اگر این جمعه بیاید از ندبه ها و سمات هایم می گویم که بوی کهنگی می داد. از روزهای عید که بوی دلتنگی می داد. از نگاه های مضطربم. از روزهایم که آمیخته با او بود و خالی از او. از زمان که مثل تکه ای مرا در برگرفته. از خط فاصله های میان خودم و او. از عابران گمشده در چهارراه های شلوغ، از اختلال حواس چیزهایی که جای یکدیگر را گرفته اند! از خنده که جای اشک، از اشک که جای خنده را گرفته. از شرمندگی روزهایم و از پاکت سیاه آرزوهای برآورده شده و نشد ام و از دست های خالی ام می گویم.
لعیا اعتمادی نویسنده
فانوس چشم هایم را بر کوچه ای که تو از آن عبور خواهی کرد می آویزم و با خوشه های حقیر بوسه ام شهر را در انتظار تو فرش خواهم کرد.
فرشته قیاسی شاعر
روزی است که در تقویم ها می نویسند «تعطیل». روز ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه).
یگانه دانشجوی امور تربیتی
روزهایی که خورشید پشت ابر است دل می گیرد خدایا به داد این همه سال های ابری برس!
امید یعنی هر صبح که از خواب برمی خیزی یک برگ تقویم را جدا کنی و بگویی: یک روز دیگر به ظهور آقا نزدیک شدیم.
علی مهر
دیدار آشنا :: تیر و مرداد 1388 - شماره 105 و