عصر طلايي ظهور در آن روز مردم با چهرههاي شادمان و گشاده در سطح شهر رفت و آمد ميكنند و اين شادي برخاسته از درون آنهاست. حاصل اين نعمت، بهداشت رواني جامعه، سلامتي جسمي و روحي و نيز تقليل ميزان بزهكاريها، جرمها و آلودگيهاي اجتماعي خواهد بود.
آنگاه كه زمان ظهور فرا رسد و رهاييبخش جهان از پشت پرده غيبت بيرون آيد و رخ نماياند، خداوند متعال امر او را در يك شب اصلاح ميكند1 و همه زيباييهاي پس از ظهور، يك به يك آشكار ميشود.
صبح ظهور وقتي بندگان خدا از خواب بيدار ميشوند دستي بر سر آنها كشيده ميشود. به خود مينگرند، به دانستهها و قدرت فهم و دريافت عقلي خويش، ناگهان ميبينند كه نور ايمان در قلب آنان ميتابد به درخشندگي خورشيد2 و قدرت و تواني در خويش ميبينند باورنكردني. هر يك قدرت چهل مرد را پيدا ميكنند3. ايمان و توان، اولين هديههايي است كه از دوست ميگيرند.
نشاط و شادماني چنان بر وجود آنها سايه ميافكند كه حتي مردگان نيز در قبر شاد ميشوند4 و از نسيم ظهور آن مرد بزرگ، حياتي دوباره مييابند.
پيش از اين، بندگان خدا پراكنده بودند و هر يك در انديشهاي متفاوت. پس از ظهور، دستي بر سرهاي آنان كشيده ميشود و عقلهاي آنها را به يك سو جهت ميدهد5. افكار آشفته و متفرق جمع ميشوند و گويي همه عقلها به يك عقل؛ آن هم «عقل كامل» تبديل ميشوند؛ چونان قطرههايي كه از سرتاسر كره زمين جمع ميشوند و به رودها ميريزند و راههاي دراز را معجزهآسا ميپيمايند تا به دريا ريزند. آنان ديگر قطره نيستند. نام شناسنامهاي آنها از قطره به دريا تغيير ميكند و همه يك هويت مييابند؛ دريا، درياي بيكران.
بندگان خدا در آن روز به يك حقيقت ميانديشند و عقربه ذهن و عقل آنها يك نقطه را نشان ميدهد و آن پيروي از حق و راستي است. ديگر هيچكس واژه «من» را به كار نميبرد و «ما» را جايگزين همة منيتها ميشود. وقتي آن دست آسماني بر سرها كشيده ميشود، اخلاق (احلام)6 مردم كامل ميشود. رذايل اخلاقي از وجود آنها رخت برميبندد و فضايل، نيكيها و بزرگواري همچون دانههاي مرواريد، صدف وجود آنان را مزين ميكند. خشم و شهوت و وهم و بيعدالتي با اين مردم بيگانه ميشود و آرامش و وقار و تعادل و عدالت از سيماي آنان هويدا ميگردد. آري، روزي كه او ميآيد. بغض و كينه از دلهاي بندگان ميرود و اين گونه اخلاق آنها كامل ميشود7. ترس و بخل از شيعيان دور ميشود و آرامش و سخاوت جايگزين آن ميگردد.8 خداوند، مردمان شايستهاي را حاكم خواهد كرد كه زمين را پر از عدل و داد ميكنند9 و افراد پست و فاسد را روي زمين باقي نميگذارد10.
اينك مردمان امت اسلام مبهوت اين تحول، بر جاي ايستاده و خويش را تحليل ميكنند و سپس به خانه خود نظر ميكنند و ميبينند كه زنان آنها در خانهها به كتاب خدا و سنت پيامبرش قضاوت ميكنند11 و چنان چشمههاي دانش و حكمت بر سرزمين وجود و ذهن آنها جاري شده است كه جز حق و منطق بر زبان نميرانند. فرهنگ و دانش مردم در آن روز به اوج ميرسد و بديهي است وقتي بانويي به كتاب خدا و سنت پيامبر او قضاوت كند، انحراف در او راه نخواهد يافت و اينگونه، احساسات زنانه كه همواره مانع قضاوتهاي عادلانه بود جاي خود را به استدلال عقلاني و وحياني و همسويي با كتاب خدا ميدهد و زنان در خانه خويش بر مسند قضاوت مينشينند.
