پاسخ به یک سوال بر اساس بسياري از اخبار و احاديث اسلامي، امام زمان(عج) هنگامي ظهور ميكنند كه زمين پر از ظلم و ستم و نابرابري شده باشد: «بَعد ما مُلِئَت ظلماً و جوراً»؛ با اين حساب، آيا اقدامات اصلاحطلبانة متدينين در زمينة بسط و گسترش عدالت و سركوبي ظلم و تبعيض، عملاً در راستاي ايجاد تأخير در ظهور حضرت مهدي (عج) قلمداد نميشود؟ به عبارت واضحتر اگر ما از منتظران واقعي ظهور هستيم، بايد خودمان نيز كوشش كنيم تا در زمين فساد زياد شود، تا آن حضرت زودتر ظهور كنند. لطفا نظر خود را بفرماييد؟
در ابتدا توجه به اين نکات ضروري است:
1. آمادگي جهاني: ظهور حضرت مهدي(عج)، به عنوان «خاتم الاوصيا» و منجي بشريت و کسي که در زمين دين اسلام را بر تمامي دينها پيروز ميگرداند، قطعاً زمينة آمادگي جهاني نيازمند است؛ زيرا روش و سيرة آن حضرت مبني بر رعايت امور ظاهري و حکم به ظاهر نيست، بلکه مبني بر رعايت حقايق و حکم به واقعيات و ترک تقيه و مسامحه نکردن در امور ديني و احقاق حقوق و برقراري عدالت واقعي و اجراي تمام احکام اسلامي است.
معلوم است که انجام اين برنامه و انقلاب بزرگ و همهجانبه نيازمند ترقي و رشد بشر در ناحيه علوم، معارف، فکر، اخلاق و آمادگي جامعه براي پذيرش و استقبال اين نهضت و لياقت زمامداري آن رهبر الهي ميباشد. از اين رو جهان بايد زمينة اين پذيرش را داشته باشد تا اين هدف محقق شود. بنابراين ميتوان فقدان آمادگي جهان را يکي از فلسفهها و حکمتهاي غيبت امام مهدي(عج) برشمرد.[1]
2. معناي زياد شدن ظلم: آنچه در روايات آمده، زياد شدن ظلم و جور و کم شدن افراد صالح است، نه اينکه همه مردم کافر شوند يا افراد صالح هيچ نباشند. در همان زمان که همه جا را تباهي فرا گرفته و ابرهاي تيرة گناه و فساد سايهافکنده افراد پاکباخته، متعهد و صالحي هستند که زمينه قيام آن حضرت را آماده سازند و در حمايت از آن منجي بزرگ به جهاد برخيزند به قول استاد مطهري: «در روايات اسلامي سخن از گروهي زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق ميشوند، بديهي است که اين گروه ابتدا به ساکن خلق نميشوند و به قول معروف از پاي بوته هيزم سبز نميشوند، معلوم ميشود در عين اشاعه و رواج ظلم و فساد زمينههاي عالي وجود دارد که چنين گروه زبده را پرورش دهد.
اين خود ميرساند که نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده است، بلکه فرضاً اگر اهل حق از نظر کميت قابل توجه نباشند، از نظر کيفيت ارزندهترين اهل ايماناند و در رديف ياران سيدالشهدا.»[2]
با توجه به نکات پيشگفته، اولاً بايد گفت ظهور ظلم و زياد شدن آن يکي از علائم ظهور حضرت مهدي(عج) است نه تمام آن، از عمدهترين عاملي که زمينه ظهور آن حضرت را فراهم کند وجود ياران پاک و پاکيزه به تعداد313 نفر به عنوان هسته مرکزي انقلاب آن حضرت است.[3] و در مرحله بعدي ده هزار نفر ديگر لازم است.[4]
اين افراد انسانهاي عادي نيستند، بلکه از بين ميليونها انسان بايد آنان انتخاب شوند، البته به وجود آمدن افراد زمان لازم دارد:
سالها بايد که تا يک سنگ اصلي ز آفتاب
در بدخشان لعل گردد يا عقيق اندر يمن
پس ميتوان گفت عامل عمده تأخير ظهور، نبودن ياران صالح و پاک است.
و اين ميطلبد که شيعيان و دوستداران آن حضرت بيشتر تلاش کنند تا زمينه ظهور زودتر فراهم گردد، خود آن امام رئوف فرمود: « اگر شيعيان ما- که خداي آنان را بر انجام طاعت خويش موفق بدارد- در راه ايفاي پيماني که بر دوش دارند، همدل ميشدند، ميمنت ديدار ما از ايشان به تأخير نميافتاد.»[5]
اگر قدر تو را دانسته بوديم
اگر عهد و وفا نشکسته بوديم
دل ما خانه غمها نميشد
غم هجران نصيب ما نميشد
اگر شرط تولي کرده بوديم
هر آنچه گفته مولا کرده بوديم
نميشد روز ما شام سياهي
نميشد قسمت ما اين جدايي
(محمد تقي مداح)
ثانياً يکي از سنتهاي ثابت الهي آزمايش بندگان و گزينش صالحان و پاکان است، به طوري که زندگي همواره صحنه امتحان و آزمايش است تا بندگان از اين راه در پرتو ايمان، استقامت و تسليم خويش در پيروي از اوامر خداوند تربيت يافته و به کمال برسند، استعدادهاي نهفته آنان شکوفا گردد، هر چه زمينه امتحان سختتر باشد استعدادها بيشتر شکوفا ميشود، در برخي روايات يکي از فلسفههاي غيبت آزمايش مردم شمرده شده است.
