حافظ و غزل عاشورايي «رندان تشنهلب»
شمسالدين محمد ملقب به لسان الغيب غزلسراي بزرگ و نامي ايران در قرن 8 ميزيست.
تاريخ دقيق ولادت وي مشخص نيست. شايد حدود سال 727 باشد؛ گويند پدرش
بهاء الدين بازرگاني اصفهاني بود كه در كازرون با زني از آن محل ازدواج
كرد و خيلي زود در ايام كودكي شمس الدين محمد از دنيا رفت. پس از آن حافظ
با مادرش زندگي سختي را در پيش گرفت و براي كسب نان به كارهاي سخت و توان
فرسا پرداخت و به سختي به تحصيل علوم پرداخت و در مجالس درس علما و بزرگان
زمان خود حضور يافت و چون در ايام جواني، حافظ قرآن بود حافظ تخلص كرد.
وفات وي در شصت و چند سالگي در سال 792 يا 791 اتفاق افتاد؛ و پس از
وفاتش شخصي به نام محمد گلندام اشعار وي را جمع آوري كرد؛ حافظ علاوه بر
غزلهايش رباعي ،ساقينامه و مثنوي نيز دارد، ولي شهرتش به خاطر غزلهاي
پرارزش اوست.
*دورهاي كه حافظ در آن ميزيست
حافظ هنرمندي هدفمند بود و بنابراين از تاريخ زمانهاش جدا نيست؛ دوره
زندگي اين شاعر در عصر فترت دوره ايلخاني و تيمور است، يعني كشمكش بين دو
آشوب بزرگ مغول و تيمور.
شيراز در اين اعصار كانون هنر ايران بود و به سبب هوشياري يكي از
اتابكان فارس با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول در امان ماند و
پناهگاه هنرمندان و انديشمندان شد و به شكوفايي اقتصادي و هنري رسيد. با
اين وجود عصر حافظ دوران سقوط ارزشهاست؛ عصر جنگهاي داخلي و تزويرهاي
خانگي؛ در اين دوره قيامها اغلب خودجوش و بدون سازماندهي بود و عناصر
جنبشهاي سازمان يافته را بيشتر دراويش تشكيل ميدادند كه آنها نيز توفيقي
نداشتند، ولي انديشمندان عصر خود را تحت تاثير قرار دادند.
حافظ در دوران سياه امير مبارزالدين دلبستگي خود را به حركتهاي تحولطلبانه نشان ميدهد:
از كران تا به كران لشكر ظلم است ولي
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است
* حافظ و عرفان
عرفان به معني يافتن حقايق از طريق كشف و شهود است و عارف در اشعار حافظ به معني شخص خودشناس خداشناس حقيقت جوي است.
شهيد استاد مرتضي مطهري در تماشاگه راز ميگويد: "ديوان حافظ يك ديوان
عرفاني است "، در حقيقت يك كتاب عرفان است؛ به عبارت ديگر ديوان حافظ
عرفان است به علاوه هنر؛ ديواني است كه از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت
شعر بر زبان سراينده جاري گشته است.
از ديدگاه عارفان، جهان از عشق به وجود آمده و با نيروي عشق
بازميگردد. در عرفان تقابل ميان عشق و عقل را به هنگام سخن گفتن از عشق
زميني و آسماني ميبينيم؛ حافظ نيز در ميان اين سنت ديرينه گام مينهد.
عاشق و رند و نظر بازم و ميگويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراستهام
*حافظ و حادثه كربلا
برخي معتقدند كه او در غزلي كه با مطلع "زان يار دلنوازم شكريست با
شكايت " در نهايت مهارت و زيبايي غزلي عاشورايي گفته است؛ آنجا كه سروده
"سرها بريده بيني بيجرم و بيجنايت " مرادش سر مبارك امام است و گوشه
چشمي به حادثه كربلا داشته است.
زان يار دلنوازم شكري است با شكايت
گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
بيمزد بود و منت هر خدمتي كه كردم
يا رب مباد كس را مخدوم بيعنايت
رندان تشنه لب را آبي نميدهد كس
گويي وليشناسان رفتند از اين ولايت
در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كان جا
سرها بريده بيني بيجرم و بيجنايت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و ميپسندي
جانا روا نباشد خونريز را حمايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشهاي برون آي اي كوكب هدايت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان وين راه بينهايت
اي آفتاب خوبان ميجوشد اندرونم
يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كش صد هزار منزل بيش است در بدايت
هر چند بردي آبم روي از درت نتابم
جور از حبيب خوشتر كز مدعي رعايت
عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخواني در چارده روايت
چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا 2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا 3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا 4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا
پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com
تالارهای تحت مدیریت :
مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه
دوشنبه 14 دی 1388 4:34 PM
تشکرات از این پست