پدران و مادران، شگفتزده كودكان خود را ميبينند كه با مارها و عقربها بازي ميكنند بدون آنكه آزاري به آنان رسد12. خدايا! چه شده است؟ طبيعت عقرب نيش زدن است و مار، زهر افشاني! كجا رفت غريزه حيواني و طبع وحشي، خشن و گزنده آنها؟!
شايد آن امروز خشونت و زهرافشاني و نيش زهرآگين، بياثر شده است و يا حيوانات وحشي به مرحلهاي از كمال حيواني دست يافتهاند كه همزيستي در كنار انسان را تجربه كنند و آنها نيز اهلي شوند.
دنيا به گونهاي ديگر است. صلح و آرامش جايگزين جنگ و خونريزي شده و دوستي و محبت به جاي دشمني و درندهخويي نشسته است.
هركس در گوشهاي از شهر خويش ميبيند كه ميش و گرگ در يك محل با يكديگر ميچرخند و در كنار هم زندگي ميكنند13 خوي ددمنشي گرگ و ترس و هراس ميش در اينجا ديده نميشود و اين زيباترين نماي صلح در آن عصر طلايي است. وقتي گرگ چنين آرام و رام ميشود چگونه انسان متمدن در انديشه جنگ و سلطه باشد؟ بنابراين حتي انسانهاي گرگ صفت نيز در آن روز از سيرت حيواني خارج شده و با صورت انساني خويش هماهنگ ميگردند.
امنيت رواني
دلهاي مؤمنان از ترس خالي شده و قلوب دشمنان آنها آكنده از ترس و وحشت ميگردد14. همانگونه كه خداوند متعال در نبرد بدر با ايجاد رعب در دل دشمنان و فرستادن فرشتگان براي ياري مسلمانان - كه تعدادشان در برابر مشركان بسيار اندك بود - دلهاي مؤمنان را از ترس خالي نمود، در زمان ظهور نيز چنين خواهد شد.
بيماريها، اعم از روحي و جسمي بهبود مييابد و ضعفها و ناتوانيها به قوت و قدرت تبديل ميشود. توان جسمي ياوران حضرت چنان افزوده شود كه از شير، شجاعتر و از نيزه، برندهتر شوند به گونهاي كه دشمن را با پاها بر زمين افكنند و با دست او را بشكنند15، زيرا هر مؤمني در زمان ظهور، قدرت چهل مرد را مييابد و قدرت خداوند نسبت به آنچه در آن روز انجام ميدهد بسيار بيشتر است.
اهل آسمان و زمين، پرندگان، وحوش و ماهيان درياها به خاطر وجود حضرت حجت(ع) شاد ميشوند و هيچ مؤمني ديده نميشود مگر آن كه اين شادي و نشاط در قلب او وارد شده باشد و يا اگر مرده است اين نشاط بر قبر او داخل ميشود.16
در آن روز مردم با چهرههاي شادمان و گشاده در سطح شهر رفت و آمد ميكنند و اين شادي برخاسته از درون آنهاست. حاصل اين نعمت، بهداشت رواني جامعه، سلامتي جسمي و روحي و نيز تقليل ميزان بزهكاريها، جرمها و آلودگيهاي اجتماعي خواهد بود.
شهرها با حضور چنين مردماني كه شادمانه و عاشقانه زندگي ميكنند، طراوتي شگفتانگيز خواهند يافت.
گسترش ارتباطات مؤمنان
مؤمنان از نظر شنوايي و بينايي قدرت مييابند و چنان وسعتي در تواناييهاي شنيداري و ديداري آنها ايجاد ميشود كه بدون هيچ پيك و واسطهاي صداي امام(ع) را ميشنوند و سيماي او را ميبينند در حالي كه آن حضرت در جايگاه خود قرار دارد17.
به حكمران و فرمانداري كه تحت ولايت آن حضرت قرار دارد گفته ميشود كه:
«عهد و پيمان و وظايف تو بر كف دستانت نهاده شده و به آنچه ميبيني عمل كن».18
مؤمني كه در مشرق است برادر خويش و مؤمنان ديگر را كه در غرب هستند ميبيند و فاصلهها مانع ارتباط مستقيم آنان نميشود19.
