاه خداوند این¬گونه عرضه می¬داریم: اللَّهُمَّ إنّا نَشْکُو الیکَ فَقْدَ نَبِیِّنا و غَیْبَةَ وَلِیَّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا و وُقُوعَ الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الأعْداءِ عَلَیْنا و کَثْرَةَ عَدُوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا. اللَّهمَّ فَفَرِّجْ (فَافْرُج) ذلِکَ بِفَتْح مِنْکَ تُعَجِّلُه وَ نَصْرٍ مِنْکَ تُعِزُّهُ و إمامِ عَدْلٍ تُظْهِرُه، اِلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمین. 20 خدایا به درگاهت شکایت می¬بریم از فقدان پیامبرمان و غیبت سرپرستمان و سختی روزگارمان و گرفتار شدنمان به فتنه¬ها و همدستی دشمنان علیه ما و زیادی دشمنانمان و کمی تعدادمان. پروردگارا، از طریق پیروزیی از جانب خودت که هرچه زودتر نصیب (ما) می¬گردانی و یاری خودت که عزیزش می¬داری و پیشوای عدالت که او را ظاهر می¬فرمایی فرج و گشایشی (از این گرفتاری¬ها) قرار ده، ای معبود حق، ای پروردگار جهانیان. در دعای دیگری که از نایب دوم حضرت ولیّ¬عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) در اعمال ماه مبارک رمضان به ما رسیده نیز، همین تعبیر به چشم می¬خورد: اَللَّهُمَّ إنّا نَشْکُو إلیکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکُ علیه و آله و غَیْبَةَ وَلِیَّنا (إمامنا) وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا و شِدَّةَ الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الزمانِ عَلَیْنا. فَصَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِهِ (و آلِ مُحَمّدٍ) وَ اَعِنّا علی ذلکَ بِفَتْحٍ تُعَجِّلُه (کُلِّه مِنْکَ بِفَتْحٍ تُعَجِّلُهُ) و بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ و نَصْرٍ تُعِزُّهُ و سُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُه و رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُناها و عافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحمینَ. 21 خدایا به درگاهت شکایت می¬بریم از اینکه پیامبرمان را از دست داده¬ایم و سرپرست (امام) ما پنهان است و از زیادی دشمنانمان و کمی تعدادمان و سخت شدن فتنه¬ها بر ما و هماهنگی (قدرت¬های) روزگار علیه ما. پس بر حضرت محمد (صلي‌الله عليه و آله وسلم) و آل ایشان درود بفرست و ما را در برابرِ (همۀ) اینها از جانب خودت یاری فرما از طریق پیروزیی که هرچه زودتر نصیب می¬فرمایی و با رفع پریشانی و بدحالی از جانب خود و یاری کردنی که عزیزش می¬داری و غلبه و سیطرۀ حق که آن را آشکار می¬فرمایی و رحمتی از جانب خودت که ما را با آن می¬پوشانی و عافیتی از ناحیۀ خودت که لباس ما قرار می¬دهی، (امید ما) به رحمت تو (است) ای ارحم الراحمین. شکایت در هنگام بلا و گرفتاری مطرح می¬شود: انسان از چیزی که برایش رنج¬آور و دردناک است، به پیشگاه خداوند شِکوه می¬کند. این دعاها از ناحیۀ مقدّس خود امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) به ما رسیده است، بنابراین چنین شکایت¬هایی به درگاه الهی نه تنها اشکالی ندارد بلکه نشان دهندۀ درک و فهم صحیح دعا کننده در غیبت امام (عليه‌السلام) است که احساس بلا و مصیبت از دوری مولایش می¬کند و از خدای خویش گشایش و فتح طلب می¬نماید. در این عبارات به گوشه¬ای از گرفتاری¬های زمان غیبت اشاره شده است: فتنه¬های سخت و فشارهای روزگار بر شیعه و «ضُرّ» که به معنای پریشانی و بدحالی مؤمن است و زیادی دشمنان شیعه و کم بودن عدد مؤمنان. اینها اندکی از ناراحتی¬ها و رنج¬های بسیار مؤمنان در زمان غیبت مولایشان است و همۀ اینها مصادیق «بلا» و«ضَنْک» و «کَرْب» هستند که باید برای رفعشان به فرج الهی امیدوار بود. نالیدن و شِکوه کردن به درگاه الهی تنها چارۀ این دردهاست. امّا از یک نکته نباید غفلت کرد؛ و آن اینکه: «شکایت» در اینجا از روی ناخشنودی و بی¬¬صبری نسبت به قضای الهی و خواست خدا نمی¬باشد. گاهی انسان