تاريخچه، اعتقادات و وضعيت كنوني بهاییت
قسمت اول
اشاره
بهائيت يكي از فرقههاي ساخته و پرداخته سرويسهاي جاسوسي روس و انگليس است كه در سده اخير در اختيار آمريكا و اسرائيل قرار گرفته است؛ استعمارگران در قرن نوزدهم ميلادي با مطالعاتي كه در مذهب شيعه داشتند، مسأله "مهدويت و موعود آخرالزمان" را بستر مناسبي براي در هم شكستن سد استوار مذهب جعفري واقتدارملي ايرانيان و تحقق منافع نامشروع خويش دانسته و به همين جهت مسأله بابيت و به دنبال آن بهائيت را مطرح كردند.(1) امروزه نيزاخبار فراواني با مضمون گسترش تشكيلاتي اين فرقه در ايران گزارش ميشود كه حكايت از تجديد سازمان بهائيت در جهت تحقق اهداف و منافع شوم بيگانگان در داخل كشوردارد. نوشتار حاضر ضمن مروري بر چگونگي شكل گيري اين فرقه، فعاليتهاي تشكيلاتي آن در سطح جهان و داخل ايران را مورد بررسي و تحليل قرار ميدهد.
پيدايش فرقه ضاله
ميرزا حسينعلي نوري معروف به "بهاء الله" بنيانگذار آيين بهائي، است. ميرزا حسينعلي در سال 1233 هجري قمري، در تهران به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتي، خواندن و نوشتن و مقداري عربي را ـ طبق سنت رايج زمانـ آموخت. بهاء در ابتدا متمايل به تصوف شده و به مسلك درويشها درمي آيد. در28 سالگي زماني كه سيد علي محمد شيرازي ادعاي بابيت(2) و واسطه وصول به امام زمان (عج) نمود در پي تبليغ نخستين پيرو باب، ملا حسين بشرويهاي معروف به "باب الباب"، در شمار نخستين گروندگان به باب درآمد و از آن پس به عنوان يكي از فعالترين افراد بابي، به ترويج بابيگري پرداخت. در نخستين سالهاي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار در جريان شورشهاي بابيه و ايجاد ناامني و قتل و غارت مردم در بخشهائي از كشور، ميرزا حسينعلي دستگير و زنداني شد. به دستور امير كبير، صدر اعظم وقت، جهت سركوب اين شورشها علي محمد باب در تبريز اعدام ميگردد.(3) بعد از اعدام باب، ميرزا حسينعلي با زيركي و شگردهاي فريبكارانه زمام كارها را در دست ميگيرد اما پس از قتل اميركبير(4) و طراحي سوء قصد به ناصرالدين شاه به سفارت روس
” دولت استعماري روسيه پس از به رسميت شناختن فرقه ضاله بهائيت به عنوان يك دين، همه گونه امكانات در اختيار آنها گذاشت. اين دولت در نخستين اقدام مرزهاي خود را به روي بهائيان گشود و اولين معبد اين فرقه را به نام "مشرق الاذكار" در شهر عشق آباد ايجاد كرد. “
پناهنده شده و با حمايت دولت روس از مرگ نجات يافته و به بغداد تبعيد ميگردد.