بنابراين ارتباط مؤمنان آن روز در بالاترين حد است و امكان دسترسي آنان به يكديگر در كوتاهترين زمان ممكن وجود دارد و اين ارتباط قلبها آنان را به يكديگر نزديكتر ميكند. برخلاف امروز كه گسترش ارتباطات موجب از هم پاشيدگي خانوادهها و دوري قلبهاي افراد از يكديگر ميشود، آن روز قلبها به عشق يكديگر ميتپد و مؤمنان زنجيروار به يكديگر پيوسته خواهند بود.
امنيت اجتماعي
تقوا و فرهنگ جامعه چنان زياد ميشود كه اگر پيرزني ناتوان از شرق عالم به قصد غرب راه افتد و در اين مسير هيچكس او را آزار نميدهد20. يا اگر بانويي ديگر با طراوت و جواني و شور، طبقي از زيورآلات بر سر دارد و بين عراق و شام حركت ميكند و در اين مسير كه اكنون به بركت ظهور تماماً سرسبز شده است، نه درندهاي به او حمله ميكند و نه او از درندهاي ميترسد21 و كسي با نگاهش وي را نميآزارد.22
نعمت امنيت و آرامش، شهر و ديار را آراسته و ترس از دلهاي مردم زدوده ميشود. به نظر ميرسد صفحه حوادث روزنامهها در آن روز حذف خواهد شد و ديگر چشمهاي مادران با نگراني و اضطراب به بدرقه دخترانشان نخواهد رفت.
آري، زمين چنان آرام ميشود و امنيت چنان در همهجا حاكم ميگردد كه بانوان بدون اينكه هيچ مردي آنها را همراهي كند براي اعمال حج به سوي مكه ميروند با آرامش تمام حج ميگزارند و باز ميگردند و هيچ خطري تهديدشان نميكند.23
گناهاني چون شرابخواري، ربا و زنا از جامعه اسلامي دور ميشوند و شر و پليدي از بين ميرود.
مردم با امام خود عهد ميبندند كه مرتكب سرقت، زنا و قتل نشوند، به مسلمانان دشنام ندهند، احتكار نكنند و از مال يتيمان دوري كنند. كسي را به ناحق نزنند و مساجد را ويران نسازند. راهها را ناامن نكنند و به خانههاي مردم هجوم نبرند و اينگونه «آرمان شهري» بهوجود ميآيد كه اساس آن بر اعتماد و اعتقاد و آرامش است. دامنه عدالت امير هستي، حضرت مهدي(ع) به ميان خانههاي مردم راه مييابد همانگونه كه سرما و گرما نفوذ ميكند24 و ارمغان اين عدالت؛ آرامش، امنيت و عشق است.
مردم در آن روز يگانگي مييابند و با هم يكدل و يكرنگ ميشوند. آنها از نعمت برادري و برابري برخوردار خواهند بود به گونهاي كه اگر مسلماني به چيزي نياز داشت از جيب برادر مسلمانش برميدارد و او مانع نميشود25 و رنجشي نيز از اين برخورد نخواهد داشت. همه مردم جهان به يك امت تبديل ميشوند كه دل به يك امام ميسپرند و مشتركات آنها آنقدر زياد است كه به واقع براي يكديگر برادري ميكنند. هر كه با آخرين پيشواي معصوم، امام زمان(ع) بيعت كند و در خدمت آن حضرت درآيد و نام وي در فهرست ياران وي ثبت شود، از هر خطري در امان خواهد بود و با آرامش و امنيت كامل به زندگي خواهد پرداخت.26
شيعيان در مسجد كوفه چادر زده و قرآن را همانگونه كه نازل شده است به مردم ميآموزند و آموزش ميدهند27 و چنان كه گفته شد زنان در خانههاي خود با استدلال به كتاب خدا و سنت رسول او داوري مي كنند.
عقل و انديشه آنان به اوج رشد و بالندگي ميرسد و تفرقه و پراكندگي از امت زدوده ميشود و مكارم اخلاق به كمال لازم ميرسد، زيرا چنان كه گفته شد دست مبارك حضرت بر سر بندگان خدا كشيده مي شود.28
بدعتها و خرافهها از جامعه اسلامي زدوده ميشود و سنتهاي راستين الهي اقامه ميگردد29. امانتداري به كاملترين شكل صورت ميگيرد، يعني امانتها بازگردانده ميشود30 و خيانت در قاموس آنها واژهاي بيگانه ميشود. اديان متعدد در لواي اسلام قرار ميگيرند و يك دين جهاني براي يك جامعه جهاني برنامهريزي ميكند. جهان مسيحيت كه پيش از اين به عيسي(ع) اقتدا ميكردند اينك ميبينند كه عيسي(ع) به حضرت مهدي(ع) اقتدا ميكند و آنان نيز يوسف فاطمه(س) را مقتداي خويش قرار ميدهند. اينگونه اسلام دين جهاني ميشود و فرهنگ اسلامي بر سراسر گيتي سايه ميگستراند. چه زيبا فرمود پيامبر اكرم(ص):
امتي كه ابتداي آن محمد(ص) و انتهاي آن مسيح(ع) و ميانه آن مهدي(ع) است هرگز نابود نخواهد شد31.