از چیزی شکایت می¬کند به خاطر اینکه از آن ناراضی است، ولی مؤمن در هیچ حالی و در هیچ شرایطی از آنچه خداوند برایش مقدّر فرموده، ناخشنود نیست هرچند که بلا ومصیبت برایش تقدیر شده باشد. بلاها و گرفتاری¬ها برای مؤمن رنج¬آور و ناراحت-کننده هستند ولی ناراحتی او به معنای ناراضی بودنش نیست. به¬طور کلی ناراحتی به دو معنا به کار می¬رود: یکی: ناملایمتی و ناخوشی و دوم: نارضایتی و ناخشنودی. این دو معنا لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. ممکن است انسان از چیزی ناراحت (بمعنای اول) باشد ولی از آن ناراضی نباشد. درد و بیماری برای انسان معمولاً ناراحت¬کننده و ناخوشایند است ولی اگر اهل ایمان باشد از اینکه خداوندـ به هر دلیل و حکمتی ـ برایش بیماری را مقدّر فرموده، ناخشنود و ناراضی نیست. بله؛ اگر خودش گناهی مرتکب شده که احتمال می¬دهد به خاطر آن به مرض مبتلا شده، از انجام آن گناه ناراضی است ولی به خاطر اینکه خداوند او را به عقوبت گناهش گرفتار ساخته، از ذات اقدس پروردگار و عدل او ناخشنود نمی-باشد. بنابراین اگر برای رفع آن بیماری دست به دعا بلند کند، و از خدا بخواهد که به عدل خود با او رفتار نکند، به سبب عدم رضایت از عدالت پروردگارش نیست؛ بلکه می¬داند عافیت¬طلبی از خدای متعال، محبوبِ اوست و از همین¬رو خواهان عافیت و سلامتی می¬شود. 22. امّا در هیچ حالی ـ قبل از دعا و پس از آن ـ از آنچه خداوند برایش مقدّر فرموده ناراضی نیست. پس اگر دعایش در رفع بیماری مؤثّر واقع نشد، از اینکه خدا برایش چنین خواسته، قلباً خشنود و راضی است. این شرط وجود ایمان در انسان می¬باشد. به¬هرحال مؤمن باید برای رفع گرفتاری¬هایش به درگاه خدا بنالد و خدا همین شکایت را از مؤمن می¬پسندد، امّا مشروط بر اینکه هیچگونه ناخشنودی نسبت به آنچه خداوند می¬خواهد، در مؤمن نباشد. خداوند دوست دارد که بندگانش وقتی در تنگنا و سختی قرار می¬گیرند، به خودِ او روی آورند و از هیچ مخلوقی چیزی نخواهند (مگر آنها که خداوند خود امر به توسّل به ایشان کرده که توسّل به آنها در حقیقت توسّل به خداست) و به¬طور کلّی یکی از حکمت¬های بلایا می¬تواند همین امر باشد. ولی در عین حال از آنها خواسته است که همواره به آنچه او در مورد بندگانش می¬پسندد، راضی و خشنود باشند. لذا همان¬طور که در روایات ائمه (عليهم‌‌السلام) آمده است، «رضا» به قضای الهی و «صبر» در بلایا، همراه با شکر نعمت¬های خداوند، انسان را به مقام «صِدّیقین» می¬رساند. 23 «صبر جمیل» که در قرآن به آن امر شده است، صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد. فَاصْبِرْ صَبْراً جمیلاً. 24 وقتی جابر جعفی از حضرت امام محمدباقر (عليه‌السلام) از معنای «صبر جمیل» در آیۀ فوق پرسید، حضرت در پاسخ فرمودند: ذلکَ صَبْرٌ لَیْسَ فیه شَکْویً اِلَی النّاسِ. 25 آن، صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد. روح صبر همان رضایت و خشنودی مؤمن از قضای خداوند است و اگر با حفظ صبر برای رفع بلا و گرفتاری¬اش به درگاه الهی شکایت کند، کار نادرستی انجام نداده است. آنچه با صبر جمیل سازگار نمی¬باشد، شکایت به غیر خداست؛ به مردمی که خود محتاج دستگیری و رحمت خدا هستند. مؤمن فرجِ خود را فقط و فقط از خدایش می¬طلبد و به کسی جز او امید نمی¬بندد. بنابراین دوری از امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) که مهم¬ترین گرفتاریِ مؤمنان در این زمان است، آنها را وا می¬دارد تا از این امر به درگاه الهی شکایت کنند و از ذات اقدسش گشایش در این گرفتاری بخواهند. چنانکه در هر دو موردِ نقل شده، پس از شکایت به سوی پروردگار، از او می¬خواهند تا فرج آنها را هرچه زودتر برساند و آنها را از گرفتاری¬هایشان خلاصی بخشد؛ که فرج الهی با ظهور «امام عدل» یا «سلطان حق» حاصل می¬شود. خلاصه اینکه شکایت به درگاه الهی، اگر با ناخشنودی بنده همراه نباشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و مأمورٌبه می¬باشد.

