قبلهچشمان تو آن جا که شعر در کف نامردمان رهاست
موعود من! صدای تو عاشقترین صداست
این جغدهای خفته که آواز شومشان
در ژرفنای تیره و خاموش شب رهاست،
باور نمیکنند که چشمان روشنت
دیریست قبلهگاه تمام ستارههاست
من میشناسمت، دل غمگین و خستهات
با درد، با غرور ترک خورده، آشناست
آری تو آن درخت کریمی که دستهات
عمریست آشیانه گرم پرندههاست
آخر چگونه در گذر بادهای تند
میایستی که قامت سبز تو تا خداست
من از هجوم دشنه شب زخم خوردهام
پس مرهم نگاه اهوراییات کجاست؟