بيست و پنج حرف باقيمانده از بيست و هفت حرف علم كه تا آن روز مستور بوده است در آن زمان آشكار و منتشر ميشود32. گرههاي محكم علمي باز شده و حلقههاي گم شده دانش بشري پيدا ميشوند.
فرهنگ ديني چنان توسعه مييابد كه ريا از جامعه دور شده و اخلاص جايگزين آن ميشود. مردم، گروه گروه و با اشتياق به برنامههاي عبادي و رفتارهاي مشروع و نماز جماعت روي ميآورند و از منكرات دوري ميكنند و با محبت33 با امام خود پيمان ميبندند.
در آن زمان هيچ بدعتي نيست مگر آنكه از بين رود و هيچ سنتي نيست جز آنكه به پا داشته ميشود34. در اين صورت حق - آنگونه كه بايد - در سراسر گيتي گسترده ميشود و خرافات و بدعتها و سوء استفادههاي برخي از شيادان از بين ميرود.
رفاه اقتصادي
پس از ظهور، صدايي به گوش امت ميرسد كه:
آيا كسي نيازي به مال او (حضرت مهدي(ع)) دارد؟
خداوند قلبهاي امت محمد(ص) را چنان سرشار از وسعت غنا و بينيازي ميكند كه از سرتاسر گيتي تنها يك مرد نزد او ميآيد و از حضرتش مال ميخواهد. حضرت، وي را نزد خزانهدار ميفرستد تا خواستهاش را برآورده سازد. او نزد خزانهدار ميرود و به او گفته ميشود كه خود به خزانه رفته و هر آنچه ميخواهد براي خويش بردارد.
مرد ميرود و آنقدر طلا و نقره برميدارد كه نميتواند آنها را حمل كند. مقدار زيادي از اموال را بر جاي ميگذارد و مقداري از آن را به تناسب نيرو و قدرت خويش برميدارد و خارج ميشود. هنوز چند قدمي دور نشده است كه با خود ميگويد: من حريصترين فرد از امت محمد(ص) هستم كه به اينجا آمدهام!
سپس مال را به خزانه برميگرداند و وقتي خزانهدار را ميبيند و جريان را باز ميگويد، پاسخ ميشنود:
ما آنچه را كه داديم، پس نميگيريم.35
امت او در نعمت چنان غرق خواهند بود كه چشم به هيچ مالي نميدوزند و خزانه بيتالمال سرشار است از داراييهايي كه راهي براي مصرف آنها نيست. به عبارت ديگر براي مصارف خمس و زكات هيچ موردي يافت نميشود و فقر از جامعه آن روز ريشهكن خواهد شد. بيشك خواهيد پرسيد كه چگونه جامعهاي به اين درجه از استغنا خواهد رسيد. ميگويم كه خداوند براي آخرين گنجينه خويش، در خزانه بيانتهايش نعمتهاي ويژه پنهان نموده است. او اراده كرده است تا صالحان را وارث زمين كند و مهدي(ع)، پدر صالحان است (اباصالح).36
كشاورزان در آن روز يك مد از هر محصولي ميكارند و هفتصد مد برداشت ميكنند37. يعني محصولات هفتصد برابر ميشود. تعداد دامها و چهارپايان افزايش مييابد و امت اسلام شكوه و عظمت فراوان مييابد.38
بديهي است كه بارش چهل روزه نزديك ظهور و سخاوت زمينهاي كشاورزي و وفور نعمتها، مردم را ثروتمند و بينياز خواهد كرد و اين همه به بركت نفسهاي پاك وليّ خدا بر روي كره زمين است.