غفلت از دردِ غیبت امام (عليه‌السلام)

نتیجۀ بحث گذشته این است که زندگی یک مؤمن فقط با ظهور امامش به حالت ایده¬آل و خداپسندانه می¬رسد و قبل از آن، ایمان انسانها به کمال مطلوب خود نمی¬رسد و مؤمنان نخواهند توانست مسیر بندگی خدا را آنچنانکه شایسته است طیّ کنند. یک مانع جدّی در این طریق، تعلّقات دنیوی و مادّی است و بندگان خدا تا وقتی به رشد عقلانی کامل نرسیده¬اند، همواره مزاحمت¬های اساسی در راه ترقیّات معنوی خود دارند. این مانع با رشد عقلانی بندگان به دست باکفایت امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور ایشان برطرف می¬گردد و مؤمنان ـ که همۀ زمین را دربر می¬گیرندـ به خوبی خواهند توانست مسیر ترقّی و تکامل روحی را بپیمایند. در آن زمان علم و حکمت الهی به وفور در اختیار اهل ایمان قرار می-گیرد؛ تا آنجا که امام باقر (عليه‌السلام) فرموده¬اند: تُؤتَون الحکمَةَ فی زمانِهِ حَتّی اَنَّ المَرأةَ لَتَقْضی فی بَیتِها بِکتابِ الله تعالی و سُنَةِ رسولِ الله (صلي‌الله عليه و آله وسلم). 26 در زمان آن حضرت (عليه‌السلام) به شما (مؤمنان) حکمت ارزانی می¬شود؛ تا آنجا که یک زن (بدون آنکه به اختلاط با نامحرم گرفتار شود) در خانه¬اش به کتاب خدای متعال و سنّت پیامبر خدا (صلي‌الله عليه و آله وسلم) حکم می¬کند. و به این ترتیب روزگار شادی و خوشی¬های معنوی شیعیان، با ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه فرا خواهد رسید. این شادمانی چنان فراگیر است که مؤمنانِ از دنیا رفته را نیز در قبرهایشان دربر می¬گیرد: لا یَبْقی مُؤْمِنٌ مَیِّتٌ إلّا دَخَلَتْ عَلَیْهِ الفَرْحَةُ فی قَبْرِه و ذلک حَیْثُ یَتَزاوَرُونَ فی قبورِهم و یَتَباشَرونَ بِقیام القائمِ (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف). 27 هیچ مؤمنی از مردگان نمی¬ماند مگر آنکه شادی و خوشحالی در قبرش به او می¬رسد. و این در هنگامی است که یکدیگر را در قبرهایشان ملاقات می¬کنند و قیام حضرت قائم (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) را به یکدیگر بشارت می-دهند. و نه تنها انسانها بلکه همۀ حیوانات و گیاهان و حتی جمادات هم از خیر و برکت ظهور حضرت بهره¬مند می-شوند: فَعِنْدَ ذلک تَفْرَحُ الطُّیُور فی اَوْکارِها و الحیتانُ فی بِحارِها و تُمَدُّ الاَنْهارُ و تَفیضُ العُیُونُ و تُنْبِتُ الاَرضُ ضِعْفَ اُکُلِها. 28 در آن هنگام پرندگان در لانه¬های خود و ماهی-ها در دریاهایشان شادمان می¬شوند و رودخانه¬ها جاری شده و چشمه¬ها می¬جوشد و زمین چندین برابر محصولات خود را می¬رویاند. پس هنگام ظهور، هنگامۀ ظهور همۀ خوبی¬ها و زیبایی¬هاست و مؤمنان در آن زمان، هستی را با همۀ طراوتش و زمین را با تمام خرّمی¬اش و دنیا را با تمامی برکاتش مشاهده می¬کنند. اکنون زندگی در چنین فضایی را مقایسه کنیم با محرومیت¬ها و کاستی¬ها و دردهای اهل ایمان در زمان غیبت مولایش تا تصدیق کنیم که زیستن بدون ظهور امام (عليه‌السلام) زندگی همراه با بدبختی و بیچارگی است. ولی افسوس که این بیچارگی را اکثر مردم احساس نمی¬کنند! دردِ بزرگتر از خودِ غیبت، احساس نکردن این درد است! مَثَل ما مثل آن طفل صغیری است که پدر خویش را در سنّ کودکی از دست می¬دهد و یتیم می¬گردد ولی خودش به دلیل عدم بلوغ عقلی نمی¬فهمد که چه بلایی به سرش آمده است، امّا بزرگترها که عاقل هستند متوجه می-شوند و برای او دلسوزی می¬کنند در حالی¬که خود کودک مشغول بازی و سرگرم به امور بچه¬گانه است. او در هنگام بازی غم و غصۀ از دست دادن پدر را به کلّی فراموش می¬کند و به اسباب¬بازی¬هایش دل¬خوش می¬کند. همین کودک غافل، وقتی کم¬کم رشد می¬کند و به سنّ بلوغ می¬سد، تازه درد یتیمی را احساس می¬کند