امام هفتم(ع) فرمود: «هنگامي که پنجمين فرزندم غايب شود مواظب دين خود باشيد مبادا کسي شما را از دين خارج کند او ناگزير غيبتي خواهد داشت، به طوري که گروهي از مؤمنان از عقيده خويش برميگردند، خداوند به وسيله غيبت، بندگان خويش را آزمايش ميکند.»[6]
در نتيجه بايد گفت: نيامدن حضرت به خاطر فراهم نشدن زمينه ظهور در بشريت است و تأخير ظهور اگر از جهتي باعث افزايش و زياد شدن ظلم و فساد ميشود از سويي باعث فراهم آمدن پاکترين انسان و ورزيدهترين انسانها به عنوان کارگزاران نظام عدالت مهدوي ميشود.
برداشت قشري مردم از مهدويت و قيام و انقلاب مهدي موعود، اين است كه صرفاً ماهيت انفجاري دارد؛ فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم، تبعيض، اختناق، حق كشي و تباهي ناشي ميشود؛ نوعي سامان يافتن است كه معلول پريشان شدن است. آن گاه كه صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد، باطل يكه تاز ميدان گردد، جز نيروي باطل نيرويي حكومت نكند و فرد صالحي در جهان يافت نشود، اين انفجار رخ ميدهد و دست غيب براي نجات حقيقت ـ نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرفداري ندارد ـ از آستين بيرون ميآيد. عليهذه هر اصلاحي محكوم است؛ زيرا هر اصلاح، يك نقطه روشن است. تا در صفحه اجتماع نقطه روشني است، دست غيب ظاهر نميشود؛ بعكس، هر گناه، هر فساد، ظلم، تبعيض، حقكشي و هر پليدي، به حكم اينكه مقدمه اصلاح كلي است و انفجار را قريب الوقوع ميكند، رواست؛ زيرا «الغايات تبرر المبادي؛ هدفها وسيلههاي نامشروع را مشروع ميكنند»
پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين سلك انتظار، ترويج و اشاعه فساد است. اينجاست كه گناه، هم فال است و هم تماشا؛ هم لذت و كامجويي است و هم كمك به انقلاب مقدس نهايي.
اين گروه طبعاً به مصلحان، مجاهدان، آمران به معروف و ناهيان از منكر، با نوعي بغض و عداوت مينگرند؛ زيرا آنان را از تأخيراندازان ظهور و قيام مهدي موعود(عج) ميشمارند. بعكس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمير و انديشه، با نوعي رضايت به گناهكار و عاملان فساد مينگرند؛ زيرا اينان مقدمات ظهور را فراهم مينمايند.
آيات قرآن كريم، در جهت عكس برداشت بالاست. ظهور مهدي موعود، حلقهاي از حلقات مبارزه اهل حق و باطل است كه به پيروي نهايي اهل حق منتهي ميشود. سهيم بودن يك فرد در اين سعادت، موقوف به اين است كه آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد. آياتي كه بدانها در روايات اسلامي استناد شده است، نشان ميدهد كه مهدي موعود(عج) مظهر نويد است كه به اهل ايمان و عمل صالح داده شده است. مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان است. ظهور مهدي موعود منّتي است بر مستضفعان و خوارشمرده شدگان، و وسيلهاي است براي پيشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمهاي براي وراثت آنها و خلافت الهي روي زمين.
ظهور مهدي موعود، تحققبخش وعدهاي است كه خداوند متعال از قديمترين زمانها در كتب آسماني به صالحان و متقيان داده است كه زمين از آن آنان است و پايان، تنها به به متقيان تعلق دارد.
حديث معروف كه ميفرمايد: «يملا الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا.» نيز شاهد مدعاي ماست، نه بر مدعاي آن گروه. در اين حديث نيز تكيه روي ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است كه مستلزم وجود گروه مظلوم است، و ميرساند كه قيام مهدي براي حمايت مظلوماني است كه استحقاق حمايت دارند. بديهي است كه اگر گفته شده بود: «يملا الله به الارض ايماناً و توحيداً و صلاحاً بعد ما ملئت كفراً و شركاً و فساداً» مستلزم اين نبود كه لزوماً گروهي مستحق حمايت وجود داشته باشد، در آن صورت استنباط ميشد كه قيام مهدي موعود، براي نجات حق از دست رفته و به صفر رسيده است، نه براي گروه اهل حق؛ ولو به صورت يك اقليت.
شيخ صدوق روايتي از امام صادق(ع) نقل ميكند مبني بر اينكه «اين امر تحقق نميپذيرد؛ مگر اينكه هر يك از شقي و سعيد، به نهايت كار خود برسد.» پس سخن در اين است كه گروه سعدا و گروه اشقيا هر كدام به نهايت كار خود برسند.
در روايات اسلامي سخن از گروهي زبده است كه به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق ميشوند. بديهي است كه اين گروه ابتدا به ساكن خلق نميشوند و به قول معروف، از پاي بوته هيزم سبز نميشوند. معلوم ميشود در عين اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمينههايي عالي وجود دارد كه چنين گروه زبده را پرورش ميدهد. اين خود ميرساند كه نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده است؛ بلكه فرضاً اگر اهل حق از نظر كميت، قابل توجه نباشد، از نظر كيفيت، ارزندهترين اهل ايمانند و در رديف ياران سيدالشهدا.[7]
چون ظهور بعد از گسترش ظلم و ستم است، برخي اين نظريه را مطرح كردهاند كه پس بايد به گسترش ظلم كمك شود يا حداقل مبارزه با ظلم بايد به حالت تعليق در آيد، تا ظهور نزديك گردد. در اين زمينه بايد دانست روايات گسترش فساد بيانگر شرط ظهور نيست، بلكه ترسيم سيماي جهان مىكند. از اين رو از وظيفه ما براى اصلاح خود و جامعه نمىكاهد. علاوه بر اينكه يكى از مصاديق ظلم آن است كه مصلحان جامعه و انسانهاى وارسته مظلومانه به دست سردمداران تبهكار و زيادهخواه كشته مىشوند. و اين نوع جنايتها در دوران آخرالزمان با توجه به سلاحهاى پيشرفته و ابزارهاى جديد شكنجه گسترش مىيابد. بنابراين حديث مذكور نه تنها دليلى بر خانهنشينى و نفى مبارزه نيست، بلكه خود دليل آشكارى است بر فعاليت جدى مبارزان اصلاحگر و شهادت مظلومانه آنان به دست سركردگان ظلم و ستم، به گونهاى كه آن چنان عرصه بر مردم مستضعف تنگ مىشود كه انتظار حقيقى براى استقبال از نجاتدهنده اصلى در ميان مردم پديدمىآيد. و همين آمادگى واقعى است كه از شرايط ظهور حضرت ولى عصر(عج) مىباشد. براى توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مىكنيم:
در طول تاريخ غيبت به ويژه در قرون اخير نوعى تفكر آسايشطلبانه در برخى پديد آمده و آنان بهانهاى مىطلبند تا از زير بار مسئوليت شانه خالى كنند! حال چه بهتر كه اين بهانه رنگ دينى داشته باشد. از جمله اين موارد آن است كه ما نبايستى با ظلم مبارزه كنيم؛ زيرا ظهور امام زمان به تأخير مىافتد و حتى برخي نپنداشتهاند كه بايد به ظلم و فساد نيز كمك كرد و در گسترش آن كوشيد تا اسباب ظهور بيشتر فراهم شود؟!
اين تفكر ناشى از عدم شناخت مسئوليت و نشناختن دين الهى و برداشت غلط از موضوع ظهور است؛ زيرا اولاً: هيچ يك از تكاليف شرعى مانند نماز، روزه، حج، امر به معروف، مبارزه با فساد و ... مشروط به چنين شرطي نيست؛ يعنى تكليف نماز و يا نهى از منكر تكاليفى مطلق هستند. و عمل به آنها الزامى است، چه موجب تسريع در ظهور يا تأخير در آن شود.
ثانياً: هيچ يك از آموزههاى دين نمىتواند اركان و اساس دين را معطل نمايد. اگر فرض كنيم (به فرض محال)پىگيرى تعاليم دين موجب تأخير در ظهور شود، باز عمل به آن تعاليم واجب است.
ثالثاً: روايات مربوط به ظهور، اختصاص به اين گونه روايات ندارد، بلكه روايات ديگرى خبر از وقوع حركتهاى اصلاحى مانند انقلاب ايران و گسترش موج اسلامخواهى در جهان مىدهد.
معرفي منابع جهت مطالعه:
1. مجله حوزه شماره 71-70 مهر 1374
2. در ساحل انديشه، اکبر اسد عليزاده، مؤسسه امام صادق(ع)
3. خورشيد پنهان، ستاد برگزاري جشنهاي ميلاد حضرت مهدي(عج)
پينوشتها:
[1] ـ آيه الله لطف الله صافي، امامت و مهدويت، ج3، ص143-150.
[2] ـ مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي، ص62.
[3] ـ بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج52، ص223 و الزام الناصب، ص199.
[4] ـ بحار، ج51، ص157، و منتخب الاثر، ص468.
[5] ـ بحارالانوار، ح53، ص177، حديث 8.
[6] ـ بحارالانوار، ج51، ص150، باب 7 حديث1 و غيبت نعماني، ص154 کتاب