در بغداد كنسول دولت انگلستان و نيز نماينده دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات و حمايت دولتهاي خويش را به او ابلاغ كردند و والي بغداد نيز براي وي مقرري تعيين ميكند.(5) چندي بعد ميرزا حسينعلي ملقب به "بهاءالله"، مقام"من يظهره اللهي" را براي خود ادعا كرد و پس از رسيدن به عكا به صورت كامل و علني دست از ادعاي نايب باب بودن برداشت و رسماً خود را "پيامبر" ناميد و فرقه "بهائيت" را بنيان گذاشت كه فوراً از جانب دولت روسيه به رسميت شناخته شد. دولت استعماري روسيه پس از به رسميت شناختن فرقه ضاله بهائيت به عنوان يك دين، همه گونه امكانات در اختيار آنها گذاشت. اين دولت در نخستين اقدام مرزهاي خود را به روي بهائيان گشود و اولين معبد اين فرقه را به نام "مشرق الاذكار" در شهر عشق آباد ايجاد كرد. ميرزا حسينعلي به فرستادن نامه (الواح ) براي سلاطين و رهبران ديني و سياسي جهان اقدام كرد و ادعاهاي گوناگون خود را مطرح ساخت. پس از مدتي خود را "خداي خدايان"، "آفريدگار جهان" و "معبود حقيقي" ناميد. سرانجام در هفتاد و پنج سالگي ـ سال 1308 ق ـ در حيفا از دنيا رفت و پيروانش با اعتقاد به خدايي او قبرش را قبله خويش گرفتند. پس از مرگ ميرزا حسينعلي، عباس افندي ملقب به "عبد البهاء"(6) پسر ارشد او كه از زيركي خاصي برخوردار بود در جدال مفتضحانه قدرت با رقيبان به مقام رهبري بهائيان ميرسد(7) و با مسافرت به اروپا و آمريكا در سال 1911 م. به جاي روسيه با انگلستان و سپس آمريكا رابطه ويژهاي برقرار ميكند. در جريان اين سفرها او تعاليم باب و بهاء را در ظاهري مترقي و جديد متناسب با انديشههاي رايج قرن نوزدهم در غرب نظير روشنگري، مدرنيسم و اومانيسم، تحت عنوان تعاليم و اصول دوازدهگانه بهائيت(8) به وجود آورد كه چيزي جز گردآوري و التقاط تعاليم مذهبي "شرق" با انديشههاي عقلاني و مدرن "غرب" نيست.(9)پس از عبدالبهاء، "شوقي افندي" ملقب به "شوقي رباني" فرزند ارشد دختر عبد البهاء، كه در دارالفنون باليون لندن، دانشگاه آمريكايي بيروت و سپس در دانشگاه آكسفورد تحصيل كرده و مستقيماً تحت پرورش و تربيت انگليسيها رشد يافته بود به رهبري بهائيت برگزيده شد.
او خود را "ولي امر الله" ميخواند هرچند فساد عظيم و همه جانبه دستگاه رهبري بهائيت، انحرافات اخلاقي گسترده و انحطاط معنوي مبلغين بهائي و حركت اين دار و دسته سياسي در راستاي تامين منافع استعمارگران، موجبات رويگرداني
” از نظر فرهنگي، در دوره قاجار بيش از 90% مردم بي سواد بودند و يكسري اعتقادات خرافي و اوهامي كه رنگ مذهبي به خود گرفته بود در ميان مردم رسوخ داشت. به سبب جهل و فقر فرهنگي تودههاي مردم، فرقه بهائيت توانست گروهي را جذب نمايد. “
چند تن از نزديكان عبدالبهاء از فرقه ضاله بهائيت را فراهم مينمايد.(10) نقش اساسي شوقي افندي در تاريخ بهائيت ايجاد تشكيلاتي به نام "بيت العدل" واقع در شهر حيفا در فلسطين اشغالي است. پس از مرگ شوقي افندي كشمكش شديدي بين بهائيان برسرجانشيني او در گرفت و بسياري از آنان رهبري همسر آمريكايي او روحيه (ماري) ماكسول را پذيرفتند.
دركنفرانس ويژهاي كه با حضور سران مهم فرقه بهائيت در لندن تشكيل گرديد 9 نفر به عنوان اعضاي مجلس بيت العدل انتخاب شدند. رياست اين گروه كه به بيت العدل حيفا شهرت دارد، با روحيه ماكسول ـ همسرشوقي افندي ـ بود. او نيز در سال 1378 شمسي از دنيا رفت.(11) به موازات رهبري روحيه ماكسول، "چارلز ميسن ريمي" فرزند يكي از روحانيون كليساي ارتدوكس(12) نيز ادعاي جانشيني شوقي افندي را نمود و گروه "بهائيان ارتدكس" را پديد آورد كه امروزه در آمريكا، هندوستان و استراليا و چند كشور ديگر پراكندهاند. عده ديگري از بهائيان نيز پس از مرگ شوقي به رهبري جواني از بهائيان خراسان، به نام "جمشيد معاني" روي آوردند. اين جوان خود را "سماء الله" ناميد و طرفداران او در اندونزي، هند، پاكستان و آمريكا پراكندهاند.(13)
عوامل و زمينههاي پيدايش بهائيت
پيدايش و تداوم هر فرقهاي در بستر تاريخ، تحت تاثير عوامل مختلفي است؛ در مورد چرايي شكل گيري، تداوم و گرايش برخي از افراد جامعه به فرقه بهائيت و استمرار اين فرقه تا امروز نيز زمينهها و عوامل متعدد فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي نقش داشته و تاثير گذار است كه آنها را در دو بخش عوامل داخلي و خارجي مورد بررسي قرار ميدهيم:
الف. عوامل و زمينههاي داخلي
از نظر فرهنگي، در دوره قاجار بيش از 90% مردم بي سواد بودند و يكسري اعتقادات خرافي و اوهامي كه رنگ مذهبي به خود گرفته بود در ميان مردم رسوخ داشت.14 به سبب جهل و فقر فرهنگي تودههاي مردم، فرقه بهائيت توانست گروهي را جذب نمايد.