و آنوقت متوجّه می¬شود که در کودکی چه مصیبتی دامنگیرش شده بود. آنگاه که جای خالی پدر را حسّ کند و دردِ بی¬پدری را بچشد، تازه غم و غصه¬هایش شروع می¬شود و رنجهای سالها یتیمی را یکجا احساس می¬کند. یتیمی زمان غیبت هم چنین است. مؤمنان در این هنگام یتیمانی هستند که از پدر واقعی خویش دور افتاده¬اند و راهی برای اینکه ارتباط عادی با ایشان برقرار کنند و از ایشان بهرۀ کافی ببرند، ندارند. این حقیقت را پدر بزرگوارِ امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) از قول پدرانشان از شخص پیامبر اکرم (صلي‌الله عليه و آله وسلم) قرنها قبل گوشزد کرده-اند: اََشَدُّ مِنْ یُتْمِ الیَتیمِ الذی انْقَطَعَ عَنْ اَبیهِ یُتْمُ یَتیمٍ انْقَطَعَ عن اِمامِهِ و لا یَقْدِرُ عَلَی الوُصُولِ اِلیه... . 29 سخت¬تر از یتیمیِ آن که از پدرش جدا شده، یتیمیِ آن یتیمی است که از امامش بریده شده و نمی¬تواند به او برسد (دسترسی به او ندارد)... . آری؛ این یتیمی سخت¬تر و مصیبتش شدیدتر است. زیرا این یتیم، پدر واقعی و حقیقی¬اش را گم کرده و آن یتیم صرفاً پدر نَسَبی¬اش را از دست داده است. امّا دریغ و درد که بیشتر این یتیمان چون عقل و رشد کافی ندارند، بِسان آن طفل نابالغ، درد یتیمی خویش را احساس نمی¬کنند و از این بابت هیچ نگرانی و غصّه¬ای هم در زندگی خویش ندارند؛ به سرگرمی-ها و دلخوشی¬های مختلف مشغول شده¬اند و به کلّی این درد را فراموش کرده¬اند. گردوغبار این غفلت بسیاری از اهل ایمان را فراگرفته و کمتر مؤمنی یافت می¬شود که در تب-وتاب این مصیبت گرفتار آمده و غم و غصّۀ این گرفتاری او را بی¬تاب نموده باشد. اگر از مؤمنان خواسته شود که گرفتاری¬های خود را بشمارند، چند درصد ایشان نخستین گرفتاری خود را دوری و محرومیت از وجود امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) می¬دانند؟ و چند درصد در مرتبۀ دهم و صدم و... از این گرفتاری یاد می¬کنند؟ و آیا نیستند شیعیانی که هرگز این مسأله را گرفتاری خودشان ندانند؟! درست مانند اینکه کودکی در یک نقطه از زمین که هیچ ارتباطی هم با ما ندارد، پدرِ خویش را از دست بدهد. ما در این مورد چقدر ناراحت می¬شویم؟! مهم این است که مسألۀ غیبت امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) جزء گرفتاری¬های شخصی مؤمنان محسوب شود. و تنها وقتی چنین خواهد بود که تعلّق خاطر روحی و معرفتیِ شیعیان نسبت به امامشان در یک حداقل مطلوب باشد. ولی متأسفانه چون در بسیاری از ایشان چنین نیست، این مسأله جزء گرفتاری¬های شخصی آنها به حساب نمی¬آید. و اصلِ مشکل همین جاست. تا این اشکال رفع نگردد و ارتباط روحی ـ معرفتیِ تک¬تک مؤمنان با امام غایب خویش آنچنان محکم نشود که دوری از ایشان گرفتارشان کند، سوز انتظار فرج برای آنها حاصل نمی¬شود. دلیل این امر کاملاً روشن است. تا کسی گرفتار نباشد، فرج برایش معنا ندارد. آن که خود را گرفتار نمی¬بیند، انتظار چه فرجی را از جانب خداوند داشته باشد؟ ابتدا باید چیزی او را ناراحت و گرفتار سازد، تا برای رفع آن به رحمت خدا و دستگیری¬ او امید بندد. پس برای خلاصی از این غفلتِ شوم، راهی جز معرفتِ بیشتر به امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) و ارتباط و اتصال روحیِ قوی¬تر با آن قطب عالم هستی، وجود ندارد. و اگر چنین شود، حال انتظار فرج امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) خودبخود در انسان حاصل می¬شود. امّا اگر چنین نشود، با هیچ توصیه و تکلیفی، این حال و سوز آن در فرد ایجاد نمی¬گردد. حال به یکی از زمینه¬هایی که بستر مناسب و مؤثّری برای چشیدن درد غیبت امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) است، اشاره می¬کنیم.

