موضوعشناسي زن و مهدويت از مناظر گوناگون ميتوان به پيوند زن و مهدويت پرداخت. زنانگي بعد جنسيتي نوعي انسانشناسي را شکل ميدهد که در سايه آموزه مهدويت طرح و ارائه ميگردد. نگاه متعالي اسلام به زن و مدل آن براي زندگي معقول و زيباي زنانه که در جريان مهدويت ادامه مييابد، حضور اسوهها و الگوهاي مشخص و والا در فرهنگ مهدوي که مورد توجه قرار ميگيرند و در نهايت آن دسته از روايات مهدوي که در آنها به نوعي به زنان اشاره رفته است، بستري براي اين منظر از ارتباط ميان زن و مهدويت را فراهم ميآورد.
چند وقت پيش از سوي يک نهاد موجه و علمي همايشي برگزار شد که عنوان موضوع شناسي زن و مهدويت بر روي آن نهاده شده بود.
اگر چه قصد داشتم در آن همايش شرکت کنم و در جريان موضوع آن قرار بگيرم اما متاسفانه توفيق حاصل نشد و من همچنان با موضوع آن همايش درگير ماندم و هنوز هم براي من سوال است که در چنين همايشي چه چيزي ميتواند مورد بحث و بررسي قرار گيرد و اساساً چه هدفي ميخواهد محقق گردد. البته مسئلهاي که ذهن مرا بيشتر به خود مشغول داشته، نه صرفاً چنين عنواني براي يک همايش که اصلاً رويهاي که در ايجاد چنين عناويني رايج شده است، ميباشد.
خوشبختانه و با کمال مسرت، چند سالي است که موضوع مهدويت رونق زيادي در فرهنگ عامه و ادبيات کوچه و بازار و خانه و در نتيجه محافل علمي و پژوهشي يافته است. بيآنکه بخواهيم دلايل و زمينههاي اين رويکرد را يک به يک بررسي کنيم، ميتوان انتظار داشت که چنين رويهاي ناخودآگاه با لغزشها و ابهامهايي همراه خواهدبود که البته در طول زمان مي توان به بهبود و درمان آنها اميد داشت. سيري از مباحث کلاسيک بحث مهدويت که در کتب قديمي مطرح شده است و ريشه در تبويب و طرحبندي کتب روايي همچون کمالالدين شيخ صدوق، غيبت شيخ طوسي و غيبت نعماني دارد و نيز در کتب ادوار جديد همچون مکيال المکارم نيز تکرار شده است، به يکباره در قالبي جديد و در جريان اين رويکرد، به کتابها و نشريات و گفتگوها سرازير شده و به تکرار رسيده است.
در اين ميان علاوه بر کتابها و مقالات پژوهشي که توسط اهل فن به نگارش در آمده است، تعداد زيادي از آثار تکراري و بيثمر که مشخصاً توسط افراد ارادتمند اما غير عالم به رشته تحرير درآمده، فرصت ظهور يافته و در پاسخ به اين ميل و رويکرد همگاني ارائه شده است. آثاري که ميتوان به راحتي دهها عدد از آنان را رونوشت يکديگر قلمداد کرد و گويي صاحبان آنها تنها درصدد برگزيدن مطالب از يک کتاب و درج آن در کتابي ديگر بودهاند. البته علت هم همانگونه که پيشتر اشاره شد، شايد به اين نکته بازگردد که اساساً کساني که به موضوع مهدويت و امام عصر عليه السلام علاقمند ميشوند، راه ابراز علاقه و اداي دين را در اين ميبينند که به تأليف و تصنيفي پرداخته و بيتوجه به معيارهاي فني و تخصصي در اين عرصه گام بردارند.
رونق يافتن اينچنيني جمعه بازار مباحث مهدويت منجر به بروز مسئلهاي عجيب شده است که حداقل من تا به اکنون از عهده فهم و درک آن عاجز بودهام. گويي پس از پرداختن به انبوه سوژهها و مسايلي که پيرامون بحث مهدويت به وجود آمده و بحث شده است، ديگر به اصطلاح کفگير به ته ديگ خورده و هر کس بتواند چيز جديدي در اين زمينه ابداع کند و چند صباحي با مانور بر روي آن اين بازار را داغ نگه دارد، بازارش سکه ميشود و دولت مستعجلش فرا ميرسد. يک روز ادعيه و اذکار و اوراد خاص مد ميشود و روز ديگر ربطدادن مهدويت به هر چيز جديدي که در آن سوي بازار باب شده است.
