غروب جمعه ها دوباره جمعه شد ، دلم شكست و تو نيامدي
عزيزجان! مرا ببخش
اگر كه كرده ام بدي
سه شنبه ها به جمكران
به جستجوي روي تو
به مسجدي كه توي آن
شكفته عطر و بوي تو
ولي نگاه خسته ام
تو را نديده، مي رود
به انتظار جمعه اي
دلم گرفته مي شود
شنيده ام كه جمعه ها
به ما نگاه مي كني
ز دست هر گناه ما
تو جمعه آه مي كني
غروب جمعه ها دلم
پر از غبار و غصه اند
بيا و دفتر غم و
غروب جمعه را ببند