رنج و مصیبت مؤمن از وقوع ظلم در هر نقطۀ زمین

می¬دانیم که مأموریت مهدی موعود (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) از طرف خداوند برطرف کردن ظلم و جور از سراسر گیتی و برقراری عدل و قسط در کلّ جهان است. این مطلب به صورت متواتر از رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله وسلم) و سایر پیشوایان معصوم (عليهم‌‌السلام) نقل شده است. اهل سنّت نیز این معنا را در احادیث خود نقل کرده¬اند. نمونه¬ای از احادیث شیعه را از زبان حضرت امام حسین (عليه‌السلام) نقل می¬کنیم: لو لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا إلّا یَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلکَ الیومَ حتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی فَیَمْلَؤها عَدْلاً و قِسْطاً کما مُلِئَتْ جَوراً و ظُلْماً. کذلک سَمِعْتُ رسولَ اللهِ (صلي‌الله عليه و آله وسلم) یَقول. 30 اگر از (عمر) دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می¬گرداند تا اینکه مردی از فرزندان من قیام کند و دنیا را پر از عدل و قسط نماید همان¬گونه که از ظلم و جور پر شده است. این¬گونه از رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله وسلم) شنیدم. این عنوان، یعنی پر کردن دنیا از عدل و قسط، در برگیرندۀ تمام مأموریتی است که حضرت مهدی موعود (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) از طرف خداوند دارد. مطابق آنچه صاحب کتاب شریف «مکیال المکارم» در توضیح حدیث آورده¬اند، «عدل» اعمّ از «قسط» است. چون قسط در موارد احقاق حقّ دیگری استعمال می¬شود ولی عدل اعمّ از این است. ایشان می-فرمایند: العدل موافقة الحقّ مطلقاً. و القسط موافقة الحقّ فی مورد الخلائق... . و الجور ضدّ القسط. و الظلم ضدّ العدل. فالظلم هو التجاوز عن الحقّ مطلقاً. و الجور هو التجاوز عن الحقّ الراجع إلی الغیر. 31 عدل رعایت کردن هر حقّی است. و قسط رعایت حقوق مخلوقات... . و جور ضدّ قسط، و ظلم ضدّ عدل است. بنابراین ظلم رعایت نکردن هر حقیقت است، ولی جور رعایت نکردن حق دیگران (مخلوقات) است. با این بیان، «عدل» یعنی رعایت حقوق همۀ صاحبان حق. هرکس بر انسان حقّی داشته باشد، رعایت عدل در مورد او به این است که حقّش ادا گردد. ولی «قسط» مربوط به رعایت حقوق مردم و سایر خلایق می¬باشد. اولین صاحب حق بر انسان، خدای متعال است که رعایت عدل نسبت به او یعنی احترام گذاشتن به حقوق الهی. ساده¬ترین حق خداوند بر انسانها این است که او را نافرمانی نکنند. چرا که هر معصیتی در حقیقت زیرپا گذاشتن یکی از حقوق الهی و «ظلم» به اوست. علاوه بر اینکه نفس و جان انسان هم بر او حق دارند و هر گناهی در واقع ظلم به خود هم به¬شمار می¬آید. پس لازمۀ پر شدن دنیا از عدل این است که انسانها به حقوق خداوند بر خودشان احترام بگذارند. و توحیدـ که حق مسلّم الهی است ـ در سراسر عالم برقرار گردد. پس از خداوند، پیامبر بزرگ اسلام (صلي‌الله عليه و آله وسلم) و اهل¬بیت ایشان (عليهم‌‌السلام) بیشترین حقوق را بر همۀ خلایق دارند. لذا اجرای عدالت اقتضا می¬کند که حقوق ایشان ادا گردد و مذهب تشیّع در روی کرۀ¬ زمین فراگیر شود. پس از خدا و رسول (صلي‌الله عليه و آله وسلم) و اهل¬بیت (عليهم‌‌السلام) حقوق مردم بر یکدیگر مطرح می¬شود. لازمۀ عدالت در این قلمرو آن است که پس از ظهور امام (عليه‌السلام) کسی نتواند جان و مال و آبروی مردم را به ناحق مورد تجاوز قرار دهد و این امر به¬طور کامل در عصر ظهور تحقق می¬یابد، ان شاء الله. مؤمنان که در انتظار تحقق چنین روزی هستند، از وقوع ظلم¬ها و جنایت¬هایی که روی زمین واقع می¬شود، رنجور و مصیبت¬زده هستند، هرچند که این ظلم و جنایت بر شخص ایشان