من نميخواهم منکر اين قضيه شوم که اساساً پرداختن به بحث مهدويت و قرارگرفتن در چارچوب فکري آن، به ايجاد گفتماني خاص بدل شده که تمام جنبههاي زندگي انسان را در برميگيرد و تا جزئيترين موارد و موضوعات از آن رنگ ميگيرند و متحول ميشوند، بلکه ميخواهم گلايه و شکايت کنم از کساني که بيدليل و بدون درنظرگرفتن اصالت و کارکرد مباحث به ابداع و نوآوري پرداخته و هر چه به ذهنشان خطور ميکند را به زبان و قلم جاري مي کنند. اين شايد به سبب آن باشد که علاقمندان به بحث مهدويت مي خواهند از قافله زمانه عقب نيفتند و هر آنچه که با آن مواجه ميشوند را بدون به خرج دادن دقت و تلاش و کنکاش، يکسره به اين موضوع متصل نمايند و صد البته هميشه وجه ارتباطي هم در اين ميان اختراع ميگردد.
از باب نمونه اگر عنوان همان همايشي که ذکر آن گذشت را درنظر بگيريم، بايد پرسيد که واقعاً چه مفهوم و معنايي از واژگان زن و مهدويت مدنظر طراحان اين عنوان بوده است. اين دو چه ارتباطي با يکديگر دارند و آيا ميتوان آنها را در مجموعهاي معنادار به يکديگر متصل گرد و زير يک چتر واحد آنها را گرد هم آورد. بر فرض که بتوان چنين کرد و ارتباطي ميان زن و مهدويت درنظر گرفت، پس از آن چه فايدهاي بر اين ارتباط مترتب ميشود و چه مشکلي از چه کسي برطرف ميگردد. آيا اين ارتباط در اولويتهاي مباحث الاهياتي يا کاربردي جايگاهي دارد و اساساً آيا ميتوان اينقدر به جزئيات پرداخت و يکسره به سراغ گزارهها و مفاهيمي رفت که لزومي در پرداختن به آنها وجود ندارد.
در تحليل اين قضيه و روشنشدن بهتر موضوع، توجه به دو نکته ضروري است. نخست آنکه چه عاملي سبب شده است تا چنين همايشي و يا ساير فعاليتهاي اينچنين برگزار گردد و ديگر آنکه چه ارتباطي ميان موضوع زن و مهدويت متصور است. نخست به دومي ميپردازم.
از مناظر گوناگون ميتوان به پيوند زن و مهدويت پرداخت. زنانگي بعد جنسيتي نوعي انسانشناسي را شکل ميدهد که در سايه آموزه مهدويت طرح و ارائه ميگردد. نگاه متعالي اسلام به زن و مدل آن براي زندگي معقول و زيباي زنانه که در جريان مهدويت ادامه مييابد، حضور اسوهها و الگوهاي مشخص و والا در فرهنگ مهدوي که مورد توجه قرار ميگيرند و در نهايت آن دسته از روايات مهدوي که در آنها به نوعي به زنان اشاره رفته است، بستري براي اين منظر از ارتباط ميان زن و مهدويت را فراهم ميآورد. جالب آنکه در بررسي نوشتههايي که همين موضوع را مدنظر داشته اند نيز به همين موارد برخورد ميکنيم؛ عدهاي از منزلت زنان در جامعه موعود سخن گفتهاند، برخي به معرفي و شرح حال زنان بزرگ تاريخ امامت و مهدويت پرداخته و خدمات آنان نسبت به ساحت امام را تجليل کردهاند و در نهايت بخش ديگري از تلاشها به روايات مربوط به زنان که در لابلاي متون و نصوص مهدوي آمده است توجه نشان دادهاند؛ چه رواياتي که وضع خطرناک زنان در آخرالزمان را نشان مي دهد و چه آنها که به شمار زنان ياريگر موعود اشاره مي کنند.
ديگر آنکه از منظر اجتماعي و تربيتي ميتوان به ارتباط زن و مهدويت و پرداخت و در اين راستا از حضور و نقش زنان در اجتماع و تغيير آن به سمت ايدهآل مهدوي گفتگو کرد. اينکه زنان ميتوانند با اصلاح خود، زمينه اصلاح نيم ديگر اجتماع را نيز فراهم آورند و از مسير تربيت ديني در خانواده و سپس اجتماع، زمينهسازي وضع مطلوب را بهبود بخشند، نوع ديگري از ورود به مبحث زن و مهدويت است.
همچنين با نگاهي روانشناسانه ميتوان به عمق زنانگي سفر کرد و از اين منظر که زنان همانگونه که به روايت فرويد در کليت زندگي نوعي احساس کمبود و نقص درباره مردان به همراه دارند، به تبيين موضوع پرداخت و معتقد شد که علت توجه و گرايش بيشتر زنان در مقايسه با مردان نسبت به مباحث مهدويت، به منجيخواهي دروني زنان بازميگردد. جالب آنکه در اين زمينه ميتوان اين سوال را هم پرسيد که اگر منجي موعود زن ميبود، آيا چنين برداشتي به صواب نزديک خواهدبود.
نيز ميتوان نگاهي فمينيستي به موضوع داشت و اينگونه با آن مواجه شد که اگر قرار است مهدويت آرمان نهايي انسان و تاريخ باشد، در اين ميان زنان چه جايگاهي در اين عرصه دارند و آيا اين سهم و جايگاه آنها به درستي تبيين شده است؟ چگونه ميتوان به احقاق حق زنان نسبت به آرمانهاي ديني پرداخت و تفسيري از آنها به دست داد که توجه جدي به زنان در آن رعايت شده باشد و از اين طريق مقتضيات زمانه فعلي که در گذشته ديني جايي نداشت، در آينده آن اثرگزار واقع شود.
داوري در باب صحت و نتيجه رويکردهاي پيشگفته را به خواننده واگذار ميکنم و به سراغ نکته دوم ميروم. اينکه يک نهاد علمي و پژوهشي پيش از آنکه همايش موضوعشناسي مهدويت را به سرانجام رساند، به برگزاري همايشي با عنوان موضوعشناسي زن و مهدويت همت گمارد جاي بسي تعجب دارد. يا اهميت اين موضوع خاص به قدري است که در منظومه مباحث و معارف مهدوي شايسته جلب توجهي ويژه است و يا آنکه همه نيازهاي علمي و فرهنگي در ساير زمينههاي مهدويت همچون سياست، مديريت، تربيت و... برطرف شده و تنها اين موضوع باقي مانده که انشاءالله آن نيز مرتفع خواهدشد. البته احتمال ديگري نيز ميتوان داد و آن اينکه بدنه پژوهشي مهدويت در مواجهه با فرهنگ عامه و اقبال زياد زنان به مباحث مهدوي و انتشار آثار مکتوب و شفاهي در اين باره به چارهجويي افتاده و درصدد برآمده تا از قافله عقب نماند و راهبري اين جريان را برعهده گيرد.
با اين وجود همچنان بحث بر سر اين موضوع باقي است و من درصدد يافتن تحليلي هم براي حضور بيش از معمول زنان در جلسات و کلاسهاي مباحث مهدوي که در آن شرکت ميکنم هستم و هم مشتاق دانستن اينکه چرا چنين عناوين و همايشهايي برگزار ميگردد و چه هدفي از برگزاري آنها مدنظر است و چه نقاط ضعفي از برکت وجود اين چنين فعاليتهايي برطرف گرديدهاند. فعلاً فرضيهام اين است که خانمها وقت بيشتري نسبت به آقايان براي حضور در جلسات مهدوي دارند و ديگر اينکه برگزارکنندگان همايش کذا از عنوان موضوعشناسي زن و مهدويت خوششان آمده است.