پيرزني بر سر خود زنبيلي (كيسهاي) از گندم ميگذارد و به آسياب ميرود، كارگران گندمهاي او راآرد ميكنند بدون آنكه اجرت و مزدي از وي دريافت كنند.39 از آنجا كه قلبها سرشار از غنا و بينيازي است هرگز از ضعف و ناتواني ديگران جهت بهرهوري بيشتر سوء استفاده نميشود، بلكه اين گروه بيش از ديگران مورد شفقت و مهرورزي واقع ميشوند و در آن روز است كه حق به حقدار ميرسد و به امر امام زمان(ع) مردم از توزيع عادلانه و مساوات برخوردار ميشوند. افزونهخواهي و ثروتهاي بادآورده و اختلاس و تبعيض طبقاتي در اين جهان هيچ جايي ندارد. در آن روز هيچ زمين زراعي و يا غير آن از طريق حكمرانان به بستگان و نزديكانشان اعطا نخواهد شد و قانون «اقطاع»40 نابود ميگردد. از اين رو همه مردم بهطور مساوي از سرمايههاي ملي بهره ميجويند.
مشكل مسكن و آباداني زمين
در آن روز همه خانوادهها مسكني خواهند داشت كه در آن آرام و قرار ميگيرند. گفته شده است كه آن روز، خانههاي كوفه به رود كربلا متصل ميشوند41 و چنان فاصله شهرها كم و كمتر ميشود كه گويي همه دنيا يك شهر است. بيابانهاي خشك و بيآب و علف عراق كه در فاصله بين كوفه و كربلا وجود دارند به بركت باران و هدايت آبهاي سرگردان - كه به دستور حضرتش صورت ميگيرد - سرسبز و آباد ميشوند و خانه هايي در آن زمينها ساخته ميشود و سرپناهي براي بيپناهان مهيا ميگردد.
آن حضرت فرمان ميدهد تا آبراهي از پشت كربلا حفر كنند كه تا غرييّن42 جريان يافته و به سوي نجف اشرف سرازير شود. آنگاه بر سر راه اين آب، پلها و آسيابها جريان يافته و به سوي نجف اشرف سرازير شود43.
اينگونه مناطق خشك و صحراها و بيابانها به مناطق مسكوني تبديل شده و خانههايي زيبا در دشتها سبز و آباد بنا ميشود كه آدمي را به ياد درختان و نهرهاي بهشتي مياندازد. اين آبراهها براي سيراب كردن تمامي صحراهاي خشك كه به نجف و كوفه متصل ميشوند، حركت ميكنند و به واسطه اين جريان حتي صحراي شام و صحراي نفوذ و رفبع الخالي نيز آباد ميشوند.
بديهي است وقتي بيابانهاي تفتيده عراق و عربستان، چنين سبز و آباد ميشود و آب در آبراههها و آباديها موج ميزند، در كشورهايي كه خود، استعداد و امكانات رويش و آباداني دارند چه خواهد شد؟ به يقين رويش و بالندگي در اين كشورها صد چندان خواهد شد. سبزي و آباداني زمين عجيب ديدني خواهد بود!
در آن روز، آسمان پي در پي ميبارد44. زمين، پيوسته گياه و سبز ميروياند به گونهاي كه بانويي بين عراق و شام را طي ميكند در حالي كه قدمهاي خود را فقط بر روي گياه ميگذارد45. اين مسأله از آن روي اهميت دارد كه فعلاً صحراي شام و مناطق اطراف آن از نظر تفتيدگي و خشكي در روي كره زمين بينظير هستند و حتي با تكنولوژي بسيار پيشرفته نميتوان اين مشكل را حل كرده و به اين صحراها حيات بخشيد. تنها حضور و ظهور اوست كه حياتبخش زمين و زمان و هويت بشري است.
آسمان، عاشقانه و سخاوتمندانهتر از هميشه بركات و آبشار رحمت خود را بر سر مؤمنان نثار ميكند و بارش رحمت الهي وصفناپذير است و زمين، پارههاي جگر و ميوه دل خود يعني معادن طلا و نقرهاش را به پاي امام و امت او ميريزد و اينگونه همه سرشار از بينيازي و مناعت طبع ميشوند. آري ستونهايي از طلا و نقره بر زمين جلوهگر ميشود كه چشمها تاكنون چنين سخاوتي را از زمين نديده بودند و اينك همه چيز چونان رؤياي طلايي و شگفتانگيز است.
زمين در نهايت سخاوتمندي و گشادگي همه ذخيرهها و بذرهاي نهفته در درونش را تقديم ميكند46. نزديك ظهور آن يار هميشه جوان و مسافر زمان، چهل روز47 آسمان هيچ قطرهاي در گنجينه خود نگاه نداشته و آبشاري بر زمين جاري ميسازد نگفتني و زمينهاي مردهاي كه با اين باران زنده شدهاند اينك در صبح ظهور خود را به گياهان و سبزهها ميآرايند و خودنمايي ميكنند. درختان بار فراوان ميآورند و بركت از هر سوي وارد زندگي مؤمنان ميشود48. مردم چنان غرقه در نعمت ميشوند كه تا كنون چنين نبوده است.49
مؤمنان، زكات مال خويش را بر روي شانههايشان نهاده و براي سرور هستي، حضرت مهدي(ع) ميآورند. آنان چنان وسعت و گشايشي در زندگي مييابند كه اگر لطف الهي نبود در پي چنين توسعهاي، مست نعمتهاي الهي ميشدند و از حدود خود تجاوز ميكردند. آنها خاضعانه و ارادتمندانه، حقوق را ادا ميكنند و اينگونه رنگ تيره فقر و ناداري از جامعه شيعيان حضرت زدوده ميشود و رفاه و رزق كريم جايگزين آن ميشود. چشمها پر است از نعمت و دلها سرشار از عشق به منعم و نعمت آفرين. آن روز، شيعيان، خزانهدار و حكمران روي زمين هستند و زمامداري امور در سراسر گيتي به دست آنان است50. ثروت و مكنت و مقام و شهرت در دست آنهاست. مقام و ثروتي كه براي اولين بار فسادآور نيست و جز افزايش اطاعت، رهاوردي نخواهد داشت.
اداي حقوق شهروندي و شهرسازي پس از ظهور
او به مردم فرهنگ شهروندي را ميآموزد. شهروند زمان ظهور، شهروندي است كه تمامي حقوق ديگران را جزء به جزء حفظ و ادا ميكند و هرگز كاخ آسايش خويش را بر ويرانه همنوعان خود بنا نميكند.
به فرمان او تمامي پنجرههايي كه رو به خيابانها هستند، بسته ميشوند. زيرا اين مسأله موجب ايجاد فساد عمومي ميشود و نبايد تا انتهاي خانهها توسط عموم مردم در خيابانها ديده شود.
بالكنهايي كه در كوچهها و خيابانها قرار دارند و قسمتي از راههاي عمومي را گرفتهاند، خراب ميشوند. بالكنها و پنجرهها بايد به سوي حياط خانهها باز شوند نه بيرون از خانه؛ زيرا معابر عمومي مربوط به عابران است و حق آنان مقدم بر ديگران خواهد بود.
ناودانهايي كه آب برف و باران را به سوي زمين هدايت ميكنند بايد به سمت داخل خانهها باشند تا معابر عمومي دچار مشكل نشوند و عبور و مرور شهروندان سخت نشود. آب باران و برف هر خانوادهاي بايد در خانه خود آنها ريخته شود. چاههاي فاضلاب نبايد در راهها و معابر عمومي بنا شوند و مردم بايد با همزيستي و محبت و درك متقابل در كنار يكديگر زندگي كنند. قانون و نظم در سطح شهرها حاكم ميشود. آن حضرت، فرمان ميدهد كه سوارهها در ميانه جادهها و خيابانها حركت كنند و پيادهها در كنار جادهها ولي اگر سوارهاي از كنار جاده حركت كرد و با مردي تصادف كرد، ديهاش به عهده اوست.
حتي مساجدي كه بر سر راههاي عمومي ساخته شده است خراب ميشود و در جاي ديگري از نو بنا ميگردد تا هيچگونه حق شخصي و يا ملي نابود نگردد. خيابانها و جادههاي عمومي عريض و پهناور مي شوند و حتي پيشگويي شده است كه تا شصت ذراع به وسعت آنها افزوده ميشود تا وقت شهروندان در ترافيكهاي وقتگير ضايع نشده و روح و روان آنها به علت سر و صداهاي سرسامآور و آلودگي صوتي و هوايي فرسوده نشود51. حضرت به فرمانداران خود دستور ميدهد كه با مردم به عدالت رفتار كنند و حق شهروندان را اداء نمايند.52 و چشمان مردم روشن ميشود و خشنود ميگردند وقتي پاداش صبر خود را از خداوند ميگيرند.53
براي ديدن چنين روزي و نفس كشيدن در چنان فضايي و براي ظهور همه خوبيها، نيكيها و زيباييها لحظهها را ميشماريم و شمعها را روشن كرده و به انتظار او مينشينيم باشد كه چشمهايمان به ديدارش روشن شود و دلها آرام گيرد. انشاءالله
پينوشتها:
1 . الصراط المستقيم، ج2، ص237.