وارد نشود. اصولاً مؤمن به دلیل ایمان و غیرت دینی¬اش نمی¬تواند تحمّل کند که بندگان خدا روی زمین از انواع نعمت¬های الهی در جهت نافرمانیِ او بهره ببرند. مؤمن به وقوع هیچ معصیتی در عالَم رضایت نمی¬دهد و از اینکه دین الهی روی زمین حاکم نیست، در رنج و گرفتاری می¬باشد. پس قلمرو گرفتاری¬های مؤمنان، هر ظلم و جنایت و بی¬عدالتی را که در هر نقطۀ روی زمین واقع می¬شود، دربر می¬گیرد. انسان باایمان تاب مشاهدۀ نافرمانی خدا را از هیچکس و در هیچ ¬جا ندارد و از اینکه در زمان غیبت امام (عليه‌السلام) حق خدا و پیامبر (صلي‌الله عليه و آله وسلم) و اهل¬بیت (عليهم‌‌السلام) و حقوق مظلومان پایمال می¬شود، به اندازۀ غیرت دینی¬اش ناراحت می¬شود. معاصی و ظلم¬ها «منکرات» هستند. و «نهی از منکر» وظیفه¬ای است که همۀ مؤمنان موظّف به انجام آنند تا با رعایت شرایط شرعی آن، در برابر وقوع ظلم و معصیت ایستادگی کنند. اولین مرحلۀ نهی از منکر که اساس مراحل بعدی است، «انکار قلبی» می¬باشد. و این همان چیزی است که ملازم با ناراحتی و رنج قلبی مؤمن از وقوع گناه است. هرچه ایمان کسی قویتر باشد، از مشاهدۀ ظلم، بیشتر رنج می¬برد و گرفتارتر می¬شود. در اینجا نمونه¬ای از این¬گونه رنج و ناراحتی را در مورد یکی از نمونه¬ها و اُسوه¬های کامل ایمان ـ امام (عليه‌السلام)ـ شاهد می¬آوریم تا روشن شود که هرکس غیرت دینی¬اش بیشتر باشد، در برابر ظلم و جنایت، رنج و گرفتاری¬اش بیشتر است. شخصی به نام «بَشّار» می¬گوید: در کوفه خدمت امام صادق (عليه‌السلام) رسیدم. طبقی از خرما برای ایشان آورده بودند و حضرت مشغول خوردن از آن بودند. به من فرمودند: بیا جلو و بخور. عرض کردم: خداوند بر شما گوارا فرماید. من در راه که می¬آمدم، صحنه¬ای را دیدم که غیرت مرا برانگیخت و دل مرا به درد آورد و اثر عمیقی در من گذاشت. (کنایه از اینکه اشتهای خوردن ندارم.) حضرت فرمودند: به حقّی که من بر تو دارم، نزدیک بیا و بخور. من نزدیک رفتم و مشغول خوردن شدم. آقا فرمودند: آنچه را دیدی تعریف کن. عرض کردم: یکی از مأموران امنیتی حکومت را دیدم که بر سرِ زنی می¬زد و او را به سوی زندان می¬کشید و آن زن با صدای بلند فریاد می¬زد: المُستَغاثُ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ! ولی هیچکس به فریادش نمی¬رسید. حضرت فرمودند: چرا با او چنین می-کردند؟ عرض کردم: از مردم شنیدم که می¬گفتند: این زن به زمین خورد. پس گفت: لَعَن اللهُ ظالِمیکِ یا فاطِمَةُ: ای فاطمه (عليه‌السلام) خداوند ستم¬کنندگان به شما را لعنت کند. و همین باعث شد که با او چنین رفتاری کردند. امام صادق (عليه‌السلام) با شنیدن این ماجرا دست از خوردن کشیدند و شروع به گریستن کردند تا آن حد که دستمال و محاسن و سینۀ ایشان از اشک خیس شد. سپس فرمودند: بشّار! برخیز به مسجد سهله برویم تا به پیشگاه خداوند دعا کنیم و آزادی این زن را از او طلب نماییم. و از طرف دیگر یکی از شیعیان را به دارالحکومه فرستادند و سفارش کردند که اگر برای آن زن اتفاقی افتاد، خودش را به ایشان برساند و خبر دهد. بشّار می-گوید: با امام (عليه‌السلام) به مسجد سهله رفتیم و هر یک از ما دو رکعت نماز خواندیم. آنگاه امام (عليه‌السلام) دست خود را به سوی آسمان بلند کردند و دعا فرمودند: یا الله... . (بشّار دعا را نقل نکرده است.) و بعد از دعا به سجده رفتند. و من در سجده جز صدای نفسِ ایشان را نمی¬شنیدم. سپس سرِ خود را از سجده برداشتند و به من فرمودند: بلند شو. آن زن آزاد شد. بشّار می¬گوید: ما در خدمت امام (عليه‌السلام) از مسجد بیرون آمدیم. در راه با همان شخص که حضرت او را به سوی دارالحکومه فرستاده بودند، برخورد کردیم. حضرت پرسیدند: چه خبر؟ گفت: زن آزاد شد. پرسیدند: چگونه آزادش کردند؟ گفت: نمی¬دانم. ولی من کنار در ایستاده بودم که نگهبان بیرون آمد و آن زن را صدا زد و به او گفت: چه سخنی بر زبان آوردی؟ گفت: زمین خوردم. پس گفتم: لَعَنَ اللهُ ظالمیکِ یا فاطِمة. پس آن بلا را به سرم آوردند. نگهبان دویست درهم درآورد و گفت: اینها را بگیر و فرماندار را حلال کن. ولی آن زن قبول نکرد. نگهبان که دید او نمی¬پذیرد، داخل شد و به رئیس خود گزارش داد. سپس بیرون آمد و گفت: برو به خانه¬ات (آزاد هستی). آن زن هم رفت. حضرت فرمودند: از گرفتن دویست درهم خودداری کرد؟! گفت: بله، در حالی¬که ـ قسم به خداـ به آنها نیاز داشت. سپس امام (عليه‌السلام) از جیب مبارکشان کیسه¬ای درآوردند که هفت دینار طلا در آن بود و به آن شخص فرمودند: اینها را به منزل آن زن ببر و از جانب من به او سلام برسان و این دینارها را به او بده. بشّار می¬گوید: ما با هم رفتیم و سلام امام (عليه‌السلام) را به آن زن رساندیم. او گفت: شما را به خدا آیا جعفر بن محمد (عليه‌السلام) به من سلام رساندند؟ به او گفتم: خداوند تو را رحمت کند؛ قسم به خدا حضرت جعفر بن محمد (عليه‌السلام) به تو سلام رساندند. آن زن (از فرط شوق و محبّت) گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. ما صبر کردیم تا به هوش آمد و گفت: یک¬بار دیگر سخن خود را تکرا کنید. ما حرف خود را تکرار کردیم (دوباره سلام حضرت را با او ابلاغ کردیم) تا اینکه سه بار سلام حضرت را به او رساندیم و او هر دفعه به همان حال افتاد. بعد به او گفتیم: بگیر. اینها را حضرت برای تو فرستاده¬اند. بشارت باد بر تو. پولها را گرفت و گفت: از امام (عليه‌السلام) بخواهید تا از خدا بخشایش مرا طلب کند؛ که من وسیله¬ای به سوی خدا بهتر از ایشان و پدرانشان نمی¬شناسم. بشّار می¬گوید: به سوی امام (عليه‌السلام) بازگشتیم و همۀ اتفاقات را برای ایشان تعریف کردیم. حضرت شروع به گریستن کردند و برای آن زن دعا نمودند. من هم گفتم: لَیْتَ شِعْری متی أری فَرَجَ آلِ محمّدٍ (صلي‌الله عليه و آله وسلم): ای کاش می¬دانستم که چه موقع فرج آل¬محمّد (صلي‌الله عليه و آله وسلم) را می¬بینم! 32 این داستان را به دلیل نکات آموزنده¬اش به¬طور کامل نقل کردیم. بشّار یکی از دوستان امام صادق (عليه‌السلام) بود که وقتی در طول راه صحنۀ کتک خوردن آن زن مظلوم را مشاهده کرد، غیرت ایمانی¬اش او را چنان منقلب کرد که نمی¬توانست دعوت امام (عليه‌السلام) را برای خوردن خرما اجابت کند. و آنگاه که خود امام (عليه‌السلام) از ماجرا آگاه شدند، بیش از بشّار تحت تأثیر قرار گرفتند و گریستند، آنچنان که اشک صورت و سینۀ ایشان را مرطوب کرد. مشاهدۀ ظلم و جنایت برای امام (عليه‌السلام) که «غیرة الله» است، اینقدر رنج¬آور می¬باشد، به¬خصوص که این ظلم در حق یکی از دوستان حضرت روا شده باشد. محبّت بین امام (عليه‌السلام) و شیعیان طرفینی است. زنی که امام (عليه‌السلام) آن¬طور برایش نگران بودند، وقتی شنید که حضرتش به او سلام رسانده-اند، از خود بیخود شد و در عین حال به قدری عاقل و فهمیده بود که بهترین و لازم¬ترین حاجتِ خود را به عرض مولایش رساند. آخرین سخن بشّار در این ماجرا، حرف دل همۀ مؤمنان بخصوص شیعیان زمان غیبت است که: ای کاش می-دانستیم چه موقع فرج اهل¬بیت (عليهم‌‌السلام) را مشاهده می¬کنیم. دیدن آن مصیبت و گرفتاری، داغ دل بشّار را تازه کرد و حرارت انتظار فرج را در او شعله¬ور نمود. مؤمن، وقتی گرفتاری و ناراحتی شیعیان و بالاتر از آن غم و غصّۀ امام زمانش را به خاطر گرفتاری¬های دوستانشان می¬بیند، سوز انتظار فرج بیشتر دلش را به درد می¬آورد؛ چرا که عمق مصیبت¬ها و دردها را بیشتر حس می¬کند. آری؛ هرچه انسان گرفتارتر شود، انتظار فرجش نیز شدت بیشتری به خود می¬گیرد.