از نظر اقتصادي نيز كشور در وضعيت اسفباري به سر ميبرد؛ قحطيهاي فراگير، بيماريهاي واگيردار نظير وبا، طاعون و جنگهاي داخلي و خارجي، هزاران نفر را از بين برده و روحيه بازماندگان را تضعيف مينمود، در نتيجه به اقتصاد كشور لطمه زيادي وارد شده بود. در چنين شرايطي و با شكسته شدن روحيه مردم به علت شكست در جنگها با روسيه و...، احتمال گرايش مردم به روزنه اميدي كه منجي عالم بشريت باشد و جهان را پر از عدل و داد كرده و ريشه فقر را بخشكاند، افزايش مييافت.(15)
به همين
” استعمارگران براي برداشتن اين مانع ـ اسلام و باورهاي حياتبخش آن ـ به طور ريشهاي و بنيادين، اقدامات گوناگوني را در دستور كار خويش قرار ميدهند؛ كه يكي از مهمترين و خطرناكترين آنها ايجاد مسلكها و مذاهب ساختگي و التقاطي با استفاده از فرهنگ و آموزههاي اسلامي است. “
خاطر عدهاي از مردم به اميد گشايش در امور اعتقادي، سياسي، اقتصادي به وعدههاي مدعيان بابيت اميدوار شدند و بعدها نيز با حمايت استعمار و تبليغات گسترده و خرج كردن پولهاي فراوان عدهاي به طرفداري از علي محمد باب و ميرزا حسينعلي بهاء ادامه داده و در نهايت به عنوان بهائي از جرگه مسلمانان خارج ميشدند. (16)
همچنين از نظر اجتماعي پيدايش اين جنبش در ايران زماني بود كه پس از جنگهاي ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايي، نوگرايي افكار بسياري از متفكران و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجة مخالفت با سنتهاي غلطي نظير استبداد شاهان، زمينه براي ظهور حركتهاي اجتماعي فراهم شده بود. در چنين شرايطي جنبشهاي اصلاحي چندي در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخي به فكر تغيير فرهنگ ملي حاكم و ايجاد نوآوريهاي مذهبي افتادند. در نتيجه اين طرز تفكر بود كه فرقههايي چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاي احياگر سنتهاي ملي ـ ديني ايستادند و حركتهاي سنتشكن را تأييد كردند.(17)
علاوه بر شرايط فوق، شرايط سياسي آن روزگار نيز عاملي بسيار مهم در ظهور وتداوم اين فرقه محسوب ميشود ؛ سنگيني فشارهاي روز افزون و طاقت فرساي اقتصادي بر پيكر جامعه عصر قاجار تنشهاي شديد و غير قابل تحملي در مردم پديد آورد. دستگاه حاكمه مردم را به بند كشيده و برده گونه تمام حقوقشان را پايمال ميكرد. سران و زمامداران، مملكت را ملك شخصي خويش برشمرده و دست به تاراج ميزدند. نابودي و حراج مملكت به بهاي فقر و فلاكت ملت، تنگناهاي شديد اجتماعي را به اوج رسانيد. غفلت دولتمردان نسبت به تمام امور و بي بند و باري كاخ نشينان ديگر جائي براي تحمل و تداوم روند چپاول باقي نگذاشت. مردم ايران از ظلم و بي عدالتي به ستوه آمده بودند.(18)
علاوه بر ظلم و بي كفايتي پادشاهان قاجار در اداره امور كشور، نفوذ بيچون و چراي بيگانگان در ايران و فرمانبري محض قاجار در برابر سلطه انگليس و روسيه و باز گذاشتن دست بيگانگان در امور داخلي ايران و بالآخره شكست در جنگهاي ايران و روس روحيه عمومي مردم ايران را به شدت تحت تاثير قرار داده و شكاف عميقي بين دولت و ملت به وجود آورده بود.(19) در چنين وضعيتي دربار كه از روي خوشگذراني و زياده طلبي نميتوانست از هزينههاي خود كم كند، به فساد مالي از قبيل رشوه گيري و گرفتن ماليات مضاعف از مردم پرداخت و در كنار آن چنين وانمود و القا ميشد كه اين پيشآمد بايد اتفاق ميافتاد و راهي جز تسليم در برابر مقدرات نميباشد و در نتيجه مردم را به بي تفاوتي و انديشههاي خيالپردازانهاي
” اين كشور ـ انگليس ـ به جاسوساني در خاك عثماني كه بتوانند با نقشههاي بريتانيا در آن ديار هماهنگي داشته و به خوبي نقش خود را ايفا نمايند سبب شد تا بابيان و بهائيت را به بازي گرفته و آنان را به خدمت سياست دولت انگلستان درآورد. “
نظير بابيه و بهائيت گرايش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتي از خود نشان ندهند.(20)
از سوي ديگر جايگاه نهاد مذهبي در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سياسي با آن، نقش مهمي در شكل گيري و تداوم فرقه بهائيت و ريشههاي اعتقادي و اجتماعي آن يعني شيخيه و بابيه داشت؛ مراجع تقليد به عنوان رهبران واقعي ملت، اداره امور اجتماعي و اقتصادي آنان و امر قانون گذاري و قضاوت و تمشيت امور بين آنان را بر عهده داشتند. نفوذ اين سازمان مذهبي از بالاترين نقطه سلسله مراتب ساخت سياسي كشور تا قلب تك تك آحاد شيعه گسترش داشت.آنان تنها پناهگاه مردم و حتي برخي صاحب منصبان حكومتي در مقابل ديكتاتوري و ظلم شاهان بودند. به گفته لمبتون ـ پژوهشگر برجسته مسائل ايران ـ "به اين ترتيب نيروي طبقه روحاني تنها نيروي مقاوم در برابر رژيم مملكت بود."(21) از اين رو علي رغم برخي همكاريهاي علماي برجسته شيعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامي، به دليل ماهيت استبدادي و خودكامه نظام پادشاهي، اقتدار سياسي حاكم به هيچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهاي اصيل مذهبي را برنتابيده و همواره در صدد تضعيف آن به عنوان مهمترين مانع در مقابل خودكامگيهاي خويش بود. و ايجاد بدعت در دين نيز ميتوانست با تضعيف نهاد مذهبي از نفوذ و اقتدار آن بكاهد؛ از اين روست كه فتحعلي شاه، علاقه و ارادت زيادي به شيخ احمد احسايي، موسس فرقه شيخيه نشان ميدهد.(22) و محمد شاه قاجار نيز به علت داشتن عقايد صوفيانه از علماي شيعه كه رهبري فكري و اجتماعي داشتند، فاصله ميگيرد. و به اين گونه تا سالهاي آخر سلطنت ناصرالدين شاه به موازات افزايش فاصله ميان ملت و دولت، به شدت از نقش و جايگاه علماي شيعه در حكومت كاسته شد.
در چنين شرايطي باب با استفاده از كسوت روحانيت و اعتبار نيابت امام زمان (عج) و وضعيت اسفبار مردم و هدايت و حمايت عناصر بيگانه توانست عدهاي را به خود جلب نموده و شورشهايي را در مقابل دولت رهبري كند.(23) پس از باب نيز فرقههاي مختلف بهائيت با هدايت دقيق و حمايت آشكار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلي موجود در جامعه يعني دولت و علماي شيعه ميايستد. گرچه اين امر موجب طرد بهائيت و پيروان آن از ايران ميشود و بهائيت در خارج از ايران رشد مييابد.(24) به موازات آن، رشد بهائيت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوي كه بهائيان از نفوذ و حمايت فراوان در دستگاه دولتي برخوردار و توسط استعمارگران حمايت ميشدند، شدت مييابد.
ادامه دارد...