2 . كمالالدين، شيخ صدوق، ص652.
3 . بحارالانوار، ج52، ص372.
4 . اعلامالوري، طبرسي، ص435.
5 . كمالالدين، ص675؛ الكافي، ج1، ص25.
6 . در بعضي روايات «اخلاق» است و در برخي «احكام». شايد اين تفاوت به خاطر تصحيف است و در هر صورت قابل تفسير است.
7 . اين روايت با تعابير گوناگون در كتب روايي آورده شده است. البته از نظر مضمون تفاوتي با هم ندارند ولي در لفظ متفاوت هستند. در بصائرالدرجات ابن صفار «يجمع به عقولهم و اكمل به احلامهم»، آورده
شده و در كمالالدين شيخ صدوق والكافي شيخ كليني «مجمع بها عقولهمو كملت بها احلامهم» و در الخرائج و الجرائح راوندي به جاي احلامهم. «اخلاقهم» آورده شده است. از آنجا كه سلسله سند روايت صندوق
و كليني و آنچه در الخرائج ميخوانيم يكي است مسلماً در اين كلمه تصحيف صورت گرفت.
8 . شرح الاخبار، قاضي نعمان، ج3، ص357.
9 . الامالي، شيخ طوسي، ص382.
10. الغيبة، نعماني، ص275.
11. همان، باب 13، ص30.
12. كتاب الخصال، صدوق، بحار52، ص319.
13. منتخبالاثر، ص474.
14. بحار، ج52، ص372.
15. الغيبة، نعماني، باب21، ج2، بحار، ج52، ص372.
16. اعلام الوري، ص435.
17. روضه كافي، كليني، 341 (در اين روايت قدرت شنوايي و بينايي مستقيماً به خدا نسبت داده شده تا كرامت و خرق عادت محسوب شود بنابراين ميتوان به امور ارتباطي ظاهري تعبير كرد).
18. الغيبه، نعماني، ص339.
19. بحار، ج52، ص345؛ حقاليقين، شبرّ، ص229.
20. بحارالانوار، ج52، ص345.
21. همان، ص316.
22. عقدالدرر، ص202.
23. الغيبه، نعماني، ج1، باب 17.
25. بحارالانوار، ج54، ص375. در اين روايت با واژه «مزامله» از يكدلي و يگانگي مسلمانان سخن گفته شده است.
26. علل الشرايع، شيخ صدوق، ج1، ص91.
27. الغيبه نعماني، باب 21، ح3.
28. كمالالدين، ص652.
29. عقدالدرر، ص283.
30. همان، ص211.
31. همان، ص198.
32. الزامالناصب، ج2، ص307.
33. همان، ص211.
34. الارشاد، ص365.
35. مسند، احمد بن حنبل7، ج3، ص37؛ الدرالمنثور، جلالالدين سيوطي، ج6، ص57.
36. سوره انبياء(21)، آيه 105.
37. عقدالدرر، ص200.
38. صدر، سيدمحمد، تاريخ ما بعدالظهور، ص722 و 102. (اين حديث با تعابير ديگري نيز آورده شده است).
39. الغيبه، شيخ طوسي، ص281.
40. قرب الاسناد، الحميري القمي، ص42.
41. بحارالانوار، ج52، ص333.
42. دو ساختمان مشهور نزديك حيره كه از توابع كوفه است.
43. الغيبه، شيخ طوسي، ص281.
44. المستدرك عليالصحيحين، ج4، ص557.
45. بحارالانوار، ج52، ص319.
46. عقدالدرر، ص206.
47. ازاول جماديالثاني تا دهم ماه رجب.
48. عقدالدرر، ص211.
49. الزامالناصب، ج2، ص159.
50. همان.
51. الغيبة، شيخ طوسي، ص475، ص498؛ الارشاد، شيخ مفيد، ص365.
52. تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج10، ص314.
53. منتخبالاثر، ص473.