پي‌نوشتها:

1. اصول کافي، کتاب الحجة، بابٌ في الغيبه، ح 31.
2. البته در مورد اهل¬بيت عصمت و طهارت چنين نيست. چون ايشان معيار حق و باطل هستند و خشنودي آنها نشانۀ حقّانيت و ناخشنوديشان نشانۀ بطلان مي¬باشد. اين حقيقت در زيارت حضرت مهدي (عج) چنين آمده است: «الحَقُّ ما رَضيتُموه. و الباطِلُ ما سَخِطْتُموه.» حقّ آن چيزي است که شما از آن خشنوديد. و با طل عبارت است از آنچه مورد ناخشنودي شماست. (احتجاج طبرسي ج 2 ص 317، بحارالانوار ج 102 ص 82)
«سخطتموه» در بسياري از کتابهاـ از جمله «مفاتيح¬الجنان»ـ به اشتباه «أسخطتموه» آمده است، در حالي¬که در منابع موجود از اين زيارت بدون استثنا «سخطتموه» ذکر شده. علاوه بر اينکه «أسخطتموه» يعني «آن را ناخشنود ساختيد» که هيچ مناسبتي با معناي عبارت زيارت ندارد.
3. امالي طوسي ص 625.
4. کمال¬الدين باب 25 ح 8.
5. کمال¬الدين باب 31 ح 7.
6. الخصال ج 2 ص 541.
7. کمال¬الدين باب 55 ح 8.
8. بحارالانوار ج 102 ص 102.
9. دعاي ندبه (الاقبال ص 297).
10. اصول کافي، کتاب الحجّة، باب نادر في حال الغيبه، ح 2.
11. برائت/ 33.
12. اصول کافي، کتاب الحجّة، باب فيهُ نکت و نتف من التنزيل في الولايه، ح 91.
13. آل¬عمران/ 19.
14. بحارالانوار ج 53 ص 4.
15. بحارالانوار ج 52 ص 336 ح 71.
16. بحارالانوار ج 52 ص 316 ح 11.
17. بحارالانوار ج 52 ص 390 ح 212.
18. بحارالانوار ج 67 ص 351 ح 54.
19. ايشان فرموده¬اند که: اگر نسبت به خواندن همۀ آنچه در تعقيبات عصر روز جمعه آورديم، عذري داشتي، مبادا در خواندن اين دعا سستي بورزي. هر آينه اين امر را از فضيلت¬هاي اختصاص خداوند در حق خود مي¬دانيم، پس بر آن اعتماد کن. (جمال¬الاسبوع ص 315)
20. جمال¬الاسبوع ص 318؛ کمال¬الدين باب 45 ح 43.
21. دعاي افتتاح. (اقبال¬الاعمال ج 1 ص 61).
22. رجوع شود به دعاي بيست وسوم صحيفۀ سجاديه که در آن امام زين¬العابدين (ع) از خداوند به عبارات مختلف طلب عافيت کرده¬اند. يکي از دعاهاي حضرت اين است: «اللّهمَّ صَلِّ علي محمّدٍ و آلِهِ و عافِني عافِيةً کافِيةً شافِيةً عالِيةً نامِيةً، عافِيةً تُوَلِّدُ في بَدَني العافِيةَ عافِيةَ الدنيا و الآخِرَةَ.
23. اصول کافي، کتاب الايمان و الکفر، باب الرضا بالقضاء، ح 6.
24. معارج/ 5.
25. اصول کافي، کتاب الايمان و الکفر، باب الصبر، ح 23.
26. بحارالانوار ج 52 ص 352 ح 106.
27. غيبت نعماني باب 19 ح 5.
28. بحارالانوار ج 52 ص 304 ح 73.
29. بحارالانوار ج 2 ص 2 ح 1.
30. منتخب الاثر ص 247 ح 1.
31. مکيال المکارم ج 1 ص 119.
32. بحارالانوار ج 47 ص 379 تا 381.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 12 اسفند 1389  10:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها